سه‌شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۰

شعوبيه بزرگترين نهضت جعل تاريخ و دروغ سازي-قسمت ششم


از مهمترين مقالاتي كه در وبلاگ "اورمو آزه ربايجانين قلبيدير" منتشر شد سلسله مقالات شعوبيه بزرگترين نهضت جعل تاريخ و دروغ سازي مي باشد كه به علت مسدود شدن آدرس اين وبلاگ در بلاگفا از دسترس عموم خارج شده است. آسيب شناسي تاريخي و آسيميلاسيون ملت هاي غير فارس بدون شناخت كامل از شعوبيه غير ممكن مي باشد. لذا اين سلسله مقالات بار ديگر در بلاگر منتشر مي گردد تا علاقمندان به مباحث تاريخي  از اين مقالات استفاده كنند.نسخه پي دي اف اين سلسله مقالات را مي توانيد از قسمت دانلود كنيد همين وبلاگ به آرشيو خود بيافزائيد.
تبيين نهضت شعوبيه(اين مقاله توسط هواداران شعوبيه نوشته شده و عينا ًدر اينجا در معرض قضاوت خوانندگان محترم قرار داده شده است)
گرچه در اكثر منابع تاريخي از شعوبيه بعنوان نهضت ياد نمي كنند ، ليكن محتواي شعوبيه و نيروهاي سياسي آنها دلالت بر نهضت بودن آن دارد . نخستين حزب در تاريخ ايران بعد از اسلام شعوبيه بود . حزب شعوبيه متشكل بود از اشراف و فئودالها و نخبگان و خردمندان ايراني به مثابه نيروي ملي كه در راس ديگر نهضتها ، با تسلط سياسي اعراب و ديگر بيگانگان متجاوز بعدي مبارزه مي كرد . از جمله مواردي كه باعث پيدايش حزب شعوبيه گرديد مي توان به موارد زير اشاره كرد :
غرور بربري و خود برتر انگاري ، قتل و غارت سرداران عرب ، ماليات سنگين و مالياتهاي سرانه (جزيه) از هل ذمه ، موالي شمردن ملل ديگر كه بمعني اسيران و بردگان آزاد شده بود و تصرف نيمي از كارمزد آنان ، كنيز شمردن خواهران و مادران موالي و غيره .
ابوالفرج اصفهاني مي نويسد : وقتي زني عرب با مردي از موالي ازدواج كرد حاكم مدينه ماموري فرستاد و آن زن را مجبور كرد تا از شوهرش طلاق بگيرد . سپس دستور داد به آن مرد دويست تازيانه زدند تا بمرد (1).
شايد بتوان از قتل عمر بدست ابولولو (فيروز) ، بعنوان نخستين توطئه سياسي اين حزب نامبرد . گرچه پس از قتل عمر ، چند تن از سرداران معروف ايراني مثل هرمزان به تقاص خون خليفه كشته شدند ، ولي اثرات كشتن عمر لزوم هر چه بيشتر تشكل شخصيتهاي ايراني را اشكار كرد . بهمين علت سازمان اوليه شعوبيه به تلافي كشته شدن هرمزان و ايرانيان ديگر و يورش اعراب به ايران تخم كينه عمر را در دل ايرانيان در طي قرنها پروراندند  .
بنظر مي رسد نهضت شعوبيه پس از بر سر كار آمدن بني اميه اولين تشكل خود را سازماندهي كرده بود . بطوريكه از تاريخ بر مي آيد ، نخستين جامعه اي كه با نظرات معترضانه بعنوان مخالفان بني اميه  سربرداشتند ، اهل تسويه نام داشتند كه اين نماد دلالتي بر حزب مخفي شعوبيه دارد .حزب تسويه براي رسوا كردن اعراب و خواستهاي جاه طلبانه آنان ، عقايد و انديشه هاي خود را موافق با بعضي آيات قرآن ساخته ومي گفتند :( مطابق حديث نبوي عرب هيچ برتري نسبت به عجم ندارد مگر به پرهيزكاري ) . يا به نقل از قرآن مي گفتند :
(اگرمردم از زن و مرد بوجود آمده اند و به ملت ها و اقوام منشعب شده اند از براي كسب معرفت از يكديگر است و گرنه هيچ يك نزد خدا برتري ندارد مگر به تقوي (2) .
حزب شعوبيه علاوه بر شهرت اهل تسويه(برابري) بنام اهل تفضيل(برتري) نيز معروف بودند ، و آشكارا زبان به طعن و لعن اعراب گشودند.
آنها استدلال مي كردند : در سوره حجرات آيه 12 آمده كه : خدا با مقدم شمردن شعوب يعني مردم متمدن به قبايل چادر نشين ، ايرانيان را برتر از اعراب خوانده است . بدين ترتيب برتري اعراب را مخالف نص صريح قرآن مي دانستند (3) .
شعوبيان بمنظور براندازي بني اميه از اعرابي كه ناراضي بودند نيز حمايت مي كردند و همچنين شيعيان بني هاشم را نيز مورد حمايت قرار مي دادند .
قيام ملي ايرانيان به سرداري ابومسلم و شكست اعراب و انقراض بني اميه را بايد نتيجه همين نهضت دانست . اگر بزرگان ايران براي براندازي بني اميه  از بني هاشم و سپس براي براندازي بني عباس از علويان حمايت مي كردند ، بدين دليل بود كه خود را علاقمند به دين و پيامبر نشان دهند تا  بتوانند در لقاي آنان و فارغ از سلطه عرب حكومت كنند .
از مهمترين نشانه هاي پيشرفت شعوبيه ، از بين رفتن تعصب خلفاي عباسي نسبت به ايرانيان بود كه ديگر خود را برتر از ايرانيان نمي پنداشتند و صاحب مقامان و بلند پايگان ايراني ، خلفا را تحت نفوذ خود گرفته و كشورها را به راي خويش اداره مي كردند .
مسعودي مي نويسد : ابوجعفر منصور خليفه عباسي خطاب به ايرانيان مي گفت : شما شيعه و يار و ياور ما هستيد و دولت ما بواسطه شما منتشر  گرديد(4) .
جاحظ مي نويسد : دولت بني عباس ايراني و خراساني و دولت بني اميه عرب بدوي بود (5) .
جهشياري مي نويسد : نعيم بن حازم ، يكي از بزرگان عرب در حضور مامون با فضل بن سهل مناقشه كرد و گفت : تو مي خواهي دولت را بني عباس به اولاد علي منتقل كني و دوره اكاسره و امپراطوري ساسانيان را تجديد كني (6) .
در سال 198 هجري سپاهيان مامون كه همه ايراني بودند ، به سرداري  طاهر حسين به بغداد حمله كرده آنجا را گشودند و محمد امين  را كشته سرش را به خراسان براي مامون فرستادند و اين پيروزي  در حقيقت  غلبه ايرانيان بر اعراب بود (7) .
ابولفرج اصفهاني مي نويسد : طاهر حسين آنقدر ضد عرب بود كه به علان شعوبي به پاداش نوشتن كتابي در مثالب و معايب عرب سي هزار دينار بخشيد (8) .
شعوبيه بدودسته تقسيم مي گردد : اول ملي ها كه از طبقه طبقه ممتاز يا وابسته به آن بودند و با احساسات وطن پرستي با نفوذ سياسي خلافت مبارزه مي كردند و به نفوذ در دستگاههاي  خلافت  و بيرون آوردن آن از دست  اعراب معتقد بودند .
 دوم گروه تحصيل كرده ها و خردگرايان طبقه متوسط كه بواسطه اظهار عقايد فلسفي زنديق خوانده مي شدند و در مبارزات شدت عمل نشان مي دادند .
شعوبيان دسته اول كه محافظه كار بودند ، هر نهضت ضد عرب و ملي را تاييد مي كردند و مرم و شيعيان را با ذكر فجايع بني اميه و كشته شدن حسين بن علي و زيد بن علي و ذكر قتل ناجوانمردانه ابوسلمه خلال و ابومسلم بدست بني عباس بر ضد خلافت و اعراب تهييج مي كردند.
شعوبيان دسته دوم با آنكه با اسلام موافق نبودند و يا دست كم با آن مخالفتي نداشتند ، ولي بخاطر مصالح ملي و برانداختن بني اميه و بني عباس و بازگرداندن ايران به عظمت خود از لحاظ ديني با مردم اشتراك داشتند .
حزب شعوبيه  در مراحل ابتدايي تبليغات خود را بر اساس اسلام پيش مي برد  و اعضاي آن دم از مساوات مي زدند . هنگامي كه طرفداران زيادي پيدا كردند و تا حد امكان زمام دولت عباسي را بدست گرفتند ، بناي  سخن از شناخت برتر و مخالفت با اسلام را گذاشتند . بهمين علت آنهايي كه معتقد بدين بودند ، از ياري آنها امتناع  ورزيدند و به آنها  برچسب الحاد زدند .
