شنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۹

كيست اين آقاي دكتر عليرضا نوري زاده ؟!



شايد كمتر كسي در ايران باشد كه نام عليرضا نوري زاده را نشنيده و يا تفسير ها و برنامه هاي اين شخص را نديده باشد. عليرضا نوري زاده با تبحر زيادي كه در لفاظي دارد و آشنايي دقيق با رگ خواب خيلي ها در ايران توانسته در سايه آشنايي و رفاقت هاي ديرين (كه به آنها در اين مقاله خواهم پرداخت ) سرقفلي برنامه تلوزيوني راديو صداي آمريكا را خريده و همينطور قاپ تلوزيون هاي گروه هاي تروريستي كرد خصوصاً تيشك ارگان يكي از شاخه هاي حزب دمكرات كردستان را با اين جمله كليشه اي كه كرد ها ايراني ترين ايرانيها هستند بدزدد. همينطور ايشان روزانه يك برنامه تلوزيوني در كانال يك (one)-متعلق به شهرام همايون-كه ارگاني پان فارسيستي مي باشد دارد. شكي نيست كه اين فرد بسيار باهوش و سياس است . آقاي دكتر عليرضا نوري زاده از شخصيت ها ي پان فارس دو آتشه اي است كه دشمني غريبي با ترك و آزربايجاني دارد اگرچه با زرنگي و سياسي مثال زدني هميشه ميخواهد شنونده را فريب دهد و از اظهار مستقيم اين نكته فرار كند ولي كيست كه نداند ايشان آلرژي غريبي به كلمه ترك دارد و هميشه در صحبت هاي خود از كرد و بلوچ و ارمني و سني ميگويد اما تا به آزربايجاني و ترك مي رسد به طرفه العيني جهيده و مسير صحبت را عوض مي كند . اگرچه اين اواخر سعي داشته با عوام فريبي سر ملت آزربايجان شيره بمالد و به نحوي پاي آزربايجاني را به جنبش مركز گرا و صد در صد فارسي سبز باز كند . البته ايشان دشمنان قسم خورده بسيار در درون ايران و حاكميت اسلامي و هم در بيرون از ايران دارد كه در هر فرصتي وي را متهم به ارتباط با تقريباً تمام سرويس هاي جاسوسي دنيا و فساد اخلاقي مي كنند ، همينطور دوستان و طرفداران سر سپرده اي هم دارد كه به نامش قسم مي خورند و برايش فان كلوب درست كرده اند! اما واقعا نوري زاده كيست ؟ اين سوالي است كه مشكل بتوان به آن پاسخ گفت . من در اينجا سعي ميكنم با گرد آوري و پالايش نظرات هر دو طرف تابلويي از وي ترسيم كنم كه كمي به واقعيت نزديك باشد.
علیرضا نوری‌زاده در سال 1328 هجری شمسی در محله دروازه قزوین تهران به دنیا آمد. پدر نوری‌زاده در آن زمان ملبس به ردای روحانیت بود و در مدرسه علمیه فیلسوف‌الدوله در حوالی مولوی درس می‌خواند و شهریه می‌گرفت و با کمک بازاریان و مقرری که از عده‌ای خیر می‌گرفت گذران عمر می‌کرد. در حوالی سال 1340 شمسی ، نوری‌زاده به همراه پدر و خانواده‌اش به نجف اشرف مهاجرت کرد. پدر نوری‌زاده قصد داشت در نجف به ادامه تحصیلات حوزوی بپردازد و پس از حدود 5 سال اقامت در نجف این شهر مقدس را ترک گفت و به ایران بازگشت. پدر نوری‌زاده پس از بازگشت به تهران در دفترخانه اسناد رسمي که متعلق به شمس قنات‌‌آبادی، نماینده مجلس شورای ملی (از طرفداران کودتای 28 مرداد سال 1332) بود به عنوان اندیکاتورنویس استخدام شد و پس از مدتی کارهای مربوط به عقد و عروسی را هم انجام می‌داد و به عنوان عاقد به مجالس عقد و عروسی اعزام می‌شد. حاصل 5 سال اقامت در نجف برای علیرضای نوجوان فراگیری زبان عربی (با لهجه عراقی) بود که بعدها در زندگی او نقش اساسی ایفا کرد. پدر نوری‌زاده پس از چندی به تبعیت از کارفرمای خود (شمس قنات‌آبادی) که از کسوت روحانیت خارج شده بود مکلا شد و کت و شلوار پوشید و کراوات زد و هرگز معلوم نشد چطور یک دفترنویس ساده و کم‌درآمد ناگهان به پول و پله چشمگیری رسید و از گمرک امیریه در جنوب تهران به محله نوساز و جدیدالتاسیس و گرانقیمت آپادانا (که آن زمان شمال تهران محسوب می‌شد) کوچ کرد؟!
علیرضا نوری‌زاده پس از اخذ دیپلم متوسطه دررشته ادبی برای ادامه تحصیل در رشته علوم قضایی وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد وپس از دریافت مدرک لیسانس و با توجه به این که از خدمت وظیفه معاف شده بود به توصیه پدر و در سال 1352 هجری خورشیدی به انگلستان جهت ادامه تحصیلات عالیه عزیمت نمود و در سال 1355با گرفتن مدرک دکترای خود در رشته جامعه شناسی به ایران بازگشت.

