یکشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۹

رضا شاه تازه سلطانی ،که صولت الدوله سلطان بدون تخت را از میدان بدر کرد




روز ۲۲ آذر ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان احمد شاه، آخرین پادشاه قاجار را از مقام سلطنت خلع کرد، و سلطنت دائمی ایران را به رضا خان پهلوی و اعقاب او واگذار کرد. دو روز بعد "رضا شاه پهلوی" رسما به تخت سلطنت نشست.

با پیش آمدن کودتای سال ۱۲۹۹ و پس از آن استقرار حکومت پهلوی که اولین حکومت غیر ایلی در قرون معاصر در ایران بود ، رویا روئی عشایر با نظام نوین به یک مرحله جدید و بسیار سر نوشت ساز وارد شد.

باید اشاره کرد که یکی از دلایل ایجاد حکومت جدید در ایران همان نبودن امنیت در ایران بود که بخصوص در زمان محمد علیشاه و احمد شاه وضعیت بسیار بدی پیدا کرده بود و در هر نقطه از ایران یک نوع حکومت خان خانی وجود داشت که حکومت های ناتوان مرکزی از عهده آنها بر نمی آمدندند و همین امر باعث شده بود که روسیه در شمال نیرو پیاده کند و انگلیس در جنوب. پلیس جنوب که وابسته به انگلستان بود به بهانه ایجاد نظم در راه های جنوب به وجود آمد و نیروهای قزاق به سر پرستی روسها نیز در همین رابطه بود.

رضا خان در آلاشت، سواد کوه متولد و در ۲۲ سالگی در قزاقخانه مشغول خدمت گردید و مدارج ترقی را طی کرد و در سال ۱۲۹۴ شمسی ریاست تیپ قزاقخانه همدان را به عهده گرفت. وی در سال ۱۲۹۹ شمسی به همراه سید ضیاءالدین تهران را متصرف و ریاست قوای کشور را تحت عنوان سردار سپه به دست گرفته بود.

برای حل مسئله ایلات رضا شاه دو روش را در دو مرحله بکار گرفت. یکی مرحله نخست که همان برای به نظم در آوردن آنها و مطیع کردنشان در مقابل حکومت بود و مرحله بعدی سعی در انهدام کامل شیوه کوچ نشینی بود . که هر دو این روش در فارس به کار گرفته شد رضاخان برای رام کردن ایلات و حتی از میان بردن روسای آن هیچ گونه ناراحتی وجدان نداشت. از تردید وی در مورد خدمتگزاری آنها به قدرتهای خارجی که بگذریم وی شبهه های دیگری هم نسبت به عشایر و خوانین داشت و نسبت به قدرت آنان بیمناک بود.

رضا خان تصور میکرد که بیشتر عشایر دارای فرهنگ بیگانه اند. فکر نمی کرد که عشایر متعلق به (ایران) قرن بیستم هستند. حساسیت زیادی به انتقاد جراید خارجی داشت. و این نگرانی او را رها نمی کرد که مبادا ایران کشوری عقب مانده قلمداد شود. زندگی قبایل در نظر اور نوعی روند خلاف تاریخ و شرم آور بودند. منظره شتر و چادر و لباس عشایری ( که در چشم فرنگی ها آن قدر تماشائی بود) او را بر می آشفت و سخت آزرده میکرد.

رضا خان هیچ سهمی برای ایلات در اداره امور کشور قائل نبود. مگر نه این که همه آنها بیسواد بودند !!( هر چند خود وی نیز سواد چندانی نداشت) مادام که آواره و چادر نشین بمانند از دسترنج آنها برای پیشرفت مملکت نمی توان استفاده کرد. آنها را نمی توان جزو نیروی کار کشور شمرد و در تلاش برای نوسازی و صنعتی کردن ایران نیز بهیچ وجه شرکت نداشتند. از نظر وی فرهنگ ایلاتی مغایر ایجاد دولت ملی امروزی است. این بود بینش وی در مورد مردم کوچ روی ایران که در آن زمان بیش از 20% مردم ایران را تشکیل می دادند.

