پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۹

باطنيان-قسمت اول


دوستان حتماً به خاطر دارند در سلسله مقالات جنگ هاي صليبي مطالبي كوتاه در مورد فرقه اسماعيليه يا باطنيان درج كرديم و به صورت كاملاً كوتاه به نقش مخرب اين فرقه در پشت جبهه تركان سلجوقي و اينكه اين گروه از اولين دستجات ترور و وحشت در جهان مي باشند سخن گفتيم .اين گروه به رهبري حسن صباح و با تكيه بر پايگاههاي نظامي همچون قلعه الموت در قزوين و قهستان در طبس به ترور رجال سياسي ، دانشمندان ، درباريان و رجل نظامي مي پرداخت . ترورها توسط مرداني كه عموماً خواجه مي شدند و تحت تاثير مواد مخدر قرارگرفته و به آن معتاد مي شدند انجام مي گرفت . اين گروه دقيقاً همان نقشي را كه ارامنه در پشت جبهه عثماني ايفا نمودند در پشت جبهه سلاجقه بر عليه تركان سلجوقي كه در گير با صليبيون بودند ايفا نمودند. مرام اين گروه كه از غلات شيعه يا غلو كنندگان در عقايد شيعه بودند مرامي التقاطي و مبتني بر عقايد منحرف بود به طوريكه خواجه نصيرالدين طوسي كه خود به دست همين گروه شهيد شد در وصف اينان چنين مي گويد :“هیچ گروهی نیست شوم تر و بددین تر و بدفعل تر از این قوم… که از پس دیوارها بدی این مملکت می سگالند و فساد دین می جویند… و هرچند ممکن باشد کرد از فساد و قیل و قال و بدعت چیزی باقی نگذارند.”
 تصوير خواجه نصيرالدين طوسي دانشمند و رجل سياسي سلجوقي
اگر بخواهيم قرينه اي در زمان حال براي اين گروه نشان دهيم مي توان سازمان مجاهدين خلق (منافقين)را مثال بياوريم. ازشعرا و مبلغان اين فرقه مي توان به ناصر خسرو قبادياني اشاره كرد. در اين مقال قصد داريم به شكلي گسترده تر به اين پديده شوم بپردازيم :
اسماعیلیان و فرق:
اسماعیلیه (شاخه اصلی) ، اسماعیلیه فاطمیه، (فاطمیان) سبعیه، قرمطیان ، نزاریه ، و باطنی ها یا  نو اسماعیلیان
حضرت امام جعفرالصادق امام ششم شیعیان از بین هفت پسر خود فرزند چهارم خویش یعنی حضرت موسی الکاظم را به امامت برگزید. اما عده ای به هواداری پسرهای ارشد وی یعنی اسماعیل وعبدالله و محمد برخاستند و در صدد دفاع از حق امامت آنان شدند، که در این میان فقط هواخواهان اسماعیل مطرح بودند که بنام اسماعیلیه خوانده شدند. اسماعیل در زمان حیات امام صادق (ع) وفات یافت لذا اسماعیلیان پس از وفات امام ششم ، محمد فرزند اسماعیل را امام هفتم خوانده و شناختند و همان نام اسماعیلیه بر ایشان باقی ماند. 
            این فرقه در اواسط قرن دوم هجری پدید آمد و در کشورهای خاور نزدیک و ایران نقش بزرگی را ایفاء نمود. عقاید این فرقه به عقلانیت غلات شیعه نزدیک است. در فاصله قرنهای دوم و سوم هجری این فرقه به دو فرقه فرعی تقسیم و منشعب شدند: یک فرقه که بعد از مرگ محمدبن اسماعیل (امام هفتم اسماعیلیه) او را به امامت مستورقبول داشتند که بعدها (از آغاز قرن چهارم هجری) پیروان این گروه رااسماعیلیه فاطمیه نامیدند. پیروان شاخه دیگر اسماعیلیه معتقد بودند که تعداد امامان باید به تعداد پیامبران مرسل باشد (7 نفر) لذا محمدبن اسماعیل امام آخر شمرده می شد این فرقه در انتظار قیام امام مهدی هفتم بسر می بردند که به آنان "فرقه سبعیه" گفته می شد که بعدها در قرن سوم هجری "قرمطیان" گفته شد. سازمان مخفی قرمطیان محتملا پیش از قیام زنجیان (زنگیان) تکوین یافته بود. این قیام ظاهرا در سال 260 هجری در خراسان به وقوع پیوست قیام دوم در عراق سفلی تحت رهبری حمدان قرمط آغاز شد لشکریان خلیفه فقط در سال 294 هجری توانستند نایره شورش قرمطیان را خاموش کنند و پس  از آن عراق سفلی ویران شد. پیش از آن تاریخ در سال 281 ه این فرقه در بحرین قیام کردند و در سال 286 شهر لحسا مرکز بحرین را تصرف کردند و ضمن تشکیل حکومت کوشیدند دین خود را در آن سرزمین رایج کنند. در سال 287ه در سوریه نیز قیام نافرجامی به رهبری زکریا داعی قرمطی صورت گرفت، در دهه چهارم قرن دهم میلادی (چهارم ه) شهر مولتان و ناحیه آن را در هندوستان تصرف کردند و دولتی از خود تاسیس نمودند سلطان محمود غزنوی آن دولت را در سال 401 ه تارومار کرد.
