دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۹

ماحمود كاشغرلي


اسمی محمود، آته سی نینگ اسمی حسین محمّد اؤغلی،1008- إینچی میلادی، 380- إینچی هجریده، حاضرگی قیرغیزستانگه تیگیشلی ایسق کؤل یقینیده گی بارسغان شهریده، ایریم منبعلرگه کؤره کاشغرده دنیاگه کیلگن. کیلیب چیقیشی جهتیدن کاشغری قاره خانیلر سلاله سیگه منسوب، آته سی حسین اؤشه دورده گی بارسغان شهری نینگ امیری بؤلگن. کاشغری باشلنعبچ تعلیمنی اؤز قیشلاغیده، یؤقاری معلوماتنی ایسه کاشغر مدرسه لریدن بیریده آله دی. آته سی خانزاده، سرکرده بؤلگنی اوچون محمود کاشغری حربی تعلیمات جمله دن، یای آتماق، آت سوریش، آوقیلیش کبی دورنینگ عنعنوی مشغولاتلرنی اؤته یدی. شونینگدیک، کاشغری اؤزبیلیم و ملکه سینی آشیریش مقصدیده بخارا، سمرقند، مرو، نیشاپور و بغداد گه سفر قیله دی. او 7 - 8 ته تیلنی ( تورک، فارس، عرب، روم، ختای ... ) 

ديوان لغات الترك محمود كاشغری نويسنده: گ. هازای ترجمه به اختصار: ح. گرگانی ـ همت شهبازی