بنا براین پیش زمینه بود که حکومت اعلام خود مختاری شیخ خزعل ( در خوزستان)  فکر رضا خان و سایر سیاستماران را در پایتخت چنان به خود مشغول داشته بود – که مادام که شیخ در جنوب منکوب نشود تمامی تلاشهای رضا خان برای تامین امنیت در مملکت بیهوده خواهد بود.

در راستای همین اعتقاد بود که رضا خان بجد در صدد سرکوب تمام قدرتهای موجود در ایلات ایران بر آمد.در گیری قشون نو بنیاد پهلوی با عشایر در همان نخستین سالهای استقرار در بسیاری از نقاط ایران به صورت مستمر و برنامه ریزی شده شروع شده و ادامه داشت که به تعدادی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:

ـ سال ۱۳۰۱جنگهای اولیه نظامی ها با سمیتقو(غارتگر معروف از كردهاي سوريه اي اصل در آزربايجان غربي - اورمولو تايماز)

ـسال ۱۳۰۲ سرکوب شاهسون های آذربایجان

ـ سال ۱۳۰۲ شورش وسیع ترکمن ها

ـسالهای ۱۳۰۲ و ۱۳۰۳ سلسله بر خوردهای دائمی دولت با طوایف لرستان.

ـ سال ۱۳۰۳ سرکوب شدید کردهای خراسان

ـ سال ۱۳۰۳ شورش شیخ خزعل در خوزستان

ـ سال ۱۳۰۵ شورشهای نظامی سلماس و مراوه تپه

ـسال ۱۳۰۷ لشکر کشی برای سرکوب طوایف بلوچستان

و بالاخره

ـسالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۰۹ شورش عشایر جنوب که آخرین حلقه عمده این رشته عملیات محسوب میشود.

چنانچه مشاهده میشود ماموریت اصلی و اولیه فرماندهی قوا در این دوره سرکوب و مطیع کردن عشابر بود. رضا شاه برنامه قلع و قمع عشایر جنوب به خصوص قشقائی ها را در آخرین برنامه مبارزه خود قرار داده بود و این تصمیم به این دلیل بود که سابقه برخورد و مقاومت آنها را با نیروهای دولتی و انگلیسی در گذشته به خاطر داشت و نمی خواست قبل از استقرار و توانمندی نیروهای خود و اطمینان از سرکوب و اطاعت و پشتیبانی بقیه ایلات بی گدار به آب بزند و با نیروی قشقایی ها در گیر شود. ولی همواره مترصد فرصت برای این کار بود. که شورش ها جنوب و درگیری عشایر قشقایی با دولت، تصمیم وی را برای درهم کوبیدن ایل قشقایی قطعی کرد. رضا شاه فرصت را از دست نداد و دوسال بعد از سرکوب شورش های جنوب، به این برنامه خود پرداخت و سران ایل قشقایی را در هم کوبید و به بند کشید.

روابط صولت الدوله و رضا شاه.
سردار اسماعیل خان صولت الدوله، ایلخان بزرگ قشقایی
بنظر میرسد که در ابتدای امر که رضا شاه مصدر قدرت بود، هیچ گونه دشمنی و عداوتی بین رضا شاه و صولت الدوله ایلخان قشقائی وجود نداشته است ، بلکه یک نوع تفاهم و هماهنگی نیز بین آنها برقرا بوده است.

بنا به اظهار ملک منصور قشقائی در سال ۱۳۰۰ شمسی (۱۹۲۱) صولت الدوله به رضا شاه که در آن زمان سردار سپه بوده پیشنهاد میکند که پلیس جنوب به نیروئی از تفنگداران محلی از جمله قشقائی ها تغییر شکل داده و زیر نظر افسران دولت ایران به خدمت ادامه دهند.

