پنجشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۸

پيشينه مسئله كرد و آذربايجان از صفويه تا حال- غائله سيميتقو1


ايل شيكاك همانطور كه در مقدمه ذكر شد از اكراد بومي سوريه و شهر حلب بودند كه از زمان سلطان طهماسب صفوي وارد خاك آذربايجان شدند و از همان بدو ورود مكراراً باعث زحمت و كشت و كشتار و قتل و غارت در حدود غربي ايران شدند. (به شرحي كه رفت). بعد از مرگ محمد آقا رياست ايل بدست جعفر آقا برادر بزرگتر اسماعيل رسيد. نيكلاي دوم تزار روسيه جعفر آقا را به همراه عبدالرزاق خان و سيد طه شمدينان براي تحبيب و تحريك به روسيه دعوت كرد(1906) پس از اين واقعه حاكم تبريز از عاقبت كار نگران و سال بعد پس از مراجعت وي به ايران در يك طوطئه وي و دونفر همراهش را در تبريز به قتل رساند(1907) اين كار كينه بزرگي در اسماعيل آقا ايجاد كرد. او در جنگ هاي مشروطه با سردار ماكو متحد شد و در جنگ سكمن آباد در خوي ، موجب شكست مجاهدان از سردار ماكو گرديد. در اين ميان با كاپيتان ديكسن وابسته نظامي بريتانيا در وان روابط نزديكي داشت. سيميتقو در 25اسفند 1296مارشيمون رهبر جيلوها را ترور كرد كه به قتل عام مردم كهنه شهر ، سلماس و اروميه منجر شد. خود نيز در اثر حمله جيلوها به عثماني فرار كرد. در 22فروردين 1297 به قتل و غارت ارامنه وان دست زد. در سال 1909 دكتر پاكارد رييس نمايندگي آمريكا در ايران شروع به دادن پول و تجهيز اكراد نمود. در كتاب اروميه در محاربه عالم سوز ص 36 ميخوانيم : امروز يك صاحب منصب افغاني به نام شير بهادر از طرف انگليس ها از موصل وارد ارومي شد. از قراري كه معلوم شد مشاراليه براي مذاكره با اكراد ماموريت مخصوص دارد. در ص 252 همان كتاب : دكتر پاكارد به اكراد ايران و عثماني هرهفته 4قران براي هر نفر حساب كرده و مال دو هفته را يك جا ميدهد. آنها هم فورا اسلحه خودشان را تكميل مي كنند . اين مسئله باعث گرديد در مدت كمي تا 1500نفر كرد مسلح در شهر حاضر گردد. همين مورد در كتاب رحمت الله توفيق نيز عينا تكرار ميشود. در رمضان همان سال اكراد در قريه قره حسنلو باعث كشتار و غارت ميشوند.

