جمعه، تیر ۰۴، ۱۳۸۹

آذربایجان از نظر قزوینی( 680-600 هـ .ق )

ذكريا ابن محمد ابن محمود قزويني( 680-600 هـ .ق ) صاحب اثر « آثار البلاد و اخبار العباد » نكاتي از   آزبايجان از نظرقزوينيآذربايجان ذكر كرده است وي مي نويسد : « آذربايجان سرزميني است پهناور بين اران و كوهستان ، شهرها و روستاها ، كوهها و رودخانه ها در آن سرزمين بسيارند و بي شمارند كه يكي از آن كوهها سبلان است » (ص 65) وي پس از بيان اين مطلب به نقل قولي از پيامبر اسلام درباره اين كوه مقدس براي آذربايجانيان پرداخته مي افزايد : « درخبرروايت است كه حضرت رسول اكرم فرموده هر مسلماني آيات « سبحان الله حين تمسون و حين تصبحون تا تخرجون » را بخواند به تعداد همه دانه هاي برفي كه بر كوه سبلان فرود مي آيد پاداش نيك از خدا دريافت مي كند.
پرسيدند : يا رسول الله اين كوه سبلان كجاست ؟ حضرت فرمود : كوهي است در آذربايجان . چشمه اي از چشمه ساران بهشت در آن جاري است. (ص 65 )يكي از انبياي حق در آن كوه مدفون است. زكرياي قزويني سپس به نقل از ابوحامد به آبهاي معدني ساوالان اشاره كرده و خواص شفادهي آن آبها را خاطر نشان مي كند( ص 66 )و اضافه مي كند « ... در دامنه سبلان درختان بسيار تنومند رسته اند گياهي در آنجا رويد هيچ حيواني بدان نزديك نمي شود . هرحيواني آن گياه را مي بيند مي گريزد اگر احياناً بخورد سم قاتل خورده است و فوراً از پاي درمي آيد. دهكده اي در كمره كوه است » (ص 66 )وي سپس به پاره اي افسانه ها درباره روستايي در اردبيل مي پردازد كه «اجنه ها در خدمت اين دهكده ها آمده اند »( ص 66 )ذكريا قزويني سپس اشاره مي كند كه رود ارس و به نوشته وي « رس »(ص 66 )در آذربايجان جاري است.معلومات ما از مرند در كتاب « آثار البلاد و اخبار العباد » زياد نيست. آنهم محدود است به روايتي در مورد رودي عجيب نزديك شهر مرند كه « تا مسافتي از مرند گدار به سوار ندهد ، همينكه به شهر مرند نزديك گردد يكهو ناپديد مي شود و در زمين فرو مي رود و به فاصله چهار فرسخ زيرزمين راه مي پيمايد و دوباره بررويه آيد » (ص 67 ) عجيب تر آنكه وي در ادامه اين مطلب به ساير رودهاي « منجمد شونده » آذربايجان نيز اشاره كرده مي افزايد : « محمد ذكرياي رازي از جيهاني مولف مسالك الشرقيه نقل مي كند كه رودخانه عجيبي در آذربايجان ديده ، با اينكه آب رودخانه هميشه در جريان است مبدل به سنگ مي شود. تخته سنگهاي پهن و صاف از ته رود كه آب است و سنگ شده است بيرون آرند » (ص 67 )و سپس به نقل مطلب عجيب تر ديگري مي افزايد :
« مؤلف تحفة الغرايب گويد : رودي در آذربايجان هست آبش تبديل به سنگ گردد سنگهاي بسيار سخت با قطعات بسيار بزرگ و كوچك از آن آب سنگ شده بدست مي آيد. هم او گويد چشمه اي را « آذربايجان ديدم كه آبش بعد از جريان سنگ مي شود. مردم قالب هاي مخصوص ساخته اند ، قالبها را پر از آب چشمه كنند بعد از مدتي مي بينند خشت از سنگ بسيار سخت در قالب است خشتها را در بنا به كار برند. »(ص 67 ) ابهر شهر ديگري است كه ذكرياي قزويني به توصيف آن پرداخته و ضمن بيان اين مطلب كه ابهر از ساخته هاي شاپور ذوالاكتاف است (ص 68 )مي افزايد : « گويند زميني كه شهر بر سر آن بنا شده چشمه سارهايي بوده كه از صدها چشمه تشکيل شده قزويني سپس به پاره اي شخصيت هاي مهم ابهر از جمله شيخ ابوبكر طاهري معروف به ابهري صاحب خانقاه بزرگ ، ابوبكر كمال الدين ابهري از شعراي مشهور كه مدتها در شهر قزوين وزير بوده اشاراتي مي كند. (ص 70 ) ذكرياي قزويني سپس به شهر اردبيل اشاراتي كرده ضمن اشاراتي به اينكه اردبيل داراي برج و باروي صنيع و محكم مي باشد به نزديكي اردبيل به كوهستان پرداخته مي افزايد « تا دريا دو روز راه است. دشت اطراف اردبيل تا دل خواهد پرگياه و چراگاه است. درختهاي جنگلي بسيار دارد چوب خلنج كه طبق و خوان و ساير ظرفها از آن سازند درختش در اردبيل است » (ص 73 )و سپس به مهارت نجاران اردبيل در اين صنايع اشاره مي كند.