در سال 1347 برای نخستین‌بار نام وی در صفحه شعر مجله هفتگی فردوسی به سردبیری «عباس پهلوان» به چاپ رسید. نوری‌زاده با توجه به آشنایی که به زبان عربی داشت اشعار و قطعات ادبی متعلق به شعرا و ادبای جهان عرب را ترجمه و به نام خود به نشریاتی چون فردوسی، خوشه، بامشاد، تهران مصور و امید ایران می‌داد. همکاری با نشریات و درج نام علیرضا نوری‌زاده سبب توجه رئیس دانشکده حقوق دانشگاه تهران به این دانشجوی خود شد. در این زمان ریاست دانشکده حقوق را «منوچهر گنجی» به عهده داشت و این اتفاق به ظاهر ساده سرنوشت نوری‌زاده را عوض کرد. از همان زمان و در بار هتل مرمر متعلق به آقاي باقر زاده پي دوستي وي با اسمائيل نوري علا و جمشيد چالنگي كه از نويسندگان مجله تماشا بود و اكنون در صداي آمريكا كار مي كند ريخته شد.
در آن ایام مساله اعراب و اسرائیل به واسطه جنگ 6 روزه در دنیای اسلام بسیار مطرح بود و در ایران نیز اگرچه رژیم پهلوی از همپیمانان اسرائیل محسوب می‌شد، اما قلب مردم با فلسطینی‌ها بود و مردم مطبوعات و نویسندگان را تحت فشار می‌گذاشتند تا مطالبی پیرامون حقانیت مبارزه فلسطینی‌ها چاپ نکنند. رژیم برای آنکه احساسات عمومی را کنترل کند به مطبوعات اجازه می‌داد فقط مطالب ادبی و اشعار غیرسیاسی بویژه غیراحساسی و به‌دور از تبلیغات انقلابی به چاپ رسانند. به همین سبب به افراد مطمئنی مانند نوری‌زاده ماموریت داده شد تا اشعار ادبی و عشقی شعرای فلسطینی را ترجمه و پس از هماهنگی با وزارت اطلاعات در مطبوعات به چاپ رسانند. نوری‌زاده از این رهگذر با بعضی شعرا و نویسندگان عرب و فلسطینی ارتباط برقرار کرد. از این طریق نوری‌زاده‌ به یمن تسلط بر زبان عربی با بعضی روشنفکران فلسطینی و عرب بویژه در مصر مرتبط شد و چاپ چند مصاحبه نوری‌زاده با نویسندگان و شعرای عرب و فلسطینی در مجله تماشا (نشریه ویژه سازمان رادیو و تلویزیون شاهنشاهی) وی را با سرهنگ سابق شهربانی، محمود جعفریان که جزو سازمان افسری حزب توده ایران بود و پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد سال 32 جزو توابین حزب توده به حکومت شاه پیوست، مربوط ساخت.
در آن زمان محمود جعفریان از تئوریسین‌های برجسته ساواک و از نویسندگان بولتن‌های محرمانه وزارت امور خارجه و اداره دوم ارتش (اطلاعات و ضداطلاعات) و استاد دانشکده‌های نظامی بود (همزمان معاونت تلویزیون ملی ایران را هم عهده‌دار بود) و مجله تماشا هم از زیرمجموعه‌های تحت مدیریت او به شمار می‌رفت. محمود جعفریان خود کارشناس جهان عرب و مسائل خاورمیانه محسوب می‌شد و با پرویز نیکخواه (مائويیست) و ایرج گرگین (مدیر شبکه دوم تلویزیون ملی ایران) مثلثی را تشکیل می‌داد .
«محمود جعفریان» نوری‌زاده را نزد خود آورد و سپس ترتيبي داد تا وي با استفاده از بورسی مطالعاتی كه از سوی تلویزیون در اختیار وی قرار گرفت برای مطالعه درباره مصر و گذراندن دوره مصرشناسی (Ejeptolojy) به مصر فرستاده شود. نوری‌زاده در دوران اقامت یکساله در مصر زیر پوشش بازدید از اردوگاه‌های فلسطینی صبرا و شتیلا و نهرالبارد مستقر در لبنان به این کشور رفت و چند روز پس از ورود به لبنان از اسرائیل سردرآورد! وی در اسرائیل وارد موسسه آموزش‌های وزارت خارجه اسرائیل شد و دوره جمع‌آوری خبر و تحلیل