شيخ محمد خيابانی، پسر حاج عبدالحميد تاجر اهل خامنه و بانو رقيه سلطان ، در سال ۱۲۵۹ شمسی (۱۸۸۰ ميلادی) در شهرک خامنه ارونق زاده شد. تحصيلات مقدمات و ادبی را در زادگاهش گذراند. پدرش در شهر مخاچ قلعه (پطروفسکی دوران شوروی) پايتخت جمهوری داغستان ، تجارتخانه داشت . درجوانی همراه پدرش به پطروفسکی رفت و مدتی در تجارتخانه او به کارهای تجاری و آموختن رمز و راز داد و ستد و آشنايی با شيوه های اقتصادی زمانه سپری کرد. اما کشش روحی او به فراگيری علم بيش از هر چيزی بود. از اين رو در بازگشت به خامنه ، کار تجاری را کمتر نموده و در تبريز به تحصيل علوم دينی پرداخت و به سلک روحانيت و علمای دين در آمد. شيخ در مدرسه طالبيه تبريز، منطق، ادبيات، فقه، اصول، رياضی، نجوم، تفسير، کلام، حکمت، حديث، تاريخ، رجال و علوم طبيعی را از اساتيد علم آموخت. او با تکيه بر استعداد سر شار و پشتکار و جديت خاص، مراحل تحصيل را بسرعت پشت سر گذاشت و به مقام بلند علمی رسيد.
شاه وقت، شيخ محمد خيابانی را "شيخ سرخ" لقب داده بود.او در دوره های دوم و چهارم مجلس نماينده تبريز بود ولی دوره چهارم عمر او فرصت نداد که در مجلس شرکت کند. او در ۲۴ شهريور ۱۲۹۹ شمسی در تبريز به فرمان مخبرالسلطنه هدايت کشته شد و پس از دفن موقت در مدرسه ای درتبريز توسط همسرش به حضرت عبدالعظيم در شهرری منتقل شد. آرامگاه نوسازی شده خيابانی در صحن عبادتگاه قرار دارد.
شيخ محمد خيابانی پس از نطق آتشين و معروف خود در جريان بررسی موضوع اولتيماتوم روسيه برای عزل مورگان شوستر در مجلس، که برايش شهرت بسيار حاصل آورد و پس از انحلال مجلس دوم به تبريز بازگشت و روزنامه تجدد را منتشر کرد. شبی با دوستان خود فيوضات، عبدالله زاده، اميرخيزی و رفعت تصميم گرفتند که بر عليه استبداد، اجرای کامل قانون اساسی و برای تبليغ دموکراتی، عدالت و برابری حقوق روزنامه ای به عنوان ارگان حزب دموکرات با نام "تجدد" بيرون دهند. اين روزنامه در آن زمان تا جايی پيش رفت که برای اولين بار در ادبيات فارسی (در سال ۱۲۹۹ خورشيدی) از واژه فمينيسم استفاده کرد. در تجدد چندين نويسنده زن نيز فعال بودند.
در آخرين نطق خيابانی آمده است:
«تبريز میخواهد حاکميت بدست ملت باشد. تمام ايران فعلاً با زبان حال خود اين تقاضا را مینمايد. هرگاه تهران از قبول اين نظريه سرپيچی کند، ما با اصول راديکاليسم ايران را تجديد بنا خواهيم نمود، ما میگوئيم حاکميت دموکراسی بايد در سراسر ايران جاری باشد. اهالی ايالات و ولايات بايد رأی خود را آزادانه اظهار دارند برای مدافعه اين حق، آخرين مرحله مردن است و مردن در اين راه را ما بر زندگی بیشرمانه ترجيح میدهيم.»
باطلوع آفتاب روز18فروزدين1299،تبريز قهرمان –صحنه يكي از پرشكوهترين قهرمانيهاي تاريخ ايران شده بود. دستههاي انبوهي از دمكراتها و مجاهدان در ساختمان تجدد اجتماع كرده بودند. از اول صبح،بازار تعطيل شد ،دانش آموزان مدارس دست به تظاهرات زدند،اقشار مختلف مردم در حياط ساختمان و اطراف گرد آمدند و جنب و جوش عجيبي بر پا كردند . شعارهايي بر ضد دولت وثوق الدوله و مزدوران او ،در فضاي شهر طنين انداخته بود. ماژور بيورلينگ و دارو دستهاش به ترس و لرزه افتاده بودند!...
حقوق سربازان و پاسبانان شهرباني از چند ماه پيش پرداخت نشده بود و آنان در مضيقه بودند،همان روز ،از طرف آزاديخواهان ايثارگر،مبلغ زيادي پول در محل تجدد روي هم گذاشته و به سربازان و پاسبانان پرداخت شد.آنان نيز به آزاديخواهان پيوستند... مردم به اشاره پيشواي خود خياباني ،به شهربانيها ريخته آزاديخواهان را ا زندانها و سياهچالها رها ساختند... آن روز همه ادارات و مراكز دولتي شهر به دست آزاديخواهان افتاد. خياباني به همه سرسپردگان حكومت وثوق الدوله در تبريز اخطار كرد كه هر چه زورتر شهر را ترك گويند. بيورلينگ و معاونش فكل كلو به اتفاق ماموران و جاسوساني كه از تهران آورده بود،چهارشنبه شب تبريز را به قصد تهران ترك كردند!...بدين سان در روز دوم قيام،رشته امور شهر به دست خياباني و پيروان فداكار و آزاده او افتاد و تبريز ار لوث جنايتكاران و خدانشناسان خائن ،پاك شد و يك بار ديگر خورشيد آزادي از افق آذربايجان طلوع كرد...
بدانگونه كه گفتيم ،خياباني قيام پيروزمندانه تبريز را رهبري كرد و به همت مردم آزاده و قهرمان آن ديار ،رشته تمام كارهاي شهر به دست انقلابيون افتاد و دست حاكمان و دست اندركاران خارجي و وطن فروش داخلي ،ار اداره امورشهر كوتاه شد . كم كم دايره اين نهضت ملي وسعت يافت و به ديگر شهرهاي آذربايجان نيز رسيد و همه شهر ها و بخشهاي استان ،از وجود ناظران و حاكمان وابسته به دولت وطن فروش وثوق الدوله پاك شد و تحت حاكميت خياباني و قيام تبريز درآمد.اين قيام حدود شش ماه طول كشيد و آذربايجان بهترين روزهاي طلايي خويش را در اين شش ماه ديد.
حقوق سربازان و پاسبانان شهرباني از چند ماه پيش پرداخت نشده بود و آنان در مضيقه بودند،همان روز ،از طرف آزاديخواهان ايثارگر،مبلغ زيادي پول در محل تجدد روي هم گذاشته و به سربازان و پاسبانان پرداخت شد.آنان نيز به آزاديخواهان پيوستند... مردم به اشاره پيشواي خود خياباني ،به شهربانيها ريخته آزاديخواهان را ا زندانها و سياهچالها رها ساختند... آن روز همه ادارات و مراكز دولتي شهر به دست آزاديخواهان افتاد. خياباني به همه سرسپردگان حكومت وثوق الدوله در تبريز اخطار كرد كه هر چه زورتر شهر را ترك گويند. بيورلينگ و معاونش فكل كلو به اتفاق ماموران و جاسوساني كه از تهران آورده بود،چهارشنبه شب تبريز را به قصد تهران ترك كردند!...بدين سان در روز دوم قيام،رشته امور شهر به دست خياباني و پيروان فداكار و آزاده او افتاد و تبريز ار لوث جنايتكاران و خدانشناسان خائن ،پاك شد و يك بار ديگر خورشيد آزادي از افق آذربايجان طلوع كرد...
بدانگونه كه گفتيم ،خياباني قيام پيروزمندانه تبريز را رهبري كرد و به همت مردم آزاده و قهرمان آن ديار ،رشته تمام كارهاي شهر به دست انقلابيون افتاد و دست حاكمان و دست اندركاران خارجي و وطن فروش داخلي ،ار اداره امورشهر كوتاه شد . كم كم دايره اين نهضت ملي وسعت يافت و به ديگر شهرهاي آذربايجان نيز رسيد و همه شهر ها و بخشهاي استان ،از وجود ناظران و حاكمان وابسته به دولت وطن فروش وثوق الدوله پاك شد و تحت حاكميت خياباني و قيام تبريز درآمد.اين قيام حدود شش ماه طول كشيد و آذربايجان بهترين روزهاي طلايي خويش را در اين شش ماه ديد.
کلمات قصار شيخمحمد خيابانی
ـ اولين وسيله ترقی، داشتن روح تجدد است
ـ لازمه شرافت يک ملت استقلال است
ـ بدون حقيقت آزادی ميسر نيست
ـ آزادی مستلزم مساوات است: در برابر قانون همه برابريم
ـ آزادی عقيده در بالای سر هر سياست حاکم است
ـ روح ملت فدای هيچ کس نيست. ارواح خادمين ملت بايد فدای ملت شود
ـ لقمه خارداری باشيد تا ديگران نتوانند شمار را ببلعند
ـ برضد زمانه راه رفتن غلط و محال است
ـ هرملتی که ترقی را با نظرهای لاقيد و بیعلاقه ملاحظه نمايد دچار هلاکت خواهد شد
ـ جهال مرگ را بر تغيير عادت ترجيح میدهند
ـ يک فرد بیعلاقه به جامعه خود، کمتر از حيوان است
ـ کسی که به تکاليف اجتماعی خود عمل نکند حقوق خودش را فاقد میگردد
ـ بنام هر اکثريتی نمیتوان حکم قطعی داد
ـ من کشته شدن را به تسليم ترجيح میدهم. من پيش دشمن زانو برزمين نمیزنم. من فرزند انقلاب مشروطيت ايرانم. من از اعقاب بابک خرم دين هستم که در نزد خليفه عرب آنچنان رشادت و عظمت از خود بروز داده است
ـ تبريز قصد کعبهای را نکرده است، بلکه خود کعبه آزاديخواهان است