لغت نامه كاشغري توجهي به اسامي مكانها، اسمهاي عام، عنوانها و درجات داردكه توصيفات او بيشتر شامل اطلاعات تاريخي و تجارب شخصي همچنين نمونه هايي از فولكلور، اشعار وضرب المثلهاي ترك ميباشد كه اين اثر را منبع مهمي براي زبان تركي ميخوانيم و همچنين اهميت زادي به ارزش تاريخي آن ميدهد. اظهارنظرهاي مقايسه اي كاشغري نيزميتواند راهنماي خوبي باشد گرچه اين جنبه كمتر در اثرش ديده ميشود. عناصر زباني كه مربوط به تركي مي باشد درحقيقت زبان محلي اديبان بوده است.
.محمود بن الحسين بن محمد دانشمند بزرگ ترك و لغوي قرن پنجم هجري كه اثرش ديوان لغات الترك (1) يكي از برجسته ترين آثار ثبت شده زبان تركي و همچنين يك منبع عمده براي تاريخ مردم ترك زبان است، تنها اطلاعاتي كه ما راجع به زندگي او در دست داريم از اثرش و آن هم بسيار نا كافي است. به نظر ميرسد كه او از بالاساقون كه در سواحل جنوبي ايسيك گؤل قرار دارد در يك خانواده شريف كه با خاندان قراخاني مرتبط بوده اند بدنيا آمده است. كاشغري عميقاً به آموزش و فرهنگ اسلامي وابسته بوده و در اين باره خود ميگويد كه قبل از اينكه به بغداد برود سفرهاي زيادي به سرزمينهاي ترك نشين داشته است. احتمال دارد كه نزاعهاي داخلي همين سلسلة قراخاني سبب اين مسافرتها و مهاجرت ها شده است. در بغداد او با بسياري از اديبان ملاقات كرده و در مي يابد كه علاقة زيادي به زبان و مردم ترك دارد، بنا براين ترغيب ميشود كه دو اثر راجع به آنها بنويسد. از همين جا شروع به نوشتن كتاب ديوان لغات الترك( 464 هـ . ش) مي كند. بر طبق اطلاعات داخل كتاب، او چهار قسمت از آن را در طول سالهاي 464 تا 476 مينويسد. نسخه اصلي ديوان دردست نيست اما تحرير دست نوشتة منحصر به فردي از آن به تاريخ 27 شوال 664 بر ميگردد. نسخهاي است با ارزش گرچه خالي از اشكال نيست. دومين اثر كاشغري دستور زبان تركي به نام جواهرالنحو في لغت الترك است كه اين هم مفقود شده است و از لابلاي نوشته هاي ديگران موجوديت آن مدلل ميشود. آثار كاشغري اهميت به سزايي در زبان تركي و همچنين براي تاريخ، جغرافي و ادبيات عامه مردم ترك زبان دارد؛ و براي همين اين مجموعه زبان شناختي نه تنها از متون شيواي زبان تركي شناخته شده بلكه همچنين يك فرهنگ توصيفي و مقايسهاي و يك مقدمه گرامري زبانشناختي است. در حقيقت اين كتاب نخستين گرايش اديبانهاي را ارائه ميدهد و بنا براين اولين توصيف مواد زبانشناختي با يك شيوة منحصر به فرد از اين زبانها است؛ و در عين حال هم مقدمه و هم خود مداخل منحصر به فرد آثار كاشغري شامل يكسري حقايق و اظهار نظرهاست كه گاهاً بوسيلة تجارب و مشاهدات شخصي پشتيباني ميشود. در سير تفرق و گسترش زبان تركي بخاطر ساده تر كردن موقعيت در قرن پنجم هجري اظهار شده است. اطلاعاتي كه او راجع به نوشتار مردم ترك زبان ارائه ميدهد از نقطه نظر زبان شناسي داراي اهميت است گرچه قصد او دركي جامع از زبان تركي است كه بعضي از آنها را در لغتنامه خود آورده است. مباني زبان شناسي در كارهايش بازتابي از زبان گفتاري در كاشغر است كه او از آن با عنوان تركي كاشغري ياد ميكند. آثار كاشغري بطور كلي به ضبط زبان شناختي كاشغري اشاره دارد به غير از مطالبي راجع به كاشغر تاريخ زبان شناختي از اوغوز و قپچاق از ارزش قابل توجهي برخوردار است اين لغتنامه اساساً براي اديبان در بغداد به عنوان يك زبان رايج طراحي شده بود كه تفاوتهايي با زبان مردم ترك داشت. بنا بر اين او عمداً متدهايي را از دستور زبان و فرهنگ عرب براي توصيف اصول زبان شناختي خود برگزيد درحاليكه دستور زبان عربي به عنوان يك راهنما ايفاي نقش ميكرد، ادبيات زبان عرب او را با يك ليست كاملي از لغات آشنا كرد كه با اين مجموعه او ميتوانست با مجموعه لغات تركي كه زبان مادري او بود مقابله كند اين حقيقت كه اصول زبانشناختي تركي بايد با دستور زبان عربي مطابقت ميداشت كاشغري را وادار به مطالعة دقيق اين اصول كرد. با وجود اين حقيقت كه اين كار در بغداد صورت گرفت كه از سرزمين مادري او فاصلة زيادي داشت، او را ناتوان از اين ساخت كه بتواند آنطور كه ميخواست اين كار را به نحو احسن انجام دهد و همچنين ميتوان پرسيد كه تا چه ميزان توانسته بود از اين فرصتهاي نه چندان خوب براي چنين پژوهشي استفاده نمايد. همچنين قابل پرسش است كه تا چه ميزان كار او در آنجا نقصان پذيرفت يا اوج گرفت. بنا بر اين ما نسخه خطي از كار او را در درست نداريم و كپي هاي آن هم به زبان تركي نيست.
لغت نامه كاشغري توجهي به اسامي مكانها، اسمهاي عام، عنوانها و درجات داردكه توصيفات او بيشتر شامل اطلاعات تاريخي و تجارب شخصي همچنين نمونه هايي از فولكلور، اشعار وضرب المثلهاي ترك ميباشد كه اين اثر را منبع مهمي براي زبان تركي ميخوانيم و همچنين اهميت زيادي به ارزش تاريخي آن ميدهد. اظهارنظرهاي مقايسه اي كاشغري نيزميتواند راهنماي خوبي باشد گرچه اين جنبه كمتر در اثرش ديده ميشود. عناصر زباني كه مربوط به تركي مي باشد درحقيقت زبان محلي اديبان بوده است. براي همين همانطور كه اشاره كرديم هدف اصلي كاشغري آشنا ساختن اديبان عرب با زبان تركي بوده است. او بدرستي زبان مادريش را بعنوان نمايندهاي از اين گروه زباني معرفي كرده است. با اين وجود كه براي ما نيز قابل فهم است او از اينكه لغاتي را كه از عربي وام گرفته شده بود جزو زبان خود نميدانست، لغاتي كه نقش مهمي دركتاب قوتاد قو بيليك احمد يسوي بازي مي كند كه يادگار ادبي برجستة اين دوره است و بنظر ميرسد بسيار محتمل است كه آنها نگرشي به زبان گفتاري داشته باشند. يكي ديگر از خصوصيات عمدة كار كاشغري اين است كه او توجه خود را به زبان گفتاري روزمره كرده است. لغتنامه او دانش ما را راجع به زبان قراخاني كامل كرده است و اين اطلاعات ما راجع به او از همين كتاب قوتادقوبيليك است گرچه دانش كاشغري از زبانهاي تركي جهت گيري خاصي داشته است واظهار نظرات او گاهاً متناقض است، او اعتباري براي استفاده از اين روش مقايسه اي را به ما داده است. علاقة اصلي او به زبان كاشغري است كه در ناحيه اوغوز و قبچاق رايج بوده است. كاشغري تفاوتهاي اين دو زبان را بيان كرده و اطلاعات مربوط به آن ميتواند بعنوان شواهد زنده اي در نظر گرفته شود. اطلاعات او ميتواند درجايي كه از زبان مكتوب تركي نوشته اي در دست نيست براي ما سندي باشد. گرچه در ارزيابي اطلاعاتي كه كاشغري ميدهد اشتباهاتي هم درنظر گرفته شود، اما فولكلور زبا ن شناختي مقايسه اي و مسائل تاريخي و جغرافيايي بعنوان يك منبع با ارزش براي ما است. اين لغتنامه نتيجه تجانس دو زبان عربي و تركي است كه زماني روشهاي زبان شناختي عرب در زبان تركي اعمال ميشد علاوه براينكه اين كتاب بسيار مرتبط است با زبان اوليه ترك و زبانهاي متنوع آن، همچنين ميتواند بعنوان راهنماي با ارزشي در ضبط سير توالي تاريخ ترك نيز درنظرگرفته شود كه اكثر آن به متون نامطمئن اويغوري ميباشد. لغتنامه كاشغري بطور كلي براساس سير تاريخي طبقه بندي شده است كه به همين بخش زبان تركي ميانه ميپردازد. اين اصطلاح از اسناد مكتوب زبان شناختي زبان ترك به ما رسيده است كه براساس روند تاريخي كه بين حكاكي هايي كه مربوط به جادو و سحر بوده است به همان دوران اوليه اويغور و مكتوبات دوره بعدي آن مربوط ميشود.
2) يك جلد از اين كتاب با ترجمه و تنظيم آقاي دكتر سيدمحمد دبيرسياقي كه شامل نامها، صفتها، ضميرها و پسوندهاست به زبان فارسي ترجمه و در سال 1375 توسط انتشارات پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي در1100 صفحه چاپ و منتشر شده است.
ــــ پاورقي:
1) منبع: ISLAMIC ENCYCLOPEDIA ذيل ماده AL KASHGHARI

یکشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۹

الغ بیک یک شـخصیت جهانی



الغ بیک محمد ترغی در 32 مارچ 1393 م در جریان های حربی امیر تیمور تولد یافته اسـت. الغ بیک به صفت سـتاره شـناس، ریاضی  دان و شـخصیت بزرگ دولتی در راه علوم خدمات بس ارزنده علمی از خود به میراث گذاشـته اسـت.

طفلی او یک جا با پدر بزرگش در جهان کشـایی ها گذشـت و تیمور به تربیت نواسـته تحت نظر دانشـمندان توجه زیاد داشـت. الغ بیک به علوم دینی و طبیعی دسـترسی پیدا نموده به زبانهای عربی و فارسی بلدیت تام پیدا کرد و اکثر عمر خود را در کتابخانه پدرش می گذرانید. تیمور بدون در نظر گرفتن خورد سـالی او در امورات کشـور داری آموزش داد و در جلسـات اجتماعات دولتی اشـتراک می کرد در سـال 1403 برای نواسـه اش تیمور تاشـکینت، سـوم، چمبول، اسـپره و تمام مغولسـتان را تقدیم داشـت.