شروع در گيريها:
بعد از غائله ارامنه و جيلو هاي وان به شرحي كه در سلسله مقالات قتل عام در آذربايجان را فراموش نكنيم به صورت كاملا خلاصه بررسي كرديم قشون اتحاد اسلام عثماني قصد مراجعت نمودند و اسلحه و مهمات خود را جهت تهيه اسباب بازگشت براي فروش به اهالي اروميه تقديم نمودند ولي اسفا و شگفتا كه اين مردم بي حال و نادان از خريد آن استنكاف و اكراد همه اسلحه را خريده و زرادخانه خود را تكميل كردند. مردمي كه آنهمه تعديات و سختي را ديده بودند با چه حساب بي حسابي چنين عمل ميكنند؟! از مخيله من خارج است. به هرحال دكتر پاكارد كه همراه مسيحيان از شهر فرار كرده بود دوباره برگشته و عمليات خود را از سر ميگيرد. از اينجا منازعات اهالي و اكراد به صورت عريانتر شروع ميشود. ضياءالدوله(والي اورميه) نقشه ربودن خود را توسط كردهاعقيم و اكراد را منهزم ميكند. اكراد با دادن كشته هايي از شهر بيرون ميشوند. دكتر پاكارد را هم از شهر اخراج مي كنند.
طاهر بيگ از روساي شيكاك بندر گلمانخانه را اشغال و غارت ميكند ولي ضياءالدوله با درايت به تحكيم حصار شهر ميپردازد. در اين بين يك كار عجيب از طرف سپهدار والي تبريز سر ميزند ، ضياءالدوله را بركنار و سردار فاتح را جانشين او كرده و به خيال خود جهت تحميق سيميتقو وي را ملقب به سردار نصرت كرده و يك شمشير مرصع و مقدار كافي پول مي دهد!!! اين چه مخيله خام و چه اقدامات محير العقول است(؟) ، من نميدانم ! اين همه حماقت و اين همه بي درايتي در ميان اهالي و سران مملكت چگونه قابل توجيه است باز هم نميدانم (!!؟؟)
خروج ضياءالدوله و ورود سيميتقو:
سردار فاتح!!! به معيت كنسول انگليس با يكصد سوار قره داغي از راه شرفخانه وارد بندر گلمانخانا ميشود و اسماعيل آقا كه به مقصود خود رسيده به استقبال والي آمده و همراه او با سلام و صلوات وارد شهر ميشود!!!(ببينيد چه كسي را از والي گري شهر خلع و چه كساني به مصدر امور ميرسند! اگر انسان از غصه بميرد جاي سرزنش نيست! واي برما كه چنين سراني داريم !!!)بدينوسيله راه كردها به شهر باز ميشود. سيميتقو به جسارت خود افزوده و حاكم جديد فقط به تماشا مي پردازد. پس از افزايش تعديات به شهر و روستا ها سيميتقو به سردار فاتح پيام مي دهد كه شهر را ترك نمايد. سردار فاتح (عجب نام برازنده اي!!!)از شهر خارج و ميرزا علي اكبرخان امورات را بدست ميگيرد. سيميتقو نيز با سواران خود به شهر حمله كرده و حاكم جديد را زنداني ميكند.
جنگ گلمانخانا:
اسد آقا خان از افسران قزاق كه خود تبريزي بود ، گلمانخانا را مستحكم كرده و به اميد تبريز در برابر عمر خان شيكاك كه با توپ و مسلسل به آنجا حمله ميكند مقاومت جانانه اي انجام ميدهد. متاسفانه برج ها ي مقاومت كه از اروميه تا گلمانخانا ساخته شده بود يكي يكي به تصرف اكراد در مي آيد و كشتي هاي مهمات كه از تبريز آمده اند جرات نزديك شدن به ساحل را نمي يابند و به شرفخانا بر مي گردند. اسد خان از مقاومت عاجز شده و به ناچار پياده از راه انزل به كاظيم خان پناهنده ميشود. و از آنجا به تبريز ميرود . و به اين ترتيب گلمانخانا بدست اكراد مي افتد و راه تبريز بسته ميشود.
فاجعه باغ قيصر خانم:
بعد از تصرف اورميه ، ارشد الملك از جانب سيميتقو زمام حكومت را بدست ميگيرد اين كرد شقي ظلم و تعدي را از حد ميگذارد برخي اشخاص تظلم به درگاه عمر خان شيكاك ميبرند كه عمو ي سيميتقو است. عمر خان با نماينده اسماعيل آقا وارد شهر ميشود و چنين شايع ميشود كه ميخواهد به درد اهالي برسد. وي در باغ حسين خان افشار معروف به قيصر خانيم (محل فعلي مركز بهداشت و خانه هاي مجاور در خيابان كاشاني)نشسته و در شهر جار ميزند تا علما و تجار و كسبه در باغ مزبور جمع شوند تا به شكايات رسيدگي شود . در زير اين واقعه عجيب ، تعسر آور و آموزنده را از قلم ميرزا ابوالقاسم امين الشرع خويي از كتاب مجموعه مجلدات میراث اسلامی، به کوشش رسول جعفریان، جلد دهم مي خوانيم :
... اگر چه جماعت ارمنی و نصرانی بعد از استیلا و دست یافتن بر اسلام بر احدی رحم ناکرده و آنچه را که می توانستند از قتل نفوس خصوصا در اطراف و دهات اورمیه و نهب اموال و اسیری اعراض فرو گذاری نکرده، با همه این ها شکنجه و عذابی [152 ب] و ستم و ظلمی که از کسان اسماعیل آقا بر این جماعت بقیه السلف وارد آمده عشرعشیر آن از مسیحی ها و نصرانی ها به ظهور رسانیده و به جهت اینکه جماعت نصاری اگر چه از قتل نفوس و غارت اموال مضایقه نمی کردند لیکن اقلا شکنجه و عذابی هم نداشتند، بر خلاف اکراد وحشی که در شکنجه و عذاب کردن و مردم را سرازیر آویختن و انواع نکال و تعذیب ابدا کوتاهی ننمودند. بعضی ها را از خایه ها آویختند و برخی را از پاها می آویختند. چنانچه خود این بنده از یک نفر از نجبای افشار شنیدم می گفت: شخصی از خود ایشان که وی را آقازاده می گفتند و از آقایان دموکرات معروف است، اسماعیل آقا وی را به حکومت اورمیه منتخب می نماید و وی در جریمه گرفتن ابدا مضایقه نکرده، سهل است که به اسم اعانه هم وجه هنگفتی از اهالی [دریافت] می¬کرد و گویا این مساله را برخی از آقایان اورمیه به اسماعیل آقا اطلاع می دهند. اسماعیل آقا وی را در مقام مؤاخذه کشیده آن ناپاک، بیچاره اهالی را به تهمت های غیر واقعی متهم کرده و به مشارالیه ذهنی می نماید که فعلا چندین هزار تفنگ در اورمیه است و خود منتظر هستند که قشون دولت از جانب ساوجبلاغ [مهاباد] خواهد آمد آنوقت این ها با دولتیان دست به دست داده و کسان شما را گرفته به دست دولتیان بسپارند.

اسماعیل آقا از شنیدن این کلمات تغییر کرده و در فکر مجازات بر می آید آنگاه با عمر آقای بی رحم که رئیس قشون اورمیه بوده دستورالعمل شکنجه و آزار را کما ینبغی با تلفون داده ولی صورا یک نفر فقیه کرد را با دو دسته فرستاده و وی مردم را [153 الف] در مسجد جامع خوانده و نطقی می نماید، مقر بر این که پولی که آقازاده از شما به اسم اعانه گرفته به حکم اسماعیل آقا به شما داده خواهد شد. فردا را همگی در حصار قیصر خانم که در خارج شهر حصار بزرگی است جمع شوید و پول خود را پس بگیرید.

بیچاره اهالی کول احمق به گمال{گمان} اینکه اسماعیل آقا رنجبر عدالتی آویخته فردا را قریب هزارو هفتصد نفر در آن حصار رفته، مجتمع می شوند و منتظر بودند که پول خواهیم گرفت. اولا دو روز همان طور گرسنه ایشان را در آن حصار در توقیف نگه داشته بعد از دو روز رئیس قشون هم آمده و روی دیوار ا را کردها با تفنگ¬ها احاطه می نماید آنوقت مبالغی زغال آورده در میان حصار، بیست سی جا زغال ریخته و سنبه های تفنگ را مثل سیخ کباب پزی در آتش می گذارند آنگاه این فلک زده ها را – اعاذنا الله من امثاله بحق محمد و آله – هر دو پاها با هم بسته و از چاه آویخته و به دست و پای ایشان داغ می گذارند که فلانی مثلا باید بیست قبضه تفنگ و سه تیر و پنج تیر و چندین هزار لیره عین باید بدهید.
بعد از چندین ناله و فریاد و سوز و گداز بیچاره ها بنا می گذارند که هر کسی هر چه داشته از خانه و لانه و مخلفات خانه همه را فروخته این جریمه را بپردازند. در حالتی که کسی مخلفات نمی خرید وانگهی پول در میدان نبوده. باری آن همه تفنگ و پول هنگفت را از اهالی به چه درجه رسوایی و شکنجه می گیرند که پناه می بریم به خداوند رؤوف{رئوف} ودود لذا امثال این امتحانات محفوظ بدارد.

۱ نظر:

Güney Türküstan گفت...

http://www.boxca.com/hazvjsn4d5pq/Azerbaycanda_Kurd_Sorunu-_Farsca-UrmuluTaymaz.pdf.html