موضوع بسيار مهم ديگر در بحث اردبيل موضوع سنگ باران زا ( يده داشي ) تركان مي باشد كه قزويني به نقل از ابوحامد اندلسي به اين سنگ اشاراتي مي كند : « سنگي به وزن افزون تر از دويست رطل ( 90 كيلوگرم ) گويي وزنه آهني است در بيرون شهر اردبيل موجود است هرگاه مردم اردبيل نيازمند باران باشند به جاي نماز باران آن سنگ را به شهر آرند. همراه سنگ بي درنگ باران مي بارد كه تا سنگ در شهر باشد هيچ آني بند نمي آيد. همينكه آرزو كردند كه باران بسنده كند سنگ را بر دوش گيرند و به خارج شهر برند فوراً باران قطع شود. » (ص 73 ) ذكرياي قزويني از آفات شهر ، موش نام برده و به مسابقه جالب توجه « پرخوري » در اردبيل آن روزگار اشاره اي نموده مي نويسد : « از بازرگاني شنيدم مي گفت ديدم سواري بر باره اي بود جوقي از مطربان شهر دهل كوبان ، شيپورزنان پيشاپيش مي رفتند و هو و جنجالي بر پا بود. پرسيدم اين چه خبر است ؟ گفتند اين سوار كه بيني در مسابقه پرخوري برنده است و اينك جايزه مي گيرد. در يك وعده نه رطل برنج پخته ، كله گنده يك گاو نوش جانش فرموده است و گرداني كه رطل برنج در اينجا هزار و چهل درهم است و چون مي پزد با سر برابر مي رسد – آنگاه معلومت مي شود كه لت انباني يعني چه ؟ » (ص 76) قزويني شهر تبريز را شهري مشهور ، پرجمعيت با برج و باروي محكم مي خواند و آنرا مركز آذربايجان در زمان خودش مي داند و مي افزايد :
« چندين رود در تبريز جاري است و محصولات كشاورزي و صنعتي در آن شهر فراوان است. پارچه هاي بافت تبريز از قبيل انابي و سقلاطون و اطلس و انواع ديگر در سراسر مملكت رواج دارد. پول رايج در داخل شهر تبريز همچون ساير شهرها كه در آذربايجانند سكه هاي مس زرد است ديگ و هاون و شمعدان كه در تبريز از مس سازند از رواج مملكت به حساب آيند. كالايي كه مي خورند با اينها عوض مي كنند و براي باقيمانده پشيز مس مي پردازند. » (ص 2-111) قزويني سپس از يكي از دانشمندان آذربايجان به نام ابو ذكرياي تبريزي نام مي برد كه سرپرست مشهور دانشگاه نظاميه بغداد بود( ص 112). زنجان ديگر شهري است كه قزويني به ذكر آن پرداخته است. به نوشته وي زنجان « شهري است مشهور در الجبال ميان ابهر و خلخال ، شاهراه قوافل روم و خراسان و شام و عراق و عربستان است و از اين رو اطراف و اكناف زنجان همواره جاي دزدان و رهزنان است هوايش بسيار لطيف و سازگار است و اهل زنجان چه زن چه مرد همگي بسيار زيبا روي ، همگي بسيار بذله گوي و خوش مشربند »( ص 154) قزويني سپس به معادن آهن اطراف زنجان اشاره كرده و مي افزايد « بازرگانان زنجاني آهن ساخت زنجان را به ساير ممالك صادر مي كنند » (ص 154 )و سپس به نقل عادت عجيبي از زنجان قرن هفتم هجري مي پردازد « زنجانيها عادتهاي عجيبي دارند اگر سالي خشكسالي و نان تا حدي گران باشد نانوايان زنجاني نان را با آهن فروشند. مشتري چند نان بخواهد بايد هم وزن نانها آهن و ميخ هم بخرد يا پولش را بپردازد و نبرد »( ص 154 ). قزويني از بررسي طبيعت خرم زنجان نيز غافل نبوده و از كوهي به نام « بزاو » نام