پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۰

قتل عام در آزربايجان را فراموش نكنيم- قسمت دوم سرآغاز جنگ


سلسله مقالاتي  كه با عنوان" قتل عام در آزربايجان را فراموش نكنيم" قبلا در" وبلاگ اورمو آزه ربايجانين قلبيدير " در بلاگ فا منعكس شده بود به علت مسدود شدن بلاگ فوق به دستور مقامات قضايي از دسترس خوانندگان عزيز خارج شده است. ياد آوري اين وقايع نه براي ايجاد حس تنفر بلكه براي جلوگيري از تكرار دوباره آنها واجب است .ماندلا مي گويد: ما شما را مي بخشيم ولي هرگز فراموش نخواهيم كرد.اين وقايع اسف ناك و بي اندازه دهشت برانگيز به طور كلي از يادداشت تاريخي كتاب هاي درسي و تاريخ رسمي ايران پاك شده است در حاليكه قسمتي مهم از تاريخ اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم كشورمان مي باشد. از اين روي جهت درج در اينترنت و براي دسترسي همگان يك بار ديگر مقالات مزبور را براي بار دوم در " وبلاگ اورمو آزه ربايجانين قلبيدير "به ميهمانداري بلاگر دوباره منتشر مي كنم . البته مي توانيد نسخه پي دي اف اين مقالات را از قسمت دانلود كنيد همين وبلاگ به آرشيو خود بيافزائيد.  
 
جیلوها چه كساني بودند؟
 
آسوريان خاك عثماني با اين نام شناخته مي‌شدند. شماره‌ي اينها را نزديك به دويست هزار تن نوشته‌اند كه در ايران و در خاك عثماني مقيم بودند. خود كليساي جداگانه‌اي با زبان سرياني داشتند و رهبر آنها بنام مارشيمون خوانده مي‌شد.چون جنگ جهاني اول برخاست و عثمانيها نيز وارد جنگ شدند، آسوريان   به روسها گرويدند و بناي قتل و غارت را گذاردند.عثماني‌ها به سركوب آنان پرداختندتا اينكه جلوها شكست خوردند و عده زيادي از آنان كشته شدند و بقيه با رهبري بنيامين مارشيمون به سمت ايران حركت كردند. دسته اول 25 هزار نفر بودند. روسها و مسيحيان آنها را پذيرفته و كسي از ايرانيان مزاحم آنان نشد. چون بسياري از آنها لخت و گرسنه بودند با پيشنهاد كارگزاري شهر اروميه وزارت امورخارجه ايران در روزنامه‌هاي تهران آگهي منتشر ساخت و از تمام مردم ايران درخواست كمك و همياري نمود. در اثر آشفتگي قواي روس به علت تغيير رژيم در آن كشور قزاقان روس بهمراه جلوها در آبادي‌هاي اطراف اروميه به تاراج و كشتار مردم دست مي‌زدند بازار اروميه نيز از تاراج در امان نمانده به آتش كشيده مي‌شود. پس از تخليه اروميه از قواي روس اهالي اروميه بعوض مسلح شدن و آمادگي همچنان در انتظار اقدامات دولت مركزي ماندند. جلوها با راهنمائي‌هاي كنسول انگليس توانستند قواي منسجمي را فراهم كرد. با خريد سلاح از روسها بتدريج شرارتهاي خود را آغاز نمايند. از 30بهمن درگيري‌هاي پراكنده در شهر بوقوع پيوست. اجلال الملك حاكم بي‌كفايت شهر در اداره حكمراني نشسته و كاري انجام نمي‌داد. سواران قره‌داغي كه به اصطلاح جهت ياري مردم بي‌دفاع اروميه بودند بدون هيچ‌گونه درگيري از راه سلماس متواري مي‌شوند. ملايان شهر و سران(تحبيب بين‌المللي) به جاي آنكه به تقويت مردم بكوشند. پرچم سفيدي را برداشته به خانه مارشيمون مي‌روند. وي در خانه‌اش نبود با كنسول روس تماس تلفني برقرار مي‌شود و با وعده‌هاي توخالي كنسول روس به خانه‌هاي خود مراجعت مي‌كنند. مجدداً جلوها حمله خود به مردم بي‌دفاع را آغاز مي‌كنند. سران شهر كار ننگين قبلي خود را تكرار كرده از در التماس در مي‌آيند. در شهر قتل و غارت ادامه مي‌يابد. صداي ناله و شيون زنان و كودكان به آسمان بلند شده است و هيئت به اصطلاح صلح، كاري از پيش نمي‌برد و خود در محاصره جلوها در مي‌آيد. مسترشيد يكي از رهبران نظامي جلوها همچنان و دستور به ادمه قتل و غارت مي‌دهد. شمار كشته شده‌گان بيش از 1500 تن مي‌باشد. مسيحيان اعم از آسوري و ارمني از اول صبح شروع به كشتار نموده پس از ظهر اگر چه با دستور مستر شيد دست از كشتار برداشتند ولي باز هم از تاراج دست برنداشتند.
 
