چهارشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۹

يك جواب دندان شكن به فاشيسم فارس

در پي بيانيه سخيف شكوه ميرزادگي  و موج حقارتي كه فاشيسم از حركت مدني آزربايجاني ها در خود احساس نمود با هم نامه دكتر صدر الاشرافي را خطاب به اين خانم بخوانيم كه چقدر زيبا پوچي و بي اساسي انديشه هاي اين هيتلر هاي بي غيرت را به سخره گرفته است.
تبريز سسي : سرکارخانم شکوه میرزادگی
اگردریاچۀ اورمیه خشک شود، آذربایجان غربی وشرقی غیرقابل سکونت میشود وتالی کویرنمک میگردد!ایرانیهای زنده را پاسداریم، تا آثارگذشتگان را حفظ کنند.اینجا تئوری توطئه کاربُرد ندارد.
من ازامضاء کنندگان حفظ آن مقبرهش هستم(که بعضی مستشرقین غربی، نام کوروش برآن نهاده اند)، وبرای نگهداری هراثردیگرهم، امضاء خواهم کرد. آن بنا، تنها اثر، درایران است که سبکِ " معماری یونانی" دارد، ومنطقاً وعقلاً به پس ازاسکندر(مرگ:323 ق.م) یعنی به عصر سلوکی تعلق دارد.
کوروش دوم جهانگشا بود ومثل داریوش اول به جهانداری وایجادابنیه وشهرها نرسید. آخرکارهم بقول هرودوت، سردراین سودای جهانگشائی نهاد ودرجنگ با"ماساژتها"، درمیدان جنگ کشته شد(529 ق.م) و "شهبانو- شاهِ" ماساژتها، به انتقام بریدن سرپسراسیرش، بوسیلۀ کوروش کبیر، دستورداد، جسدمردۀ کوروش کبیررا، که درمیدان جنگ افتاده بود، آورده وسرش راازتنش جدا کردند ودرطشت خون انداختند. بقیۀ ماجرارا درترجمۀ هرودوت بفارسی ویا نقل قول ازآن(پیر نیا-جلد دوم تاریخ ایران باستان - اصل لغتنامۀ دهخدا: کوروش و ...) میتوان خواند.
سرکارخانم شکوه میرزادگی، بنظرشما، آن مادرداغدیده(تومیریس: ملکۀ ماساژتها)، پس ازاین عقده گشائی، دستورمیدهد که دوباره سرکوروش کبیررا ازطشت خون درآورده وبا آب وگلاب شسته، به تنش دوخته و سپس مومیائی کرده:(مغزودل ورودۀ آنراخالی کرده و بجایش مادۀ ضدعفونت پرنموده) وآنگاه درتابوتی ازچوب صندل با گیاهان معطر(نظیرامیرتیمورگورکانی) قرارداده، وازکنارۀ رود جیحون به پازارگاد(بیش ازهزارکیلومتر) میفرستد، تاپسرش کمبوجیه(کامبیز) آنرادرجائی به امانت بگذارد، که دویست وپنجاه سال بعد، درعهدسلوکیان(312-141 ق.م) آن آرامگاه ساخته شود، ومقدونیانی که درحملۀ اسکندر، مقبره های سنگی شاهان دیگرهخامنشی راجهت غارت جواهراتشان شکستند وجسدهایشان راهم نابودکردند، همان مقدونیان، جسدمقدس مومیائی شدۀ کوروش را(لابدبامراسم رسمی مقدونی) درآن مقبره قراردهند! آخرعقل، بقول قدما، جوهروموجودشریفی است.
 ازطرف دیگرچون درآن ساختمان، اساساً قبری درمیان نیست، لابد کوروش کبیر(به اعتقادمؤمنانش)عروج فرموده است: همچون عیسی مسیح، بنوشتۀ انجیل مسیحیان:"اینجا نیست وبلکه برخاسته است!"
سرکارخانم شکوه میرزادگی، آن مقبره امام-زادۀ بدی نیست: با توجه به دین -خوئی ما ایرانیان، ودکانداری معرکه گیران ومؤبدان ومتولیان ومجاوران کوروش!آنجا آیندۀ پُردرآمد وخوبی خواهد داشت.
بقول خیام:"عقل فضول" را، یک جوری خواب میکنیم، وعلم گرائی را هم، با اشراق والهام وسنت گرائی تاخت میزنیم. بنظرمیرسد دین جدیدی درحال ظهوراست که نمایندۀ پندارنیکش زردشت، سَمبل کردارنیکش هم کوروش ومظهرگفتار نیکش هم حکیم ابوالقاسم فردوسی است، هنوزمتولی پیدا نکرده است، امامقلد زیاد دارد! دین خوئی مانع آنستکه ما به فلاسفه ودانشمندان خودودیگران توجه کنیم.
متنی را برایتان فرستادم تا شاید طوردیگری هم، غیراز"توطئه رژیم" و"تجزیه طلبی"به آن نگاه کنید
دررابطه با دوست-داشتن کوروش، سخن را با این جملۀ ارسطوتمام میکنم: من افلاطون را دوست دارم ولی حقیقت را بیش ازافلاطون دوست دارم!
ضیاء صدرالاشرافی