چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۰

پيشينه مسئله كرد و آذربايجان از صفويه تا حال- غائله سيميتقو(2)

با مسدود شدن وبلاگ اورمو آزه ربايجانين قلبيدير در بلاگفا يكي از سلسله مقالاتي كه اهميت عمده اي داشته و از دسترس خوانندگان خارج شد "پيشينه مسئله كرد و آذربايجان از صفويه تا حال "مي باشد كه براي حفظ در اينترنت به اميد اينكه مورد توجه تاريخ پژوهان و علاقمندان به مباحث تاريخ معاصر قرار بگيرد يك بار ديگر منتشر مي شود.
ادامه قسمت چهارم...

حال عمر خان پس از 32روز اقامت در اروميه ارابه ها تهيه نموده و اسباب و اثاثيه كافي و طلاجات و هر آنچه زير شكنجه از اهالي به يغما برده را با ده هزار ليره عثماني برداشته و به طرف چهريق حركت مي كند.
از فجايع ديگر اجاره دادن مردم توسط سيميتقو است ريال به نحوي كه يكي از متمولين را مثلاً به يكي از بيگ زادگان كرد به 300تومن اجاره داده و پول را نقدا گرفته و سند ميدهد ، اوهم آمده علاوه برسيصد تومن ،  200تومن هم بابت منفعت از آن شخص طلب مي كند !!!
فاجعه كشتار اسيران ژاندارم توسط سيميتقو:
والي بيحال و عافيت طلب تبريز(حاج مخبرالسلطنه)، به  ماژور(سرگرد) ملك زاده دستور ميدهد گردان 14 ژاندارم را از راه بندر دانالو به مهاباد (سويوق بلاغ) برده و به دفع شر سيميتقو بپردازد. ملك زاده اعزام چنين نيروي ضعيفي را بسيار خطرناك دانسته و اعتراض ميكند. استدلال وي كارساز نمي افتد . سيميتقو وقتي از اعزام نيروبه پادگان مهاباد مطلع ميشود با قشون كافي به سرعت حركت كرده  و بعد از شكست نيروهاي دولتي اسيران را در يك اقدام بيسابقه شخصا با آتش مسلسل اعدام ميكند. اين واقعه در ساعت 30/14 روز 13مهر 1300شمسي اتفاق مي افتد و تنها 4نفر زنده مي مانند. اسامي بازماندگان به شرح زير است :
هاشم امين (ستوان دوم)، محمد مظهري (ستوان دوم)،اسكندر محال بيگي(ستوان)، مهدي نورايي(ستوان) اينان زخمي شده و از زير شهدا شبانه برخاسته و خود را به قوشاچاي ميرسانند. سرگرد ملك زاده و سلطان محمد آلپ هم در مقابل فديه بعدا آزاد ميشوند. ازجمله شهداي اين واقعه يكي هم اسدخان تبريزي بوده كه يك چشمش را هم قبلا در جنگ با اكراد ازدست داده بود. بدينسان صدها فرزند آذربايجان در اثر بي لياقتي و بي مبالاتي والي تبريز جان خود را از دست ميدهند. از وقايع قابل ذكر اين روز كشته شدن تعداد زيادي از مردم مهاباد بخصوص اكرادي كه در مهاباد زندگي ميكردند قابل ذكر مي باشد. بعد از قتل عام اول سويوق بلغ به شرحي كه در سلسله مقالات قتل عام در آذربايجان را فراموش نكنيم توسط روس ها و قتل عام دوم توسط سيميتقو اكثريت اهالي مهاباد را كرد ها تشكيل ميدادند ، ولي تا انقلاب بهمن 57نيز تعداد زيادي خانواده هاي ترك در اين شهر زندگي ميكردند كه در اثر تهديدات و قتل و غارت اكرد در اول انقلاب اكثر اين خانوادها همراه با خانواده هاي ترك شهرهاي خانا و اشنويه و جلديان مجبور به جلاي از وطن شدند.
 جنگ اول شكر يازي:
امير ارشد قره جه داغي با قواي خود مشتمل بر 3000نفر از شرفخانه همراه 1500ژاندارم و قواي تحت فرماندهي سردار ماكو در 28 آذر سال 1300شمسي در اطراف قريه شكر يازي سلماس با اشرار برخورد پيدا كرده و سواران سيميتقو طي جنگ سختي كه در ميگيرد تاب نياورده و فرار ميكنند. خبر اين پيروزي در اروميه موجب جشن و سرور مي شود. در اين ميان سردار قره داغي از پشت و توسط يكي از قره داغي ها كه گويا با وي بد بوده شهيد ميشود . لشگر بي سردار در نبود فرمانده خود شكست خورده و به زحمت بقيه لشگريان خود را به خوي ميرسانند.
سيميتقو و بيگانگان :
شيخ طه و سيميتقو از سال 1919 ميلادي چندين بار با ويلسن فرستاده انگليس ها ملاقات كرده و اسلحه و پول از وي گرفته بود . در سال 1921 نيز از سايكس كمك ميگرفت . همچنين سيميتقو از مصطفي پاشا فرستاده باشگاه كرد هاي تركيه نيز اسلحه و مهمات تهيه مي كرد. در مقابل قول داده بود تا وان ، تيبليس ، سيواس ، حكاري و ارزروم را از وجود ترك هي طرفدار آتا ترك پاك كند. همچنين قول حمله به ترك ها را در رواندوز به انگليس ها داده بود.