خلافت فاطمیان (فرقه ای از اسماعیلیان)
            "ابوعبدالله الشیعی" نخست محتسب بصره بوده و پس از آن به اسماعیلیه پیوسته بود وی "بربر"ها را در سال 297 ه در تونس بر علیه دودمان محلی اغالبه (دودمان سنی مذهب 184 تا 297 ه) شوراند و سلطنت آنان را نابود کرد. عبدالله در اوایل زمستان سال 298 ه در شهر "رقاده" به سمت خلافت و امامت اعلام و امیرالمؤمنین و مهدی نامیده شد، وی نام فاطمیه را بر دودمان خود نهاد لذا هواخواهان دودمان فاطمی را هم اسماعیلیان نامیدند. این خلافت از 298 تا 568 ه نیروی تهدید آمیزی را تشکیل می داد به ویژه در سال 359 ه که سرزمین مصر را تسخیر کرد و قدرت مضاعف کسب نمود. در پایان قرن چهارم ه بخش اعظم مغرب و لیبی و مصر و فلسطین و سوریه و حجاز در تحت حکومت فاطمیان اسماعیلی قرار داشت. تاسیس خلافت فاطمی در 298 ه تفکیک میان اسماعیلیان فاطمیه و قرمطیان را موجب گردید..
فرقه قرمطیان یا سبعیه ویا تعلیمیه:
  پیشتر در این خصوص اینکه چرا به فرقه قرمطیان سبعیه نیز گفته میشد توضیح دادیم امااز این نظر به قرمطیان تعلیمیه می گفتند که افراد فرقه از روی برنامه ی ویژه ای با اصول و تعالیم این فرقه آشنا می شدند، مثلا از برنامه های تعلیمی آنها این بود که ابتدا شکهایی را در ذهن افراد تازه وارد ایجاد می کردند و سپس طریق رفع این شکها و تردیدها را به آنان می آموختند. تعالیم باطنیه مورد مطالعه پنج درجه عالی قرار می گرفت و زمانیکه یکی از اعضای فرقه به درجه چهارم می رسید، سوگند می خورد که اگر اسرار فرقه را نزد کسی فاش کند زن خویش را مطلقه سازد.
            قرمطیان از لحاظ فلسفه با محفل فلسفی مشهور "اخوان الصفاء مربوط بوده اند در مورد مسائل دینی بیش از اسماعیلیه فاطمی سهل انگار و مداراگر و آزاد فکر بودند. برخلاف اسماعیلیه افراد پائین قرمطیان نیز مجبور به فرائض دینی نبودند مثلا گوشتهای حرام را نیز در لحسا می خوردند از قرن سوم و در قرن چهارم بر خلاف گذشته مانع فعالیت سنیان می شدند و با آنها مدارا نمی کردند. در قرن پنجم قرمطیان از بین رفتند اما اسماعیلیان نفوذ خود را به خارج از مرزهای خلافت فاطمی بسط دادند حتی انشعاب دروزیان تاثیر چندانی بر آنها نگذاشت.
تفاوتها و تضادها ی عمده قرمطیان با فاطمیان:
            قرمطیان علیرغم رابطه سیاسی با خلفای فاطمی حکومت آنان و امامت ایشان را قبول نداشتند.
            قرمطیان بیشتر تشریفات مذهبی اهل تسنن را رد می کردند و زیارت کعبه را بت پرستی می شمردند. لذا در هشت ذیحجه سال 317 ه قرمطیان بصورت ناگهانی به مکه حمله کردند و ضمن تصرف شهر مکه و غارت آن چندین هزار نفر از زوار و ساکنان شهر را کشته و یا برای بردگی با خود بردند. همچنین حجرالاسود را ازدیوار کعبه کنده و به دونیم شکستند و با خود به لحسا بردند . که بیست سال بعد، با وساطت خلیفه فاطمی حجرالاسود را به مکه باز گرداندند.
            تفاوت دیگر این دو فرقه در برنامه اجتماعی آنهاست که در آن زمان خیلی مهم و اساسی محسوب می شد. ظاهرا اسماعیلیان فاطمی واجد یک برنامه اجتماعی معین و عملی نبودند و فقط آمال و آرزوهای مبهمی در مورد استقرار "حکومت عدل" پس از ظهور امام غایب "مهدی موعود" بر سریرحکومت داشتند.