جاحظ بصري درباره شعوبيه مي نويسد : شايد دشمني مردم با آنها ناشي  از تعصب باشد زيرا تمام كساني كه در اسلام شك برده اند ، از روي عقايد شعوبيه مي باشد چرا كه هر كس از كسي متنفر باشد ، از آنچه كه به وي هم منتسب است متنفر مي گردد . از عرب متنفرند از        جزيره العرب نيز بيزارند و با اين تنفر كه روز به روز شدت مي يابد ، از اسلام خارج مي شوند زيرا دين اسلام به عرب منتسب است (9).
حزب زنديقان شعوبي :
خود برتر انگاري شعوبيه كه از منش اشرافي آنان ناشي مي شد ، مشابه با همين خصلت زشت در بني اميه بود كه قواي نيروي شعوبيه را بتحليل برد كه  نتيجه آن كاهش نفوذ در اعراب و ايراني ها بود .
حزب تندرو زنديقان شعوبي از زمان خلافت مهدي وسعت يافت و اين خليفه  براي  برانداختن آنها كوشش بسيار كرد . طبري مي نويسد : روزي خليفه مهدي به اتاق موسي پسر خود وارد شد و يكي از زنديقان را ديد كه نزد او نشسته . بيدرنگ فرمان داد تا آن زنديق را از خانه پسرش بيرون كنند و سر از تنش جدا كردند و او را به دار آويختند آنگاه  پس از بدگويي فراوان از زنديقان به پسرش گفت : تو بايد براي استحكام منصب خود هر جا كه يكي از آنان را يافتي با تازيانه از خود دور كني و يا سر از تنش جدا كني چه من جدت عباس  را در خواب ديدم كه مرا به سفارش بستن دو شمشير كرد و به كشتار پيروان نور و ظلمت فرمان داد . موسي ده ماه پس از اين وصيت دست به قتل عام زنديقان زد و خونهاي بسيار ريخت (10)
پيش از اين هم از زمان منصور سركوبي و تعقيب زنديقان معمول بوده است . در اخبار اغاني آمده است  وقتي در مدائن عده اي  از زنديقان را بازداشت و در پيش روي مردم  در كوچه وبازار مي گرداندند ، در بين زنديقان پسر ابن مقفع  معروف  نيز بوده است (11).
احمد امين مي نويسد : در آن عصر شيوع  زندقه يكي از مقتضيات روزگار بود ، زيرا گروهي مانند نياكان خود هنوز به آيين مجوس بودند و عادات و رسوم  خود را براي فرزندان هم به ارث مي گذاشتند . زادگان عجم چون ديدند در اسلام ، مناصب عالي بسيار است و نيل بدان مقامات بدون قبول آن دين ميسر نمي گردد ، ناگزير اسلام را مي پذيرفتند و در باطن به دين خود مي ماندند وهر گاه به همكيشان خود مي رسيدند با اسلام و عرب دشمني مي كردند و به شعوبيه دعوت مي كردند (12).
زنديقان :
 زنديق كه جمع عربي آن زنادقه مي باشد ، مشتق كلمه زند اوستاست . مسعودي مي گويد : اين كلمه از زمان ماني معمول گشته و به پيروان ماني اطلاق مي گرديده است (13) .
به موجب روايات مينو خرد (زنديك) در اواخر ساسانيان به كساني گفته مي شد كه بطور كلي به خدا و بهشت و دوزخ و روز رستاخيز و كل مباني دين  و اصول و فروع آن معتقد نبودند  (14) .
دكتر صادق گوهرين مي نويسد : كلمه زنديق در عهد اسلام  اول به كساني اطلاق مي گرديد كه به اسلام اعتقاد نداشتند و با تبليغات             مي خواستند مسلمانان را از دين خارج كنند ولي بعدها به كسي كه حتي اندك مخالفتي با دين داشت نيز اطلاق مي گرديد .
مبارزات فرهنگي شعوبيه :
اعضاي حزب شعوبيه كه دريافته بودند شكست يك ملت به ساقط شدن دولت  و از هم پاشيدن نيروي نظامي آن نيست بلكه نابود شدن ارزشهاي فرهنگي است ، ابتدا شروع به ترويج  آثار تاريخي و پديده هاي فكري و آداب و منش هاي ملي و يادگارهاي سنتي و آئين هاي ايراني  كردند .