بعد از وفات تیمور در سـال 1405 بین فرزندان بالای حاکمیت نزاع پیدا گردید در سـال 1409 خ در مرکز خراسـان هرات شـاهرخ میرزا و در ماوراالنهر الغ بیک 15 سـاله در سـمرقند حاکمیت داشـت. در سـال 1424 م نیروی الغ بیک به مغلولسـتان حمله نمود در بهار سـال 1425 م آن جا را متصرف گردید.

در سـال 1347 بعد از مرگ شـاهرخ میرزا به قصد یکجا سـاختن خراسـان و ماورا النهر کوشـید. بدون توجه به مخالفت ها در زمسـتان سـال 1449 هرات را فتح و عبداللطیف پسـر خود را حاکم آنجا تعیین نموده، راهی سـمرقند گردید. دوره سـلطنت الغ بیک 1409 ـ 1449 دورهء پر شـکوه بود. آثار هنری، معماری و ادبیات رشـد نموده و علوم طبیعی و تجارت انکشـاف یافت.

با فرمان الغ بیک در بخارا، سـمرقند، غژدیوان مدرسـه ها و در مرو موسـسـات خیریه گشـایش یافت.

در مدارس علاوه بر علوم دینی، علوم عصری نیز تدریس می گردید، کار مدرسـه بی بی خانم مقبره امیر تیمور و انسـمبل شـاه زنده به پایه اکمال رسـید. الغ بیک کاروان سـرا ها، چارسـو ها و حمام ها بنا نمود.

الغ بیک در رشـد و انکشـاف علوم میراث گرانبهای از خود گذاشـته اسـت، که از جمله در سـتاره شـناسی اثر مشـهور او زیج الغ بیک مشـهور به زیج گورگانی اسـت. در رصد خانه او با مشـاهدات سـتاره ها جدولی ترتیب داده که از اهمیت خاص برخوردار اسـت. به آن اثرش خود به صفت عالم سـتاره شـناس بزرگ جهانی شـناخته شـده اسـت. این اثر به فارسی تحریر گردیده و بعداً به عربی ترجمه شـده اسـت. حیدر میرزا در تاریخ « رشـیدی خود » از اثر دیگر او « تاریخ اولوس ترک » نام می برد. که در دو نسـخه این اثر در کتابخانهء اسـتانبول و دو نسـخه خالصه شـده این اثر در کتابخانه اندیا آفیس و در موزیم بریتانیا نگهداری می شـود.

رصد خانه الغ بيگ در سمرقند
اثر دیگر او در تاریخ بزبان ترکی تحریر یافته اسـت که در شـناخت حیات سـیاسی متصرفات چنگیز خان در نیمه اول قرن 13 و 14 از اهمیت خاصی برخوردار اسـت.

الغ بیک به طبیعت و موسیقی علاقه خاص داشت و شـعر نیز می سـرود. امیر علی شـیر نوایی در مجالس النفایس و ابوطاهر خواجه در اثر ثمریه نمونه یی از اشـعار او را آورده اسـت. در مورد موسیقی نیز تالیفی دارد. در زمان الغ بیک آثار زیادی از عربی و فارسی به ازبکی ( ترکی ) ترجمه گردیده اسـت؛ و.در کتابخانه های او در بیشـتر از 1500 جلد کتاب موجود بود.

الغ بیک با آثار کلاسـیک افلاطون، ارسـطو و کیپر آشـنایی داشـت و همچنان علمایی چون احمد قرغانی، البیرونی، ابن سـینا، خوارزمی معرفت کامل داشـت. در سـال 1420 مدرسـه الغ بیک نه تنها مرکز تحصیلات عالی بود، بل یک جا با رصد خانه اش مرکز تحقیقات و اکادمی آن زمان نیز به شـمار می رفت. قاضی زاده رومی سـتاره شـناس، ریاضی دان و عالم مشـهور همان دوران اسـتاد الغ، بیک نه تنها مرکز تحصیلات عالی بود و الغ بیک خود از سـتاره شـناسی در این مدرسـه درس می داد. غیاث الدین جمشـید کاشی، معین الدین و محمد پیر فانی از جمله اسـتادان مشـهور او بود. دولت شـاه سـمرقندی می نویسـد: الغ بیک در هندسـه مانند اوقلیدس و در سـتاره شـناسی مثل بولوسیمی می باشـد. در اکادمی الغ بیک از طرف غیاث الدین کاشی کسـر اعشـاری اختراع گردید که بعد از گذشـته 150 سـال دانشـمندان اروپا به کشـف آن موفق گردیدند. اندازه سـاین یک زاویه را الغ بیک و کاشـفی و همچنین معادله یک مجهوله درجه سـه و قیمت پای را تا 17 رقم اعشـاری کشـف نموده اند. ایشـان به خاطر کشـف راز ها ی کاینات با تجهیزات مکمل رصدخانه اعمار نمود.

با وجود نبود آلات متکامل و پیشـرفته با اسـتفاده از رصدخانه حرکات آفتاب و مهتاب را حسـاب نمود که با محاسـبات امروزی فرق اندک دارد.این تفاوت در درجه نیسـت و فقط در دقیقه و ثانیه فرق ناچیز دیده می شـود. و حسـاب سـال و تاره الغ بیک با حساب حاضر بسـیار نزدیک اسـت.

الغ بیک             360 روز           6 سـاعت            10 دقیقه             8 ثانیه

در اصل              360 روز           6 سـاعت            9 دقیقه               6 ثانیه

الغ بیک و نماینده گان مکتب او در آسـیای میانه و شـرق نزدیک حامی تفکر اجتماعی و فلسـفی بوده بدون در نظر داشـت مخالفت ها در رشـد علمی و حرکت که باعث سـعادتمندی انسـان اسـت می داند. او به نقش وسـایل علمی اعتبار بزرگی را قایل اسـت. او معتقد اسـت در راه یافتن به حقیقت علوم نقش ریاضی بسـیار بزرگ اسـت. و تحقیقات او نیز به این امر اسـتوار اسـت. ام این حرکات شـجیعانه علمی او به مخالفت ها کشـانیده شـد. به اثر این مخالفت ها خودش را کشـتند و دسـت آورد های او را پایمال کردند. اما اندیشـه و جهان بینی او و کار های عملی اش در تاریخ بشـریت و شـرق و غرب از اهمیت خاصی برخوردار اسـت.