مي برد كه « هميشه سبز و خرم با مناظر دلربا چندين سرچشمه جوشان با آب گوارا و صاف در آن به چشم مي خورد بويژه موسم بهار » (ص 6-155 ) پزشكي زنجان در عصر قزويني در اوج شهرت بود كه قزويني شرح مفصلي به آن اختصاص داده است. قزويني مي نويسد : « پزشك حاذق و نامي طبيب جلال كه زادگاهش زنجان و در علم طب نابغه دوران بوده مفخر زنجانيان است گويند كمتر نياز مي بود كه بيمار را بيند. مي پرسد در چه حالتي است ؟ از وصف حالت مي دانست نوع بيماري كدام است. داروي بسيار آسان و بسيار ارزان تجويز مي كرد بيمار را شفا مي داد. مزدي هم نمي گرفت در حقيقت وجود او در آن سامان نعمت خداوندي بود او طبيب مخصوص ازبك محمد ايلدگز فرمانرواي آران و آذربايجان بود. امير بارها مي فرمود : طبيب جلال عمر مرا بيمه كرده نشايد ولو ساعتي بي او باشم. بعد از فوت طبيب جلال تا اين زمان كه در آنيم طبيبي چنين دانشمند و نوپرور به دنيا نيامده است ». (ص 156 ) سلماس ديگر شهري است از آذربايجان كه مورد توجه قزويني واقع شده است.
قزويني مي نويسد : « سلماس شهريست در آذربايجان در ميان اورميه و تبريز است. در اطراف شهر سلماس گرمابي است اگر بيمار جزامي در آن آبتني كند شفا يابد. شنيدم از شهر موصل مردي مبتلا به جزام به سلماس سفر كرده و خود را در آن آب شسته بود سالم و تندرست برگشت ». (ص 162 ) قزويني شهر اورميه را چنين توصيف مي كند : « شهري است در آذربايجان با برج و باروي محكم ، با جمعيت زياد و بسيار آباد باغات و درختكاري و انواع ميوه هاي خوب از هر نوع در اطراف و پيرامون اورميه فزون از عدد شمار است. انواع فرآورده ها از سبزيجات و جاليزار . هرگونه حبوب و غله در كشتزار آن سامان بيش از حد كفايت و مايلزم بوميان است و به خارج اورميه راه مي يابد. درياچه مشهور و شور اورميه كه مساحت وسيعي از آذربايجان را در ميان گرفته است از نظر قزويني دور نمانده است. قزويني مي نويسد : « درياچه اي نزديك اورميه هست. در بدبويي بي نظير است. آبش آن اندازه تلخ و شور است كه هيچ جاندار آبزي در آن ديده نمي شود. در وسط آن درياچه چنان جزيره اي است داراي چشمه ساران آب شيرين و گوارا ، سطحش همه سبز و خرم ، دهات و آباديهاي زياد در وسط جزيره اند. علاوه و علوفه دامداري ، كشتزارهاي جزيره فوق العاده حاصلخيزند. هرچه در آن مي كارند از بركت خدايي بهره يافته و كشت از دانه ها لبريزند. در كرانه خاوري آن جزيره كه از درياچه نزديك است چندين چشمه برمي جوشند كه آب گرم و شو دارند و بعد از جريان از چشمه از اثر هواخوري سنگ مي شوند. » ص 256 و سپس مي افزايد ... « آب درياچه مذكور از چندين نهر و رودخانه تامين گردد. كه از كوههاي اطراف در آن ريزند و بلادرنگ از شيريني به شوري تبديل مي شوند. نوعي نمك بلوري از درياچه بدست آيد كه به توتياي شفاف همي ماند » ص 256. قزويني سپس دوباره به پزشكي آذربايجان سر زده و از جانوري دريايي كه در دارو سازي به كار مي رود چنين شرح مي دهد : « در اطراف اورميه جانوري است كه براي داروسازان كار كيميا را دارد آن را سگ آبي نامند. گويند خاصيت هاي دارويي با آن سگ است. »