و زمانی که رضا خان نخست وزیر بوده چند روزی را در محل دریاچه فامور فارس میهمان صولت الدوله بوده است و صولت الدوله به ا و پیشهاد میکند که خود پادشاهی ایران را به عهده گیرد و از حکومت جمهوری به سبک کمال اتاتورک ترکیه دست بردارد.

رضا شاه به دلیل سیاست کلی خود که احتمالا از بین بردن قدرت های پراکنده و مزاحم بود یا بنا به دلایلی که هنوز دقیقا روشن نشده است به صولت الدوله بد بین شد و بزودی صولت الدوله و پسرش محمد ناصر خان را نماینده مجلس کرد و غیر مستقیم، آنها را از فارس جدا و مقیم تهران نمود. دیری نگذشت که هر دو رهبر قشقائی متوجه شدند که در تهران زندانی رضا خان هستند. چون شاه تصویب نامه ای را به اجرا گذاشت که به موجب آن نمایندگان مجلس بدون داشتن مجوز از دولت نباید از تهران خارج شوند. برای ایلخان و پسرش هرگز مجوزی برای خروج از تهران، صادر نشد.

رضا شاه از زندگی کوچ نشینی نفرت داشت و آنرا عقب مانده و کسر شان ملي می دانست. بنا براین تصمیم داشت، ضمن از بین بردن قدرت خوانین و حکام محلی کلا زندگی کوچ نشینی را در ایران حذف کند. به همین جهت برنامه اسکان عشایر را در برنامه خود قرار داده بود. و در بخشهای شمالی ایران این برنامه را به اجرا گذاشته بود. برنامه اسکان عشایر که در ایران شروع شده بود در همین سالها دامن ایل قشقائی را نیز گرفت و برنامه اجبار عشایر به یک جا نشینی شامل قشقائی نیز شد. این برنامه ضربه های بسیار سنگینی به زندگی و موقعیت ایل وارد کرد. مثلا ایل دره شوری که یکی از بزرگترین پرورش دهنده و صادر کننده اسبهای اصیل قشقائی بودند بعلت اسکان در مناطق سردسیر بدون داشتن امکانات و تجهیزات لازم هزاران اسب خود را از دست داده و صد ها خانواده دچار آسیب شدند.

صولت الدوله همراه پسرش محمد ناصر خان بعنوان نماینده تا سال ۱۳۱۱ در تهران در زندان غیر رسمی بودند. در ششم شهریور ۱۳۱۱ مستوفی الممالک در گذشت ، با مرگ وی یکی از عوامل موثری که تا آن زمان حتی الامکان مانع از تند روی و تصفیه حسابهای رضا شاه با دیگر شخصیتهای پر نفوذ زمان گردیده بود از صحنه خارج شد. دو روز بعد از درگذشت مستوفی الممالک، علی منصور وزیر داخله در جلسه هشتم شهریور ۱۳۱۱ مجلس شورای ملی لایحه سلب مصونیت اسماعیل خان صولت الدوله و محمد ناصر خان قشقائی را به تصویب مجلس رساند. آنان باز داشت و روانه زندان شدند.

محمد ناصر خان در مصاحبه خود در مورد دستگیری خود و پدرش چنین میگوید: با زاهدی از قدیم دوستی داشتیم و وقتی او در فارس فرمانده بود با هم دوست شدیم. و چند بار باهم صحبت کردیم که بر علیه رضا شاه کودتا کنیم در تهران. اتفاقا همان شبی که با ایشان صحبت کردم که چه کار کنیم ، فردایش من و پدرم دستگیر شدیم."

پرسیده میشود که آیا دستگیری مر بوط به این موضوع بود ؟ پاسخ می دهد نه رضا شاه می خواست که املاک پدرم را از دست وی خارج کند و پدرم نیز راضی بود که این کار را رسما در محضر انجام دهد ولی در زندان درگذشت.

دو خاطره تاریخی از مردان هم دوره صولت الدوله قبل و بعد از زندانی شدن وی وجود دارد که به آن اشاره میکنیم:

دوستعلی خان معیر الممالک نقل میکند: آقا میرزا حسن مستوفی الممالک روز یکشنبه ۲۵ ربیع الثانی سال ۱۳۵۱ ه.ق مطابق با ششم شهریور ۱۳۱۱ شمسی.در خانه ییلاقی اقای سردار فاخر حکمت واقع در امامزاده قاسم در حالیکه با جمعی از مانوسان از جمله آقای غلامحسین غفاری صاحب اختیار ، اقای دکتر مهدی ملکزاده گرم صحبت بود به سکته قلبی دست از جهان شست.

تشییع جنازه از اختیاریه به مقبره خانوادگی واقع در ونک صورت گرفت و بسیار با شکوه و مهیج بر گزار گردید. برای آنکه هر کس و هر طبقه نام نبرده باشم می گویم همه شرکت کرده و همه متاسف و متاثر بودند.

امیر عشایر صولت الدوله هنگام اظهار تسلیت به چند تن از فرزندان آن از دست رفته ی به یاد مانده ، در حالی که اشک از سبیل و چانه اش می چکید گفت " تنها شما بی پدر نشده اید ، ما نیز بی آقا و بی سرور شدیم " بی نوا ، راست می گفت ، هنوز آخرین مشت خاک بر گور آن دامن پاک ریخته نشده بود که رئیس نظمیه وقت ، او و پسرش را به سوار شدن در اتومبیل خود دعوت کرد و یکسره به زندان برد."

از آن جا که صولت الدوله و ناصرخان نمایندگی مجلس را بر عهده داشتند و دولت قانونا نمی توانست آن ها را دستگیر و زندانی نماید، رضا شاه برای این که کار و تصمیم خود را قانونی جلوه دهد، از مجلس شورای ملی خواصت که از صولت الدوله و ناصرخان پسرش صلب صلاحیت قانونی نماید تا دولت بتواند در مورد تعقیب آن ها اقدام نماید این است مصوبه مجلس شورای ملی:

" ‌تصمیم قانونی راجع به آقای اسمعیل خان قشقایی و ناصرخان قشقایی

‌مصوب 8 شهریور ماه 1311 شمسی

‌مجلس شورای ملی اجازه می‌دهد که آقایان اسمعیل خان قشقایی و ناصر خان قشقایی را دولت مورد تعقیب جزایی قرار داده و پس از تکمیل اکتشاف‌چگونگی مطلب مراتب را به استحضار مجلس شورای ملی برساند.

‌تصمیم فوق در جلسه هشتم شهریور ماه یک هزار و سیصد و یازده شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید. ‌رییس مجلس شورای ملی – دادگر"

خاطره به نقل از یحیی دولت آبادی: " ...... صولت الدوله در محبس قصر بود که تیمورتاش هم به همان محبس رفت و شنیده شد که تیمور تاش در حجره پهلوی ، حجره سردار قشقائی حبس نمودند و چون سردار مزبور خبردار شد که وزیر دربار همسایه او شده اشت ،مشتی به دیوار زده ، در حضور مامور محبس گفت ای وزیر دربار ، ما را به این روز انداختی و خودت نیز پیش ما آمدی. یا بعبارت دیگر شبیه به این. از اینجا معلوم میشود که صولت الدوله ، تیمورتاش ،وزیر دربار را علت حبس و بدبختی خود می دانسته است و بهر صورت صولت الدوله در محبس وفات ناگهانی کرد."

به این ترتیب آن دو وارد زندان رضا شاه شدند، صولت الدوله هیچ گاه از آن زندان بیرون نیامد، اما ناصرخان قشقایی تا شهریور 1320 تحت نظر و یا در تبعید بود.

رضا شاه با بازداشت صولت دولت تمام اموال و دارائیهای او و خانواده و فامیلش و دیگر کلانتران و خوانین قشقائی را مصادره و تصرف نمود
. ( برداشت از کتاب تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی)
http://ghashghaietribe.persianblog.ir/