معتقدات و اساس عقیدتی اسماعیلیه فاطمی:
            معتقدات این فرقه به دو شاخه کاملا متفاوت تقسیم می شود. یکی ظاهری یعنی تعالیمی که در دسترس عامه گذاشته می شود. دیگری "باطنی" که فقط عده ای معدودی از افراد خاص و برگزیده و عالی مقام فرقه اسماعیلیه فاطمیه از آن آگاه بودند. اصول کلی این فرقه چنین است: هیچ ظاهری بدون باطن نیست و بر عکس، جهنم را ایهامی از حالت جهل و بهشت را ایهامی از دانش کامل می شمردند. به تناسخ یا انتقال روح از جسمی به جسم دیگر اعتقاد داشتند. (البته برخی از نویسندگان این عقیده را در آنها قبول ندارند اما آبلیایف نویسنده کتاب فرقه های اسلام، و پطروشفسکی نویسنده اسلام در ایران هر دو این اعتقاد را در فرقه فوق تایید می کنند) بطور کلی اعتقادات فلسفی اسماعیلیان برگرفته از نو افلاطون بوده و بیشتر جنبه عقلی و استنتاجی (راسیونالیزم)  دارد. هر چند که برخی از عناصر عرفان نیز در آن مشاهده می شود. این فرقه خداوند را فاقد صفت می دانند که مردمان از عهده معرفت و شناخت او بر نمی آیند و نمی توانند رابطه ای با وی داشته باشند بدین سبب نماز گزاردن رانیز بر انسانها جایز نمی دانند.
درجات فرقه اسماعیلیه در سازمان این فرقه:
1- مستجیب: پذیرنده یعنی تازه واردی که هنوز چیزی از اصول باطنی نمی داند.
2- ماذون: کسی که مجاز است: یعنی کسی که مجازات اصول باطنی را مطالعه می کند
3- داعی (دعوت کننده) داعیان در راس سازمانهای محلی قرار داشتند.
4- حجت: در راس شبکه سازمانهای یک ناحیه مثلا خراسان قرار داشتند
5- امام
6- صامت
7- ناطق
برای درجات 3 و به بعد رعایت شریعت مثل نماز و روزه لازم نبود.
نزاریه: 
            زمانی که المستنصر (از سال 428 تا 487) خلافت و امامت فاطمیان را بعهده داشت، دو گروه بوجود آمدند: گروه اول کسانی بودند که می خواستند بعد از وی پسر ارشد ایشان یعنی"نزار" خلافت و امامت را به ارث برد و گروه دوم طرفدار پسر دوم خلیفه یعنی"المستعلی" بودندکه گروه دوم تفوق حاصل نمود. و نزاریه از این جرگه انشعاب کرد و مطالب تازه ای وارد اصول فرقه ساخت و بدین سبب نام "دعوت جدیده" به آنها اطلاق گردید. 
"باطنی" یا " نو اسماعیلیان"
            حسن صباح از پیروان نزاریه محسوب می شد. وی بدلیل طرفداری از نزاریه از مصر رانده شد در تابستان 474 ه به اصفهان آمد و در شهرهای یزد، کرمان، طبرستان، دامغان به نفع حق نزار نسبت به امامت تبلیغ کرد. وی در سال 483 ه وارد دژ الموت شد (با کلی کلک و نیرنگ این دژ را از یک زیدیه گرفت) و بدین طریق اساس دولت اسماعیلیان در ایران گذاشته شد (از 483 ه تا 654) این فرقه را "باطنی" یا "نو اسماعیلیان" گویند. در دهه چهارم قرن 12 میلادی / ششم هجری نزاریان در سوریه ده دژ مستحکم را تصرف کرده بودند و در قرن هفتم هجری بنابه گفته رشید الدین فضل الله بیش از یک صد قلعه و دژ در ایران داشتند. که نو اسماعیلیان در ایران با دولت سلجوقی مبارزه می کردند. این فرقه غیر هم کیشان خود را به قتل می رساندند برخی از محققان نام "حسنیون" را نیز به این فرقه اطلاق می کردند. در سال 1957 میلادی آقاخان کنونی (کریم) چهل و هشتمین امام (بعد از حضرت علی ع ) نزاریه بشمار می رفت.
درجات و سلسله مراتب نو اسماعیلیان :
            از پایان قرن پنجم تا اواسط قرن هفتم هجری سلسله مراتب این فرقه به شرح ذیل بود. 1) امام  2)داعی الدعا  3) داعی الاکبر  4)داعی  5)رفیق  6) لاصق (وابسته) 7) فدائی


اورمولو تايماز

۱ نظر:

وبلاگ آذری گفت...

http://www.azeriblog.com