در آن زمانها كه نوشتن به پارسي گناه شمرده مي شد  و نويسنده تحت پيگرد قانوني قرار مي گرفت ، شعوبيان  پديده هاي فكري و فرهنگي ايران و آثار قبل از اسلام را به عربي مي نوشتند  . شعوبيان نه تنها از ملت خود كه از تمام ملتها در برابر تازيان دفاع مي كردند و فلسفه دانش هاي بشري را كه اعراب از آن چيزي نمي فهميدند ، برخشان مي كشيدند اعراب در مقابل آنها مي گفتند : چون اسلام در عربستان ظهور كرده پس اعراب ملتي برترند و آنها جواب مي دادند : چون عرب نه هنر دارد نه فرهنگ هيچ افتخار هم ندارد مانند گرگان خونخوار طايفه به طايفه به جان هم مي افتند و خون هم مي ريزند  زنان و مردان يكديگر را به اسارت گرفته و در بازار برده فروشان به حراج مي گذارند . مي گفتند عرب خرد نمي شناسد همه عصبيت است  . براي بدست آوردن غنيمت بر ملت و ناموس خود نيز رحم نمي كنند .
شعوببيان مي گفتند :عربستان سرزميني خشك و باير است و مردم چادر نشين داشته اينها كجا و و شكوه و عظمت ايراني كجا . در مورد اسلام مي گفتند : اسلام دين خداست كه  خدا براي معجزه نمايي در بين پست ترين مردم نازل كرده است و به عرب اختصاص ندارد و اگر پيامبر در ميان اين مردم بر نمي خواست اينها هيچگاه رستگار نمي شدند چرا كه آمده "الاعراب اشد كفرا و نفاقا" (15) .
جاحظ مي نويسد : زنديقان آيات قرآن را مردود مي شمردند و اخبار پيامبر را تكذيب مي كردند  و سخن از معجزات او را به مسخره مي گرفتند و هر گاه كسي در مجالسشان از فضايل قرآن و حديث مي گفت ، بر خفت عقل او حمل مي كردند و در چنان مجالسي از سياست اردشير بابكان و تدبير انوشيروان مي گفتند (16) .
طبري مي گويد : اينان گاه آشكارا هم با اسلام مخالفت نشان مي دادند و چنانكه يزدان بن باذان كاتب يقطين عامل مشهور مهدي عباسي  هنگامي كه در مكه ديده بود مسلمانان در مكه ضمن طواف كعبه هروله مي كردند و فرياد مي كشيدند گفت : چقدر  شبيه  گاواني  هستند كه  گرد  سنگ  عصاري  مي گردند.(17)
بلعمي مي گويد : آنان آشكارا چون مسلمانان نماز كردندي گفتندي كه مثل شتران به صف ايستاده اند و چون به صفا و مروه شدندي گفتندي اين مردم چه گم كرده اند كه بدين كوه ها مي دوند (18) .
شاعر ايراني عرب سراي (ابونواس)به تمسخر اخبار غير عقلايي ، در روز باراني قدحي در باران گذاشت و قطره هاي باران را كه در آن جمع شده بود نوشيد و به يكي از دوستانش گفت : مي گويند با هر قطره باران يك فرشته همراه است بنظر تو اكنون من چند فرشته نوشيده ام ؟ اين شاعر بزرگ را براي بسياري اعتراضات فلسفي اش تكفير كرده بزندان انداختند ( 19) .
از مبارزات ديگر شعوبيان به منظور خراب كردن اساس دين اسلام ، جعل صد ها هزار حديث ضد و نقيض بود به سود ايرانيان و به زيان اعراب و وارد كردن آنها در كتابها و اسناد معتبر .
از جمله كتب مشهور شعوبيه : آئين نامه ، خداينامه ، كتاب تاج ، كتاب كاروند ، عهد اردشير ، جاودان ، ويس ورامين و ...
از جمله مولفان شعوبي : ابن مقفع ، ابوعبيده معمر ابن مثني ، هيثم بن عدي ، ابو عبيده راويه و...
از جمله شاعران شعوبي : اسماعيل بن يسار سنايي ، بشاربن برد طخارستاني ، ابونواس و ...

بابي كوهي  22 آبان 1381