با گذشـت زمانی بعد از وفات این دانشـمند بزرگ اثر پر بهایش مشـهور به « زیج گوگانی » در دنیای مدرن اروپا راه یافت و از طرف گریوس آماده چاپ گردید. در سـال 1643 از طرف یونورسـیتی آکسـفورد چاپ گردید. این اثر گرانقدر در سـال 1690 در پولند و در سـال 1611 ـ 1678 بنام « اطلس سـتاره های آسـمان » به زبان لاتین به نشـر رسـید. دانشـمندان شـرق شـناس انگلیسی ژ. دلیمبر ( قرن 19 ) سـتاره شـناس آلمانی، ل. سـدی قرن 19 ، ک. پتربی ( 1806 ـ 1880 ) سـتاره شـناس آلمانی ک. پروکیلن ( 1868 ـ 1956 ) آلمانی و دیگران در مورد اثر زیج گورگانی تحقیقاتی نمودند. و زیج گورگانی به زبان های مخلتف جهان در اروپا و قطعه آمریکا و در شـهر های مختلف چاپ گردیده اسـت.

دانشـمندان زیاد کشـور های ترکیه، ایران، افغانسـتان، هندوسـتان و اروپا از اصول تحقیقات الغ بیک ضمن سـمینار ها و کنفرانس ها برگذار می نمایند، که در سـال 1375 م در مزار شـریف نیز سـمینار در هتل ترابی برگذار گردید و به این مناسـبت لیسـه خراسـان به نام لیسـه الغ بیک نام گذاری گردیده بود که در سـال 1382 م. دو باره نام آنرا حذف نموده و لیسـه را به نام شـخص دگری گذاشـتند.

دوران زندگی الغ بیک اولین بار توسـط دانشـمند روسی برتولد آموخته شـد و در سـال 1908 باسـتان شـناس دیگر روسی و. ل. پاتکین خرابه های رصد خانه را کشـف و دو باره احیا گردید و توجه سـیاحان و جهان گردان را به خود جلب نموده اسـت. سـالانه هزار ها جهانگرد از آن بازدید می نمایند.

منبع: ماه نامه نی - سال پنجم شماره 6

http://www.kotiposti.net/msaleha/nai_5/sh6/sh6_p%202.html


شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۹

به بهانه سالگرد تاسیس اولین جمهوری دموکراتیک شرق

اویرنجی:
محمد امین رسولزاده بانی جمهوری دموکراتیک آذربایجان بعنوان اولین جمهوری ترک در تاریخ، در سال 1884 در شهر بهشتی باکو چشم به جهان گشود. فعالیتهای خود را از سن نوزده سالگی با قلم زدن در روزنامه ها آغاز کرد. در دوره ای که در منطقه، مبارزه با حکومتهای دیکتاتور و مطلق گرا آغاز شده بود، رسولزاده نیز به این جریان فکری پیوست. پس از جنگ روس - ژاپن و تضعیف پایه های روسیه تزاری، امواج اندیشه های سیاسی در آذربایجان متلاطم تر گشته جریانات فکری هویت طلبانه مطرح گردید. در چهارچوب این جریانات فکری مختلف، آینده ترکان مسلمان اسیر در زندان روسیه تزاری بمورد بحث گذاشته شد. در چنین اوضاع و احوال رسولزاده، مبارزات خود جهت استقلال آذربایجان شمالی را آغاز کرد. بدلیل  همین افکار  و عقایدش مجبور به ترک جغرافیای تحت استعمار روسها شد. اندیشه های هویت خواهی و ملی گرایی رسولزاده در خلال اقامت در استانبول تقویت شد. پس از بازگشت به باکو با انتشار مجله دیرلیک، بر لزوم  تلاش برای بوجود آوردن زبان ترکی مشترک تاکید کرد. در سال 1917  ریاست حزب مساوات را بر عهده گرفت. رشولراده معتقد بود جوامعی که خواهان دستیابی به استقلال هستند قبل از هر چیز بایستی خود را شناخته و حول محور اندیشه و اهدافی مشترک گرد آیند. به نظر ایشان جوامع محروم از این قدرت و ایمان  نخواهند توانست موجودیت خود را به اثبات برسانند.
رسولزاده در بیست و هشتم می سال 1918 و پس از اعلان استقلال جمهوری آذربایجان، از سوی شورای ملی آذربایجان بعنوان رئیس جمهور این جمهوری دموکراتیک انتخاب گردید.  اگر چه در سال 1920  جمهوری آذربایجان از طرف ارتش سرخ تحت اشغال در آمد ولی "بزیر آوردن پرچمی که بر افراشته می شود ناممکن است". این حقیقت کسب مجدد استقلال جمهوری آذربایجان پس از سالها اشغال، تجلی یافت!
 رسولزاده در پی سالها مبارزه بی امان جهت آزادی و استقلال مردم آذربایجان، در روز ششم مارس 1955 در آنکارا چشم از جهان فرو بست.

جمعه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۹

نیم نگاهی به کتاب «دده قورقود»

كتاب‌ «دده‌ قورقود» از آثار كلاسیك‌ جهان‌ به‌ شمار می‌رود. این‌ كتاب‌ شاملِ یك‌ مقدمه‌ و دوازده‌ قصّة‌ حماسی‌ است‌، و با اینكه‌ حماسة‌ ملی‌ تركان‌ محسوب‌ می‌شود، تنها به‌ تُركان‌ تعلق‌ ندارد، بلكه‌ همانند كتابهایی‌ چون‌ «ایلیاد»، «ادیسه‌»، «د‌ُن‌ كیشوت‌»، «مهاباراتا»، «كمدی‌ الهی‌»، «هاملت‌» و... متعلق‌ به‌ همة‌ جهانیان‌ است‌. دانشمندان‌ و شرقشناسانی‌ چون‌ «دیتس‌» و «بارتلد»، اوقات بسیاری را برای‌ پژوهش‌ و تحقیق‌ دربارة‌ این‌ اثر صرف‌ كرده‌اند، و نویسندگان‌ همچون‌ یاشار كمال‌ در تركیه‌ و انار و مولود سلیمالی‌ در جمهوری‌ آذربایجان‌، با الهام‌ از این‌ قصّه‌های‌ حماسی‌، آثار ارزشمندی‌ پدید آورده‌اند. این‌ كتاب‌، یكی‌ ازشاهكارهای‌ «قصّه‌های‌ حماسی‌» جهان‌ است‌، و تاكنون‌ پژوهشگران‌ غربی‌، تُرك‌، روسی‌، آذربایجان‌ و ایرانی‌ و... دربارة‌ ارزشهای‌ گوناگون‌ اساطیری‌، ادبی‌، تاریخی‌، لغوی‌ و... این‌ كتاب‌، مقالات‌ ارزشمندی‌ نگاشته‌اند.
تاكنون‌ دو نسخة‌ اصیل‌ و كهن‌ از كتابِ «دده‌ قورقود» و تاریخچة‌ آداب‌ و رسوم‌ «اوغوزها» به‌ دست‌ آمده‌ است‌.
نخستین‌ نسخه‌ كه‌ در كتابخانة‌ «درسدن‌» یافت‌ شده‌، از یك‌ دیباچه‌ و دوازده‌ داستان‌ تشكیل‌ شده‌ است‌. دومین‌ نسخة‌ ناقص،‌ كه‌ در كتابخانة‌ «واتیكان‌» موجود بوده‌، مُتضمّن‌ شش‌ داستان‌ است‌. شایان‌ ذكر است‌ كه‌، قصّه‌های‌ این‌ نسخه‌، تنها در برخی‌ از كلمه‌ها و جمله‌ها، تفاوتهایی‌ جزئی‌ با نسخة‌ دیگر دارد؛ و از نظر انشا،هماهنگی‌ متن‌ و استواری‌ كلام‌، همانند نسخة‌ پیشین‌ است‌.
تقریباً تمامی‌ پژوهشهایی‌ كه‌ دربارة‌ این‌ كتاب‌ به‌ عمل‌ آمده‌، از روی‌ نسخة‌ درسدن‌ بوده‌ است‌. برخی‌ از محققان‌، از جمله‌ «دیتس‌»، مستشرق‌ آلمانی‌، و «بارتولد»، شرق‌شناس‌ روس‌، تحقیقات‌ ارزنده‌ای‌ دربارة‌ كتاب‌ «دده‌ قورقود» انجام‌ داده‌اند. در سال‌ 1913 و برای‌ نخستین‌بار، ادیب‌ معاصر ترك‌، «كیلیسلی‌ رفعت‌» در راه‌ چاپ‌ این‌ اثر پیشقدم‌ شد، و با استفاده‌ از كپی‌ای‌ از روی‌ نسخة‌ كتابخانة‌ درسدن‌، آن‌ را با الفبای‌ عربی‌ منتشر كرد.
پس‌ از وی‌، دده‌‌قورقودشناس‌ صاحبنام‌ ترك‌، «اورهان‌ شایق‌ گوگیای‌»، به‌ تحقیق‌ و تتّبع‌ دربارة‌ این‌ كتاب‌ پرداخت‌، و آن‌ را با حروف‌ لاتین‌ چاپ‌ كرد. بعد در سال‌ 1958، «محر‌ّم‌ ارگین‌» توانست‌ با تطبیق‌ نسخه‌های‌ موجود، متنی‌ انتقادی‌ و علمی‌ از آن‌ پدید آورد.
علّت‌ نامگذاری‌ كتاب‌
شاید علّت‌ نامگذاری‌ این‌ كتاب‌ به‌ «دده‌ قورقود» این‌ باشد كه‌، وی‌ كه‌ مردی‌ زبان‌آور است‌ و در علوم‌ و معارف‌ زمانه‌ و همچنین‌ در دانایی‌ و حكمت‌ به‌ درجة‌ والایی‌ رسیده‌، در هر دوازده‌ قصّه‌، هرگاه‌ لازم‌ باشد، به‌ صحنه‌ می‌آید و داستانها می‌سراید؛ و انگار در اصل‌، او خالق‌ و به‌ نظم‌ درآورندة‌ این‌ قصّه‌هاست‌.
دده‌ قورقود كیست‌؟
در ابتدای‌ كتاب‌، وی‌ كه‌ در میان‌ اوغوزها پایگاه‌ ممتازی‌ داشته‌ و بدون‌ چاره‌گری‌ و یارمندی‌اش‌ كاری‌ از پیش‌ نمی‌رفته‌، و مهم‌تر از همه‌، آنان‌ به‌ كراماتش‌ اعتقاد فراوان‌ داشته‌اند، چنین‌ نموده می‌شود:
«چیزی‌ به‌ ظهور پیامبر(ص‌) نمانده‌ بود كه‌ در قبیلة‌ بایات‌، مردی‌ به‌ نام‌ قورقوت‌ آتا پدید آمد. او در میان‌ اوغوزها به‌ علم‌ از همه‌ پیش‌ بود. هرچه‌ می‌گفت‌ به‌ كار بسته‌ می‌شد. از غیب‌ خبرها می‌داد. ایزد تعالی‌ الهام‌بخش‌ وی‌ بود و...»
بیشتر امثال‌ و حِكَمی‌ كه‌ به‌ وی‌ نسبت‌ داده‌ شده‌، به‌ دروس‌ اخلاقی‌ تُركان‌ در آن‌ روزگار شباهت‌ دارد:
هیچ‌ كاری‌ بی‌یاد خدا راست‌ نیاید.
با به‌ هم‌ پیوستن‌ و طغیان‌ رودها، دریا پر نمی‌شود.
خداوند آدم‌ گردنكش‌ را دوست‌ نمی‌دارد.
برف‌ هرقدر هم‌ كه‌ ببارد، تا تابستان‌ نمی‌ماند.
انبوه‌ علفهای‌ سرسبز هم‌ تا پاییز دوام‌ نمی‌آورند.
دختر، تنها از رفتار مادرش‌ پند می‌گیرد.
پسر، گشاده‌دستی‌ را تنها از پدرش‌ می‌آموزد.
بهتر است‌ چادرهای‌ سیاهی‌ كه‌ هیچ‌ میهمانی‌ قدم‌ در آنها نمی‌گذارد، ویران‌ شوند.
بهتر است‌ كه‌ هیچ‌ دروغی‌ در این‌ جهان‌ نباشد.
اوزان‌ (عاشیق‌) از ایلی‌ به‌ ایل‌ دیگر و از نزد بیگی‌ به‌ نزد بیگی‌ دیگر می‌رود و كس‌ را از ناكس‌ باز می‌شناسد.
با نگاهی‌ دیگر به‌ این‌ قصّه‌ها می‌توانیم‌ اوصاف‌ دده‌ قورقود را چنین‌ وصف كنیم:
دده‌ قورقود به‌ همه‌ چیز آگاه‌ است‌. ایزد تعالی‌ الهامبخش‌ اوست‌. چون‌ نزدیك‌ به‌ زمان‌ آشكار گردیدن‌ دین‌ مبین‌ اسلام‌ و ظهور رسول‌ اكرم‌(ص‌) به‌ دنیا آمده است، چونان‌ مبشّری‌ مذهبی،‌ و از بندگان‌ خاصّ خداست‌. نزدیكی‌ به‌ ایزدتعالی‌، پیامبر حق، و آشنایی‌ با اصول‌ و احكام‌ دینی‌ باعث‌ شده‌ وی‌ به‌ صورت‌ مردی‌ مقدس‌ درآید كه‌ با زبانی‌ سخته‌، استوار و آهنگین‌، اشعار تر بسراید و قصّه‌های‌ ناب‌ نقل‌ كند. وی‌ صاحب‌ كرامات‌ است‌؛ چون‌ هر چه‌ می‌گوید، همان‌ می‌شود.
دده‌ قورقود داستانسرایی‌ قدرتمند و سخنوری‌ بزرگ‌ است‌. درواقع،‌ شاعر، حكیم‌ و عارف‌ زمان‌ خویش‌ است‌؛ عارفی‌ كه‌ ایزدتعالی‌ الهام‌بخش‌ اوست‌. پیرمرد شاداب‌، سرزنده‌ و سرحالی‌ كه‌ به‌ بنا به‌ قولی‌ دویست‌ و نود و پنج‌ سال‌ در این‌ جهان‌ زندگی‌ كرده‌ است‌.
وی‌ مردی‌ است‌ مجر‌ّب‌ كه‌ دربارة‌ امور دولتی‌، جشنها و آداب‌ و رسوم‌ كُهن‌، كارزار و آشتی‌ و... آگاهی‌ فراوانی‌ دارد، و به‌ خوبی‌ می‌تواند از عهدة‌ رفع‌ مشكلات‌ بیگهای‌ اوغوز برآید.
مهم‌تر از همة‌ اینها، دده‌ قورقود یك‌ اوزان‌ است‌؛ اوزانی‌ كه‌ حكایتگر شادیهای‌ و غمهای‌ مردمانِ خویش‌ است‌. او در بیشتر صحنه‌ها، قوپوز (ساز) به‌ دست‌ ظاهر می‌شود و از سرگذشت‌ مردان‌ جاودانِ حماسه‌ها و سنّتهای‌ تركان‌ حرف‌ می‌زند و نغمه‌های‌ شادمانه‌ و اندوهزا می‌سراید. از صدای‌ سازش‌ دلهای‌ افسرده‌ و مرده‌ زنده‌ می‌شوند، كوههای‌ خشكیده‌، سرسبز می‌گردند، درختان‌ خشكیده‌، غرق‌ در شكوفه‌ می‌شوند، و آب‌ از چشمه‌های‌ خشكیده‌ بر می‌جوشد.
دده‌ قورقود با زبانی‌ غنی‌، لطیف‌ و شاعرانه‌، از اسطوره‌ها، رؤیاها، وقایع‌ فوق‌العاده‌، خلق‌ و خو، شیوة‌ تفكرات‌ و معتقدات‌ اوغوزها سخن‌ می‌گوید، و كسانی‌ را كه‌ در «خوشیهای‌ متعفّن‌» غرق‌ گشته‌اند، به‌ سوی‌ برادری‌ می‌خواند، و به‌ همة‌ آزادگان‌ جهان‌ سفارش‌ می‌كند: «مبادا یكدم‌ از یاد مرگ‌ غافل‌ شوید و بگذارید این‌ دنیای‌ پرفریب‌ و گذران‌ و عالم‌ خاكی‌، فریبتان‌ دهد!»
پیشینة‌ اوزانها(عاشیقها)
باید گفت‌ كه‌، قورقود آتا بیشتر به‌ شعرایی‌ شباهت‌ دارد كه‌ در دوران‌ پیش‌ از اسلام‌ در آن‌ خطه‌ها می‌زیسته‌اند؛ شاعرانی‌ چون‌: شامانِ توغوزها، كام‌ آلتای‌ تركان‌، اؤیونِ یاقوتها، باقسئی‌ قرقیزها و...
دده‌ قورقود در افسانه‌ و تاریخ‌
باید گفت‌ كه‌ اوغوزهایی‌ كه‌ در قصّه‌های‌ دده‌ قورقود حضور دارند، مسلمان‌ هستند؛ و دده‌ قورقود، در عین‌ حال‌ كه‌ یك‌ مبلّغ‌ مسلمان‌ است‌، ادامه‌ دهندة‌ راه‌ شعرای‌ قبل‌ از خود نیست،‌ و تفكرات‌ مذهبی‌اش، در سراسر كتاب‌ موج‌ می‌زند. وی‌ كه‌ در برخی‌ از كتابهای‌ معروف‌ یادی‌ از او رفته‌ و در شش‌ جا گورش‌ نمایانده‌ شده‌، چه‌ بسا ممكن‌ است‌ مردی‌ تاریخی‌ باشد، كه‌ بعدها و بر اثر گذشت‌ زمان‌، نامش‌ با افسانه‌ها درآمیخته‌ و شخصیّت‌ اصلی‌اش‌ از یادها رفته‌ باشد.
نگارنده‌ قصّه‌های‌ دده‌ قورقود
شاید دده‌ قورقود، كه‌ قصّه‌ها و ماجراهای‌ بیگهای‌ اوغوز را با ساز می‌سروده‌، نگارندة‌ این‌ قصّه‌ها هم‌ باشد؛ و پس‌ از وی‌، اوزانها‌ (عاشیقها‌)ی دیگر، این‌ قصّه‌ها (داستانهای‌ خارق‌العاده‌) را سینه‌ به‌ سینه‌ نقل‌ كرده‌ و از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر سپرده‌ باشند. اما این‌ امكان‌ نیز وجود دارد كه‌ بعدها داستانسرایی‌ چیره‌دست‌، این‌ قصّه‌ها را به‌ ترتیبی‌ كه‌ امروزه‌ در دست‌ ماست‌، تدوین‌ كرده‌ باشد.
فرم‌ قصه‌های‌ دده ‌قورقود
فرم‌ بیشتر این‌ قصّه‌ها به‌ فرم‌ داستانهای‌ امروزی‌ شبیه‌ است‌. در این‌ قصّه‌ها، ماجراها زنده‌ و پرتحرّك‌ نمایانده‌، و با آب‌ و تاب‌ روایت‌ نمی‌شوند.
با این‌ همه‌، قصّه‌های‌ دده‌قورقود را نمی‌توان‌ «داستان‌» نامید. چون‌ بنیاد آنها بر وقایعی‌ باورنكردنی‌ گذاشته‌ شده‌ است‌ و بیشتر قهرمانان‌ این‌ قصّه‌ها، به‌ جای‌ آدمهای‌ معمولی‌، دیوانی‌ غول‌آسا و مردانی‌ تنومندند، كه‌ بسیار بلندقد بوده‌، قدرت‌ خارق‌العاده‌ای‌ دارند؛ و شاید با اندكی‌ گذشت‌، بتوان‌ آنها را «داستانهای‌ خارق‌العاده‌» نامید.
این‌ قصّه‌ها در واقع‌ بیشتر افسانه‌های‌ عامیانه‌ را به‌ یاد می‌آورند. اما چون‌ در برخی‌ از آنها به‌ لحظه‌پردازی‌، صحنه‌پردازی‌، خصوصیّات‌ ظاهری‌ (هر چند با گزافه‌گویی‌)، واكنشهاو دلهره‌های‌ عاطفی‌ قهرمانان‌ پرداخته‌ شده‌ و شیوة‌ سنّتی‌ قصه‌نویسی‌ بر آنها حكمفرما نگردیده‌، تا حدودی‌ به‌ فرم‌ داستانهای‌ معاصر نزدیك‌ شده‌اند.
تعداد قصّه‌ها
گمان‌ می‌رود كه‌ تعداد قصّه‌هایی‌ كه‌ دده‌قورقود سرایندة‌ آنهاست‌، بیش‌ از دوازده‌ تا باشد. چون‌ قهرمانهایی‌ در برخی‌ از آنها وجود دارند كه‌ در طول‌ قصّه‌ها نامی‌ از آنان‌ برده‌ شده‌ است، ولی‌ قصّه‌ای‌ درباره‌شان‌ نقل‌ نمی‌شود. اگر قصّه‌های‌ دیگری‌ نیز موجود باشند، شاید روزی‌ در اثر پژوهش‌ محققان‌ و دانش‌پژوهان‌ به‌ دست‌ آیند. شاید هم‌، اكنون‌ این‌ قصّه‌ها به‌ طور شفاهی‌ و سینه‌ به‌ سینه‌، در میانِ تركانِ قفقاز و آناطولی‌ شرقی‌ نقل‌ شوند.
محلّ زندگی‌ اوغوزها و قهرمانان‌ كتاب‌ دده ‌قورقود
اوغوزها در مكانهای‌ مشخصّ و معمولاً نزدیك‌ به‌ همدیگر می‌زیند. پدیدآمدن‌ این‌ قصّه‌های‌ حماسی‌، در هر حال،‌ مقارن‌ با زمانی‌ بوده‌ كه‌ پیامبراكرم‌ (ص‌) ظهور كرده‌ و آیین‌ نو اسلام‌، به‌ تازگی‌ و رفته‌ رفته،‌ در میان‌ آنان‌ رواج‌ یافته‌ است‌. چون‌ هنوز برخی‌ از كارهای‌ ناشایست،‌ از قبیل‌ نوشیدن‌ باده‌ و خوردن‌ شیر مادیان‌، كم‌ و بیش‌ در میانشان‌ رواج‌ دارد.
اوغوزها نیز همانند همة‌ تركان‌، در درون‌ نظامی‌ فئودالی‌ به‌ سر می‌برند. بایندرخان‌، سر كردة‌ آنان‌، و سالورقازان‌، داماد قازان‌، نیز از عنوان‌ «بیگلربیگی‌» برخوردارند.
بیشتر مردان‌ حماسی‌ دده‌ قورقود، به‌ مردان‌ باورنكردنی‌ افسانه‌ای‌ و نیمه‌افسانه‌ای‌ ماننده‌اند، و از بیگها و بیگ‌زاده‌ها و خاتونها، و خلاصه‌، از سلالة‌ بزرگان‌ هستند.
برخی‌ از اینان‌ قدرتی‌ مافوقِ قدرتِ انسانی‌ دارند. مثلاً «قاراجیق‌ چوبان‌»، یكتنه‌ یا ششصد سوار كافر درمی‌آویزد، در فلاخنش‌ به‌ جای‌ سنگ‌ْ گوسفند می‌نهد، و به‌ سوی‌ دشمنان‌ پرتاب‌ كرده‌، آنان‌ را به‌ خاك‌ در می‌غلتاند. درخت‌ تناوری‌ را كه‌ به‌ آن‌ بسته‌ شده‌، با یك‌ تكان‌ از ریشه‌ درآورده‌، بر پشت‌ می‌نهد و به‌ سوی‌ دشمنان‌ به راه‌ می‌افتد. «سگرك‌»، پسر «اوشون‌ قوجا» هم‌، درنبردی‌، صد تن‌ از كفّار را از دم‌ تیغ‌ می‌گذراند.
پیكر برخی‌ از این‌ قهرمانان،‌ پیكر دیوان‌ را به‌ یاد می‌آورد. مثلاً «اوروز»، دایی‌ «قازان‌ بیگ‌»، آن‌قدر درشت‌ اندام‌ است‌ كه‌ پوستینی‌ كه‌ از پوست‌ شصت‌ بزِ نر دوخته‌ شده‌، به‌ زانوانش‌ هم‌ نمی‌رسد، و كلاهی‌ كه‌ از پوست‌ شش‌ بُز نَر دوخته‌ شده‌، حتی‌ گوشهایش‌ را هم‌ نمی‌پوشاند.