سيميتقو فرستادگاني نيز حهت تماس با روس ها (در اين موقع بلشويك ها مصدر امور بودند) به باكوفرستاده بود ، ولي گويا روس ها مايل بودند به رضا ميرپنج كه مدارج ترقي را طي ميكرد كمك كنند.
جنگ قوشاچاي (آوريل 1922)
خالو قربان كرد كه به نهضت جنگل خيانت كرده (خيانت و عدم صداقت در عهد و پيمان يكي از مشخصه هاي كرد ها است)و شخصا سر ميرزا كوچك خان را از تن جدا كرده به همراه 500كرد ديگر در بنيه  سپاه ژنرال شيباني در مياندوآب (قوشاچاي)متمركز ميشوند.  هجوم به مهاباد شروع ميشود افرادخالو قربان به وي خيانت مي كنند و فراري ميشوند و خالو قربان نيز كشته ميشود. رضا مير پنج نمي تواند عشاير كرد را با خود همراه كرده و جنگ با سيميتقو را ادامه دهد. از اين پيروزيهاي آسان كه در اثر بي لياقتي قشون سردار سپه (رضا خان ) حاصل ميشود غرور خاصي سرتاپاي سيميتقو را در بر ميگيرد. و اين غرور باعث ميشود سيميتقو بزرگترين اشتباه خود را بكند . در ژوئن 1922سيمكو در شمدينان با حيدر بيگ والي موصل ديدار ميكند. از چند و چون مذاكرات كسي اطلاعي ندارد ولي اين مذاكرات باعث بد گماني انگليس ها به سيميتقو  ميشود.
جنگ دوم شكريازي:
ژنرال جهانباني با يك تيپ زبده و گرداني متشكل از داوطلبان ارمني به فرماندهي سرهنگ روس بگ زورابف در مجموع 8000سرباز در 23ژوئيه از سلماس و استقامت شكريازي به چهريق حمله ميكنند. پياده كرد چهار بار حمله ميكند ولي هر بار شكست ميخورد. سواره نظام كردها هم با دادن تلفات سنگين عقب مينشيند. سيميتقو عليرغم داشتن 10000نيرو شكست مي خورد. ناچار به ساري داش پناه ميبرد ، اكنون 1000نفر بيشتر ندارد. از آنجا نيز به تركيه فرار ميكند. در آنجا نيز به كمين سواران ترك خورده و زن ، پسر و برادرش كشته ميشوند. در اكتبر 1922 سيميتقو خودش را به اربيل در عراق ميرساند. يك پسر 6ساله اش هم اسير شده بود. اربابان انگليسي در آنجا به وي پناه ميدهند ولي آن ارج و قرب سابق را ندارد.
بعد از يكسال ناگهان غيب ميشود و دوباره سر از ايران در مي آورد. در 1925سيميتقو به حضور رضا خان كه حالا شاه شده ميرسد و ابراز بندگي مادام العمر ميكند.
از جريان ملاقات سيميتقو  افسانه اي ساخته اند كه گويا رضا خان در دشت سلماس در راه سفر بازگشت از اروميه با عده كم به حالت غافلگيري در تير رس سيميتقو بوده ولي از هيبت او سردار كرد نتوانسته وي را به قتل برساند. ولي اين حكايت چندان واقعي به نظر نمي رسد زيرا برابر برخي اظهارات ارتشي ها رضا خان از تبريز به خوي و سلماس آمده و يك شب را مانده و پس از ملاقات با سيميتقو به تبريز برگشتهو علتي نداشته كه سيميتقو در بازگشت رضا شاه را نكشد و يك اشتباه را دوبار تكرار كند، همينطور رضا خان نيز نمي توانسته يك اشتباه به اين بزرگي را دوبار تكرار كند و از راه جداگانه اي ميبايست برميگشته است.
داستان كشته شدن سيميتقو
نعش اسماعيل آقا سميتقو
 بعد از جنگ دوم شكريازي سيميتقو حكم آدم بي خانمان و خانه بدوش را پيدا ميكند . بعد از دو سال اجازه ميگيرد دوباره به ايران برگردد. (سال 1303)در 1305 بعد از شورش سربازان در پادگان سلماس و كشته شدن سرهنگ يوسف خان دوباره طغيان كرده و به سلماس حمله مي كند ولي سربازان طي جنگ سختي اورا فراري ميدهند. رسم كردها است كه سخت حمله مي كنند ولي وقتي ديدند مقاومت جانانه است هميشه فرار را برقرار ترجيح ميدهند. سيميتقو بعد از اين تاريخ دايما فراي بود و در 30تير 1309طبق نقشه سرهنگ صادق خان نوروزي در اشنويه به قتل رسيد . در اين جريان پسرش خسرو نيز زخمي ميشود. عمرخان نيز زنداني و پس از شهريور 20آزاد ميشود.
اورمولو تايماز-  اسفند 88
پايان قسمت پنجم