اوضاع عربی خاورمیانه را گذراند. در این مدت دوست و همراه وی «مناشه امیر» نویسنده سابق روزنامه اطلاعات و از صهیونیست‌های عضو «آژانس یهود» بود که سال‌ها در سرویس سیاسی روزنامه اطلاعات کار می‌کرد و در اواخر دهه 1340 به اسرائیل رفت و بخش فارسی رادیو اسرائیل را به‌راه انداخت که در دوران حکومت شاه وظیفه‌اش تبلیغ یهودیان ایران برای مهاجرت به اسرائیل بود. علیرضا نوری‌زاده در دوران اقامت در اسرائیل چندین گزارش مصور تهیه و برای تلویزیون ملی ایران فرستاد. این ماموریت و بورس مطالعاتی پیوند و دوستی عمیقی میان نوری‌زاده و «شائول بختاش» يهودی دیگری که در روزنامه اطلاعات آن زمان کار می‌کرد و «مناشه امیر» به وجود آورد که تا امروز ادامه دارد. خود نوری‌زاده در بیان خاطراتش در روزنامه کیهان لندن (مورخ 24 دی‌ماه 1375) می‌گوید: «در سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران هرگز 2 تن را فراموش نمی‌کنم. یکی مرحوم جعفریان را به خاطر آنچه همه امکانات را به من داد و دوم ایرج گرگین را!» نوری‌زاده در همین شماره از کیهان لندن می‌نویسد که او تنها کسی بوده که در اجرای برنامه زنده رادیویی تحت هیچگونه نظارت و ممیزی نبوده است! آقای نوری‌زاده در مصاحبه‌ای با VOA (صدای آمریکا) مورخه 6/6/1371 (برنامه ساعت 22:30) می‌گوید: «در این زمان کلیه اوقاتم در رادیو تلویزیون گذشت و معاشر افرادی چون منوچهر آزمون، محمود جعفریان، جواد منصور، حسن شهباز، حمید رهنما، پرویز نیکخواه و بیژن صفاری بودم!»
در كارنامه كاري وي همكاري با امید ایران – هفته نامه فردوسی – دبیری سرویس سیاسی روزنامه اطلاعات – نویسندگی و پایه ریزی برنامه صبح بخیر ایران – برنامه رادیویی نامه های یک جهانگرد – برنامه رادیویی نامه های نلسون ماندلا اززندان – برنامه رادیویی هنرمندان ما – عصرانه با رادیو – جنگ شبانه های یک شبه – جنگ نگاه و دهها اثر دیگر ازجمله فعالیت های قبل و بعد از انقلاب وي قابل انكار نمي باشد.
ازجمله آثار معروف وی کتاب شعر فلسطین از انتشارات بعثت است که فخرالدین حجازی برآن مقدمه نوشت وعباس پهلوان مدیر هفته نامه فردوسی در قبل از انقلاب آن را چاپ کرد.
نوری‌زاده که در دوران حکومت نظامی با اعتصاب‌شکنی رادیو تهران را به راه انداخته و در حمایت از نیروهای نظامی ارتشبد اویسی داد سخن می‌داد پس از راه‌اندازی امید ایران و روی کار‌آمدن بختیار ‌‌یکباره به ملی‌گرایی دوآتشه تبدیل شد که تنها راه نجات ایران را حمایت از دولت بختیار می‌دانست. در ایامی که فریادهای مرگ بر بختیار خیابان‌های تهران و شهرستان‌ها را به لرزه درآورده بود، نوری‌زاده با چاپ عکس بختیار روی جلد امید ایران و مطالبی در حمایت از جبهه ملی و مصدقی‌ها خطر روی کار آمدن دولت اسلامی را تبلیغ می‌کرد.
خود علیرضا نوری‌زاده در نشریه پیام ایران (چاپ خارج از کشور، شماره 408، مورخ 24/4/1370) در این باره می‌نویسد: هرگز نتوانسته‌ام آن مهر قدیمی را که از روزگار خردی به بختیار داشته‌ام از دل برکنم(!) ماموریت من نزدیک کردن مردم با شاپور بختیار بود! نوری‌زاده که تا چند ماه قبل در روزنامه اطلاعات به پادوی مطبوعاتی «علی امینی» تبدیل شده بود و اخبار علی امینی را در صفحه اول اطلاعات با عکس و تیترهای بزرگ چاپ می‌کرد، به محض