با نگاهي اجمالي به مرامنامه قواي مسلح آسوري به نقل از كتاب تاريخ اروميه نوشته محمد تمدن مشخص مي‌شود كه اهداف بلند مدتي در پس اين آشوبها وجود داشته است. تنها نتيجه‌اي كه التماس سران به بار مي‌آورد التيماتوم جلوها به اهالي اروميه جهت خلع سلاح اروميه مي‌باشد. جلوها به بهانه پيدا كردن اسلحه به زور به خانه‌هاي مردم وارد شده و به اذيت و آزار اهالي مي‌پرداختند. از طرفي قتل و غارت در روستاها همچنان ادامه داشت. پس از كشته شدن مارشيمون توسط اسماعيل‌آقا مشهور به سميتقو كه خود دست كمي از جلوها نداشت و بارها به قتل و غارت روستاهاي سلماس و اروميه پرداخته بود. جلوها در اروميه به بهانه خونخواهي مارشيمون روز دوشبه 27 اسفند كه خبر كشته شدن وي به اروميه مي‌رسد، سران جلوها دستور مي‌دهند كه مدت 12 ساعت قتل عام در شهر انجام شود. در صبح روز چهارشنبه آخر سال كه در همه ولايات ايران جشن و سرور است جلوها به محلات شهر روي آورده و به همراه مسيحيان و ارمني‌ها به كشتار مردم بيگناه اعم از زن و مرد و بچه‌ها مي‌پردازند.
 
گفته آقاي توفيق كه وقايع را شاهد بوده است:((اگر كسي هول محشر را شنيده همين امروز محشر در ارومي بر پا شده است. چنان ناله و فرياد و صداهاي دلگداز زناني كه بچه‌هاي خود را در مقابل آغشته به خون مي‌ديدند به آسمان بلند شده كه انسان نمي‌تواند بنويسد و بيشتر از اين شرح دهد يك شهري همه يكدفعه ناله مي‌كشند و اين ناله‌ها با صداهاي خشن جلوهاي آدم كش و صداي تفنگ و گلوله بهم آميخته مي‌شود.))
 
دو ساعت به غروب مانده كم‌كم جلوها از محلات خارج مي‌شوند و هر چه فرش و وسايل و طلاجات غارتي بود با خود مي‌برد. مسيحيان حتي زنان خود را نيز براي بردن وسايل غارتي با خود آورده بودند. يك ساعت به غروب مانده صداي تير و تفنگ قطع مي‌شود ولي خانه‌ها مملو از جنازه بود. صداي ناله و شيون افراد باقي مانده از هر طرف شنيده مي‌شود. روز چهارشنبه آخر سال با اين وضع خاتمه مي‌يابد. اين نيز ناگفته نماند كليمي زياد بوده است. آنان نيز  در اين آشوب گرفتار پنجه جلوها مي‌شوند و مثل مسلمانان كشته و تاراج مي‌شوند. در اين قتل عام قريب به ده‌هزار تن از مسلمانان و اهالي شهر كشته مي‌شوند. تعداد زيادي از سادات و علماي شهر جزو كشته شدگان مي‌باشد. از عمامه داران كه در آن روز در خانه خود كشته شدند: ملا عليقلي با دو پسرش ميرزامحمود و ميرزاعبدالله و عروسش - صدر العلماي محله علي شهيد- حاجي ميرزا علي اصغر- حاجي ميرزا بيوك آقا- ثقة الاسلام ارومي- آقا ميرزا صادق- آقا ميرزا ابراهيم مجتهد- حاجي ملا اسماعيل عيسالو كه سرش را گوش تا گوش بريدند- آقا مير جلال روزه‌خوان مدير مدرسه جلاليه- ملا علي روزه‌خوان معروف به گئوجا نوكر- ميرزا احمد روزه‌خوان يورد شاهي و يك نفر ملاسيف نامي كه با رشادت از خود و خانواده‌اش دفاع كرده نهايتاً كشته مي‌شود. پس از اين كشتارهاي فجيع گرسنگي، ناامني و بيماري تيفوس در شهر رواج كرده، تعداد بيشماري از اهالي سلماس و اروميه از طريق اين بيماري بدرود حيات گفتند.
 
قواي جلوها
 
قريب به 12000 خانواده جلوها بودند كه با مارشيمون از خاك عثماني آمدند و قريب به 20000 خانواده ارمنيان و آسوريان خود اروميه و سلماس و سولدوز و 5000ارمني از ايروان كه به آنان پيوستند همه با هم متحد شده جهت تشكيل دولت متحد و آرزوهاي دور و دراز نقشه طرح مي‌كردند. از اينها 20000تن سپاهي ورزيده به همراه 800افسر روسي و 72افسر فرانسوي كه داراي 25 اراده توپ، 100 قبضه اسلحه شصت تير و چندين هزار تفنگ و اسلحه كمري بودند. رشته سياست و رهبري اين قوم در دست نيكيتين كنسول روس و مسترشيد كنسول آمريكا و مسيو گوژول رئيس بيمارستان فرانسوي بود و حمايت پنهاني انگليس نيز مضاف بر آنها بود. در ميان آباديها منطقه قوشچي و قره‌باغ و عسگرآباد توانستند مقاومت دليرانه‌اي از خود نشان دهند.
 
به تدريج با نزديك شدن سپاه عثماني به اروميه و رفتن افسران فرانسوي از اروميه به تبريز جيلوها و مسيحيان در اين شهر به وحشت مي‌افتند. چند روزي مي‌گذردتا عثمانيان از راه مي‌رسند. مسيحيان به تلافي پيشروي عثمانيان از اهالي اروميه مي‌گرفتند و مي‌كشتند. از كسان به نامي كه در اين روزها كشته مي‌شود آقاميرمحمد پيشنماز خلخالي است كه در روز چهارم تيرماه، پيرمرد بيگناه را در خانه‌اش سر بريده و تكه تكه‌اش مي‌كنند. با فشار عثماني‌ها كه از طرف سلماس به اروميه مي‌آمدند، مسيحيان درنگ را جايز ندانسته، از سمت دروازه خازاران كوچ آغاز مي‌شود. ذكر اين مطلب ضروري است كه آنان تا دقايق آخر كوچشان به قتل و غارت و اذيت اهالي شهر ادامه مي‌دهند. دسته‌هاي مسيحي و جيلوها(جلوها) پس از خارج شدن از اروميه نهايتاً در نزديكي سولي‌تپه توسط مجدالسلطنه شكست خورده و از هم مي‌پاشند و بازمانده‌هاي آنان به سختي خودشان را به نزد اربابانشان(انگليسي‌ها) در صائين قلعه(شاهين دژ) مي‌رسانند. بدين گونه قومي نمك نشناس كه جواب مهرباني را با گلوله داده‌بودند و فجايع تكان دهده‌اي را در اروميه و سلماس و روستاهاي اطراف مرتكب شده بودند خودشان دچار غضب الهي گشته ، اين چنين تارومار مي‌شوند.
(به نقل از كتاب تاريخ اروميه - نوشته احمد كاويانپور