مؤلف تحفة الغرايب گويد : تالاب و مرداب هايي نزديك درياچه هستند شور نيستند جنسي از ماهي خوش گوشت در آنها شكار مي شود. ماهيگيران از آن ماهي روغن گيرند روغنش را با موم و عسل آميزند از آن شمعها بسازند. شبانه بر كناره سفينه ماهيگيري نصب كنند مي افزوند . سفينه را بدون هيچ سرنشيني در مرداب رها مي كنند ماهي ها كه هوادار شعله روغن خويشند از هر طرف به سوي سفينه آيند براي وصال معشوق برمي جهند ، خود را در كشتي اندازند. همين كه هوا روشن شد ماهيگير شب خوابيده سري به سفنه اش مي زند مي بيند پر از ماهي است خدا بركت دهد » . ص 257-256 قزويني در آثارالبلاد خويش صرفاً به اوضاع و احوال آذربايجان نپرداخته است بلكه مشاهير و رجال برجسته شهرها را نيز خاطرنشان كرده است از جمله تاج الدين اورموي ، شيخ ابواحمد ملقب به تاج الدين اورموي « در هر علمي از علوم متداول زمانه و به ويژه در علم اصول دين و فقه شريعت مبين و ادبيات قديم و ... از هر حيث تخصص داشت. در هنر سخنراني ، نكته داني ، اندرزهاي طنزآميزو كنايه هاي پرمايه نامور بود ». ص 257 خوي ديگر شهري است از آذربايجان كه قزويني به آن اشاره كرد مي نويسد :
« خوي شهري است در خاك آذربايجان با برج و باروي محكم رز و درخت ميوه بسيار دارد. كشت زاران در آن ديار فوق العاده حاصلخيز و همواره سبز و خرم و جاي سير و سياحت است. » ص 258 قزويني همچنين به مذهب سني اهالي خوي اشاره كرده به كارگاه بافندگي در خوي اشاره مي كند كه پارچه ي ديباي آن به نام ... به ساير شهرهاي آذربايجان و ساير بلاد اسلامي صادر مي شود ص 258 . طبق معمول شهر خوي نيز از حوادث عجيب و داستانهاي غريب قزويني به كنار نمانده و آن داستان چشمه ايست كه آب آن برعكس فصول سال سرد و گرم مي شود. « يكي از فقه ها مي گفت :
در شهر خوي چشمه ايست چشمه كنلكه نامند آب آن در فصل گرما بسيار خنك و در فصل زمستان گرم است » . ص 258 قزويني سپس به يكي از مشاهير هم عصر خويش به نام « قاضي شمس الدين خويي » اشاره كرده مي افزايد : وي كه « در علوم معقول و منقول مشهور و معروف گشته بود از اين شهر است. تاليفات و ... بسيار مفيد از وي به يادگار مانده. قاضي شمس الدين مدتها در خراسان مدرس بود و از بيم تاتار فرار كرد و سرانجام به شام درآمد... قاضي شمس الدين دو وظيفه علمي بر عهده داشت. قضاوت شهر دمشق و تدريس در مدارس عاليه را اداره مي كرد. شمس الدين هنوز جوان بود كه در سال 640 هـ .ق دار فاني را وداع گفت ». ص 59-258 قزويني شهر مراغه 4/23 موغان 4/25 و رويين دژ را توضيح مي دهد. قزويني سپس به موضوع استحكامات ... جزاير داخلي درياچه اورميه اشاره كرده مي نويسد : « در وسطهاي جزيره قلعه اي هست با استحكامات زياد بسيار اتفاق افتاده كه دژ داران از سلاطين شوريده اند. باج و خراج جزيره به دولت نپرداخته و با دولت نساخته اند. هرگز شهرياران اطراف ياراي آن نداشته اند كه زوركي ماليات جزيره را گرد آورند. ص 256. توحید ملک زاده دیلمقانی

هیچ نظری موجود نیست: