با مسدود شدن وبلاگ اورمو آزه ربايجانين قلبيدير در بلاگفا يكي از سلسله مقالاتي كه اهميت عمده اي داشته و از دسترس خوانندگان خارج شد "پيشينه مسئله كرد و آذربايجان از صفويه تا حال "مي باشد كه براي حفظ در اينترنت به اميد اينكه مورد توجه تاريخ پژوهان و علاقمندان به مباحث تاريخ معاصر قرار بگيرد يك بار ديگر منتشر مي شود.
همانگونه كه در مقدمه ذكر شد تا زمان جنگ هاي صفويه و عثماني در تاريخ سياسي و اتنيك ايران و خصوصاً آذربايجان عنصري به نام كرد وجود ندارد. بتدريج با گسترش جنگ بين اين دو دولت ، دولتمردان عثماني از كارت كرد بر عليه صفويه استفاده مي كنند. تاريخ عالم آراي عباسي براي اولين بار از كرد چنين ياد مي كند:
در زمان شاه طهماسب اول دولت عثماني به آذربايجان تجاوز نموده و شهرهاي خوي و سلماس و اورميه را تصرف كرد. شاه محمد بيگ نامي از اكراد را حكمران اين منطقه نمود. امير بيگ از زير دستان همين فرد با عمر بيگ متحد و از اطاعت شاه محمد سرپيچي مي كند و در جنگ پيش آمده دست امير بيگ قطع و از آن روز به امير بيگ چلاق مشهور ميشود. بعدا شخص مزبور به اردوي صفوي(شاه عباس اول) ملحق و در لشكر كشي چوققور سعد (ايروان )شركت مي كند. شاه عباس به پاس خيانت وي به عثماني امارت اشنويه تا نزديكي اورميه را به وي داده و دستي از طلا براي وي مي سازد . به همين علت كردها وي را امير دست طلا هم لقب داده اند . (نگاه كنيد به بر فراز دوم دوم ). سپس به عادت مالوف كردها ، دوباره به فكر خيانت افتاده و اين بار به فكر تصرف آذربايجان مي افتد. با تحكيم قلعه دوم دوم(دم دم ) يا جمجم دست به تمرد زده و اكراد را از عثماني به طور قاچاق و پراكنده وارد اراضي آذربايجان مي كند. از جمله ايل جلالي و ابدال از طايفه مكري را بدور خود جمع مي كند. جريان امر در اردبيل به سمع شاه عباس رسيده و وي حاتم بيگ اردوبادي را عازم اروميه كرده و فتنه را خاموش مي كند.
يك گروه از اكراد
جنگ دوم جمجم:
امير بيگ از قلعه فرار ميكند. اما پس از 6سال به سبب برگشت اردوي شاهي و غفلت قبان خان مقدم (همانكه حدود اشنويه تا بوكان به نام وي قبان يا قباغ كندي ناميده ميشود) و خروج وي از قلعه به قصد شكار ، دوباره قلعه به دست اكراد و اين بار بدست الغ بيگ نامي مي افتد. پير بوداقخان حاكم تبريز به كمك قبان خان آمده و الغ بيگ بر اثر انفجار باروت معدوم مي شود.
جنگ سوم دوم دوم :
بعد از حكومت كلبعلي خان افشار در اروميه بار ديگر تمر خان پسر امير بيگ چلاق قلعه را بدست آورده و شروع به ناامني مي كند. كلبعلي خان اين بار قلعه را ويران و غائله را خاموش مي كند.
عكس تزئيني است(مربوط به محمد قولوخان افشار)
ماجراي قلعه بنار و شهادت عسگر خان افشار :
در سال 273هجري قمري امير سلطان از احفاد امير بيگ چلاق با تحريك افسران عثماني مستقر در سنجاق نوچه وارد خاك آذربايجان ميشود. اين روزها مصادف با جنگ هرات مي باشد. اين شخص به استحكام قلعه بنار يا بنارك در منطقه صوماي اورميه پرداخته و در آنجا مستقر شده شروع به ياغي گري و راه زني (عادت مالوف اكراد) مي كند. حكومت ارومي سرتيپ شجاع افشار عسگر خان را مامور دفع فتنه مي كند. ابتدا بعد از محاصره قلعه ترگور و فشار سخت بر ياغيان پروخان كرد با قرآن مجيد به قصد پوزش از قلعه بيرون آمده و تسليم مي شود. سپس بلادرنگ دستور پيشروي داده به همراه سواران قره پاپاق در چمن دره گيز اردو مي زند. روز ديگر قلعه بنار طي جنگ خونين سقوط مي كند. و سلطان بيگ ملتمسانه تسليم مي شود. روز بعد دم دم هاي صبح از مردانگي افشار سوءاستفاده نموده و هنگامي كه عسگرخان سرتيپ مشغول نماز بود با خنجر آخته وي را شهيد مي كند. ملك منصور ميرزا و نعمت اله ميرزا وارد آلاچيق شده و آن خائن را در دم به قتل مي رسانند.
به احترام ورود جسد بيجان عسگر خان افشار از دروازه هندو به اروميه ، محله و نام دروازه هندو از آن روز به عسگرخان تغيير پيدا مي كند. بازماندگان آن سردار رشيد ترك در باغ سياوش واقع در خيابان دانشكده فعلي به ياد وي مراسم سياووشان بر پا مي كنند. (نگاه كنيد به : فرضيه اي در اثبات تاريخ هزاران ساله اورميه به عنوان پايتخت باستاني توران).
توجه : نبايستي شهيد عسگر خان افشار با عسگر خان عبدالمالكي اولين سفير قاجار در فرانسه ،( آنكه فراماسوني را وارد ايران كرد) اشتباه گرفته شود.
اورمولو تايماز(اسفند 88)
پايان قسمت دوم