سر آغاز جنگ

روز جمعه 11جمادي الاول 1336هجري قمري دوساعت مانده به غروب مسيحيان با دو برادر بنام قارداش و داداش در دروازه خازاران(خزران يا هزاران) زدوخورد مي كنند. صداي تيراندازي گويا علامت بوده ، بلافاصله از هر طرف شهر صداي تفنگ برخواسته و نايره جنگ از هر طرف برميخيزد. اهالي از پشت بام ها به مقابله برميخيزند ولي والي خود فرار را بر قرار ترجيح داده و اهالي بدون سرپرست باقي مي مانند. اهالي با شجاعت به جنگ ادامه مي دهند. محلات همجوار مسيحيان از قبيل يورت شاه ، عسگرخان و مهدي القدم ضايعات بيشتري نسبت به ساير محلات تحمل مي كنند.
شنبه 12جمادي الاولي مسيحيان به گلوله باران توسط توپ ها پرداخته و از طرف ديگاله و جوودلر داغي شهر را زير آتش بار مي گيرند. كوچه سيد حسين عرب باغي ويران و غارت مي شود.
عصر همين روز بزرگان شهر دست به اشتباه بسيار بزرگي زده و با مارشيمون و مستر شت آمريكايي مذاكره صلح انجام داده و قول چرب زباني آنها را مي خورند و بدين ترتيب مقاومت مردانه جوانان متزلزل مي شود.
يكشنبه 13جمادي الاولي مسيحيان دروازه بالوو را سوزانده و مبادرت به حمله مي كنند. اهالي فريب خورده و به سبب مذاكرات ديروز دست به اسلحه نبرده و قتل عام مي شوند.
از روز 13 و چهارده جمادي الاولي در اثر بي تدبيري و بي لياقتي بزرگان شهر در حاليكه اهالي مي توانستند به مقاومت ادامه دهند در عمل مسلمين شكست خورده و خلع سلاح مي شوند. سواران قره داغي نيز بدون آنكه تقريبا كاري انجام دهند از شهر مي گريزند.
سه روز در شهر قتل عام و غارت عمومي شروع مي شود و شب ها به مراتب اوضاع بدتر از روز بوده است. سپس همين وضع هر روز و شب تا 5ماه و 26روز ادامه مي يابد و هرروز و هر شب ا زگوشه اي از شهر خبر قتل و غارت و تجاوز به گوش مي رسد. امروزه بازار غارت و ويران شده و تبديل به كشتار گاه شده هريك از مسلمانان را گرفته  و به بازار برده و مي كشند، كسي قادر نيست به بازار وارد شود.
صليب احمر فرانسه به مداواي مجروحان مسيحي پرداخته و در داخل عمارت مسكوني خود ماشين آلات جنگي از قبيل بمب و گلوله و غيره ساخته و تحويل انبار مهمات مسيحيان مي دهند.
پس از تسخير شهر اردوي مسيحي به دهات حمله نموده و به غارت و كشتار و تخريب دهات مي پردازند. دامنه كشتار ها به حدي بوده كه پس از آزاد سازي شهر توسط قشون اتحاد اسلام (عساكر عثماني) يك نفر ارث هفتاد نفر را مي برده است.
آري اين است نتيجه بي تدبيري و بي درايتي . اين است نتيجه ترس . اين است نتيجه اعتماد به دشمن و بي اعتمادي به نفس خويشتن.
اورمولو تايماز اسفند 1388