آگاهی از خروج علی امینی از کشور و عزیمت وی به پاریس، مصدقی (!) و مسؤول ارتباط مردمی و تبلیغاتی شاپور بختیار شد! نوشابه امیری، خبرنگار سابق روزنامه کیهان و همسر هوشنگ اسدی (آخرین سردبیر روزنامه کیهان در حکومت شاهنشاهی) که در حال حاضر هر دو در پاریس بسر می‌برند و از همکاران رادیو صدای آمریکا هستند در روزنامه توس (چاپ خارج از کشور، شماره 19، مورخ 25/5/1377) می‌نویسد: «... چهاردهم دی‌ماه 1357 شاپور بختیار خواسته بود اعضای سردبیری روزنامه‌ها را ببیند. رابط علیرضا نوری‌زاده بود.
اعضای شورای سردبیری روزنامه ما هم رفتند... تا رسیدیم ، نوری‌زاده دوان‌دوان آمد و عکس بزرگی از دکتر مصدق را پشت سر شاپور بختیار گذاشت!»
پس از انقلاب وي به فعاليت هاي خود ادامه داد . و با تهیه نوارهایی بنام بهارصبح و رستم که حالتی منتقدانه داشت بتدريج از در مخالفت با حكومت جديد در آمد كه به همين علت توسط كميته انقلاب دستگير شد . آزادي وي تنها با دخالت مستقيم صادق قطب زاده وزير خارجه دولت موقت كه مدتي نيز رييس راديو و تلوزيون صورت گرفت . خود قطب زاده بعدها متهم به كودتا شد و به اتهام طوطئه انفجار بيت رهبري اعدام گرديد. پس از گریز از زندان وی به اتفاق همسر و فرزندانش بدون فوت وقت به انگلستان عزیمت نمود. هفته نامه الدستورکه یک ویژه نامه سودانی عربی که در لندن منتشر میشد اولین جایی بود که نوری زاده درآن به قلم زدن پرداخت وشرح ماوقع اعدام های مدرسه علویی را منحصرا" برای آن نگاشت.
خود نوری‌زاده ماجرای این دستگیری را در مصاحبه‌ای با صدای آمریکا (VOA)، (در مورخ 6/6/1371) بدینگونه شرح می‌دهد: «... در یک مورد دیگر من نواری درآوردم به نام«پیام ایران» که این نوار آخرین نوار می‌بود و در نوروز 1359 توزیع شد و وقتی به محتویات آن پی بردند مرا دستگیر و به کمیته مرکزی بردند... به من اجازه دادند تلفن بکنم... من به صادق قطب‌زاده تلفن کردم و او بود که آمد و مرا آورد بیرون!»
آقاي نوري زاده از اولين كساني بود كه در جريان اعتراض هاي ملت آزربايجاندر خرداد سال 85و نتيجه ماجراي روزنامه ايران در برنامه تلوزيوني خود به صراحت به دشمني با مردم آزربايجان پرداخت و صراحتا گفت ما در ايران ترك نداريم و اگر لازم باشد من خود در كنار دولت براي سركوب تجزيه طلبان قرار مي گيرم و سپس با تكان دادن انگشت اشاره خود تهديد كرد كه شما را مانند غائله پيشه وري خود آزربايجاني ها قتل عام خواهند نمود. پس از جريان انتخابات دور دهم رياست جمهوري و سكوت فعال آزربايجان عليرضا نوري زاده با زرنگي خاص خود در صداي آمريكا آزربايجاني ها را تشويق به پيوستن به سبزها نمود و با لفاظي خاص خود به نوعي اعتراف كرد كه ما نسبت به آزربايجاني ها بد كرديم .نوري زاده علاقه خاصي به كردها و گروههاي تروريست كردي شمال عراق از خود نشان مي دهد گويا وي حدس مي زند كه روزي براي سركوب آزربايجان به اينها نياز خواهند داشت.وي هميشه از قاسملو قصاب سولدوز با عنوان زنده ياد دكتر قاسملو انديشمند كرد ياد مي كند. در پایان یک بار دیگر برای وصف بهتر آقای علیرضا نوری‌زاده که عده‌ای او را آرسن‌لوپن مطبوعاتی نامیده‌اند خوب است این بیت را خطاب به ایشان تکرار کنیم که:
«در ظاهر روباهی و در باطن گرگی/ آمیخته‌ای با هم صد بوالعجبی را!»


ديره لي آزه ربايجان سور فعاليميز بويوك بي رسول اوغلو" كيست اين دكتر عليرضا نوري زاده ؟"مقاله سي ايرتيباط دا بير ايضاحات گوندريب لر كي سيزه  بو يازيني چاتديرماقي بير بورج بيلديم . بو ايضاحات دان دولايي وهمچنين منه ايلطيفات لاريندان سايين بويوك بي دن تشكور ائديرم :
Əziz və dəyərli Urmulu Taymaz,

Bütün yazı və münasibətləriniz kimi bu təhliliz və nəzəriz çox doğru və faydalıdır. Bütün dedikləriz , özəlliklə milli hərəkatımızla  bağlı bu rasistin mənfi münasibəti yerində və düzdür. Bu adam, Türklərə o qədər qısqancdır ki, son zamanlar, Türkiyədə baş verən bəzi probləmlərdən öz sevincini gizlədmir, ama Türkiyədə bir irəliləyiş baş verəndə , ən ağır ifadələr işlədir. Şimalı Azərbaycanı dəfələrlə İran ərazisi adlandırıb, hətta orta asya Türk ölkələrinidə hədələyir, bu haqda "Buxara və Səmərqənd" adı ilə bir şeirdə azıb.
Bizi ilgiləndirən məsələ daha ziyadə Azərbaycan Milli Hərəkatı olduğuna görə sizin sözlərizə iki məqamı artırmaq istəyirəm. Baxmıyaraq ki, sizin bu məqamlar və daha çoxundan xəbəriz var, ancaq məktubuz uzun olmasın diyə qısaldıbsız.
1- Bu adam, dəvamlı Almanyada yaşayan Həsən Şəriətmədarı ilə olan əlaqələrindən danışaraq, onun atasından söz açaraq azərbaycanlıları aldatmağa çalışır. İki gün öncə bir Kürd TV-də Həsən bəy ilə İngiltərədə görüşdüyünü də bəyan etdi. Məncə Həsən bəy bu şovinistin aldatmacaları ilə bağlı millətimizə aydınlıq gətirməlidir. Biz ya millətimizin yanında olmalıyıq , yada Fars şovinistərinin qucağında, üçüncü yol yoxdur.
2- Milli hərəkatımızın içində bəzi süst ünsürlərin bu adam və başqa Farsçılarla əlaqəsi aydındır. Beləki, yazarlarımızdan bu şəxsin haqqında Türkcə bir yazı yazıldıqdan bir saat sonra ona tərcüməsi ilə birgə xəbər verirlər. Diqqət edərsəniz bu xəbərdarlıqdan sonra, bu adam azərbaycanlıların ürəyini almağa çalışır. Bu barədə diqqətli olmaqla birlikdə, bunlarla əlaqədə olan soydaşlarımızıda, oyandırmalıyıq. Bildiyiniz kimi millətimizi aldatmaq üçün yeşil hərəkatından da çox su istifadə etdi bu adam, ama xoşbaxtlıqdan çox başarılı olmadı.

Dərin hörmətlərimlə : Böyük Rəsuloğlu

۱ نظر:

elçin گفت...

dəyərli bir yazı idi sağ ol