چون‌ دده‌قورقود حماسة‌ اوغوزهایی‌ را می‌سراید كه‌ به‌ تازگی‌ به‌ دین‌ اسلام‌ گرویده‌اند، در این‌ قصّه‌ها، خدایان‌ و نیمه‌خدایان‌، ایفاگر نقشی‌ نیستند. تنها «ملك‌ الموتِ ریش‌ سفید» كه‌ به‌ گاه‌ نبرد با «دومرول‌ دیوانه‌ سر» به‌ صورت‌ پرنده‌ای‌ درآمده‌ و از روزن‌ چادر بیرون‌ می‌پرد، همانند خدایان‌ افسانه‌ای‌ یونانی‌ به‌ تصویر كشیده‌ می‌شود.
همو كه‌، دست‌ آخر دومرول‌ گمراه‌ را بر زمین‌ می‌كوبد و بر سینه‌اش‌ می‌نشیند و می‌خواهد جانش‌ را ـ به‌ امر ایزد تعالی‌ ـ بستاند.
«تپه‌ گوز» هم‌ از قدرت‌ مافوق‌ انسانی‌ برخوردار است‌. او كه‌ در اثر گرد آمدن‌ چوپانی‌ با پری‌ای‌ پا به‌ عرصة‌ وجود گذاشته است‌، مادرش‌ انگشتری‌ای‌ به‌ او می‌دهد كه‌ چون‌ آن‌ را در انگشت‌ می‌كند هیچ‌ سلاحی‌ در وی‌ كارگر نمی‌افتد؛ و تا «بساط‌» نامی‌ از گرد راه‌ برسد و او را نابینا ساخته‌، از پای‌ درآورد، جورهای‌ زیادی‌ بر اوغوزها روا می‌دارد.
انسانهای‌ معمولی‌ای‌ هم‌ كه‌ در این‌ كتاب‌ تصویر می‌شوند، از نظر قدرت‌ بدنی‌، بی‌نظیرند. بیشتر زنها دلاورانی‌ برتر، سلحشورانی‌ زورمند، و سواركارانی‌ ماهر و چالاك‌اند. پسران‌، پانزده‌ ساله‌ كه‌ می‌شوند، می‌توانند با مشتی‌، گاو نر خشمناكی‌ را از پای‌ درآورند.
با اینكه‌ در بیشتر این‌ قصّه‌ها نامی‌ از مكان‌ برده‌ نمی‌شود، اما با تأمل‌ بیشتر در آنها می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ این‌ ماجراها در سرزمینهای‌ پهناور اوغوزها روی‌ داده‌ است؛ و آنان‌ بیشتر در «آناطولی‌ شرقی‌» و «آذربایجان‌» می‌زیسته‌اند.
شاید علّت‌ اینكه‌ این‌ داستانهای‌ تاریخی‌ و واقعگرا و این‌ حماسه‌های‌ ماندگار، بر اثر گذشت‌ زمان‌ رنگ‌ اسطوره‌ و افسانه‌ به‌ خود گرفته‌اند، این‌ باشد كه‌ اسطوره‌ و افسانه‌ و قصّه‌ جزء جدایی‌ ناپذیری‌ از فرهنگ‌ پویا و غنی‌ تركان‌ است‌.
جنگ‌، جنگاوری‌، شجاعت‌ و قهرمانی‌
در قصّه‌های‌ دده‌قورقود، بیش‌ از همه‌، به‌ دلاوری‌ اهمیّت‌ داده شده‌ است‌؛ و تركان‌، در تعلیم‌ و تربیت‌، بیش‌ از همه‌، به‌ قهرمانی‌ توجه‌ نشان‌ داده‌اند. حتی‌ توانگران‌ نیز باید در جنگاوری‌ و سواركاری‌، مهارت‌ داشته‌ باشند.
باید گفت‌ كه‌ در میانِ تركانی‌ كه‌ زیر نفوذ تعالیم‌ و احكام‌ اسلامی‌ بوده‌اند، بزرگانی‌ همچون‌ حضرت‌ علی‌(ص‌) و حمزة‌ سیّدالشهدا، همواره‌ به‌ بزرگی‌ و جوانمردی‌ شهره‌ بوده‌اند.
در این‌ كتاب‌، آن‌قدر به‌ جنگاوری‌ اهمیّت‌ داده‌ شده‌است، كه‌ آن‌ كه‌ نتواند از خود قهرمانی‌ نشان‌ دهد، نمی‌تواند به‌ اسم‌ و رسمی‌ برسد، و حتی‌ جانشین‌ پدر شود.
مردان‌ و زنان‌ نیز همواره‌ در پی‌ برتری‌هایی‌ از قبیل‌ جسارت‌ وآیین‌ جنگاوری‌ می‌گردند. چون‌ در آن‌ روزگار، نوع‌ زندگی‌ كوچ‌نشینی‌، چنین‌ ایجاب‌ می‌كرده‌ است‌.
جنگاوری‌ و مهارت‌ در رزم‌، در میان‌ اوغوزها ارزشی‌ معنوی‌ است‌. نیایش‌ آنان‌ نیز همه‌ از سر صدق‌ و صفا و از ته‌ دل‌ است‌.
آنان‌ هماره‌، بویژه‌ آن‌ دم‌ كه‌ با حریفی‌ زورمندتر از خویش‌ روبه‌رو می‌شوند، مدام‌ نام‌ زیبای‌ محمد(ص‌) را بر زبان‌ آورده‌، بر وی‌ صلوات‌ می‌فرستند. دده‌قورقود هم‌، در پایان‌ قصّه‌ها از گرد راه‌ می‌رسد و چنین‌ می‌سراید:
كجایند بیگها و مردانی‌ كه‌ از آنان‌ سخن‌ گفتم‌؟
آنان‌ كه‌ می‌گفتند: دنیال‌ مال‌ ماست‌.
اجلشان‌ فرارسید، و خاك‌، آنان‌ را در سینة‌ خود نهان‌ كرد.
دنیای‌ فانی‌ به‌ كه‌ ماند؟
دنیایی‌ كه‌ او و هرچه‌ در اوست‌، درگذر است‌.
دنیایی‌ كه‌ آخر كارش‌، مرگ‌ است‌.
در قصّة‌ «دمرول‌ دیوانه‌ سر»، كه‌ بی‌تردید یكی‌ از زیباترین‌ قصّه‌های‌ این‌ مجموعه‌ است‌، به‌ برتری‌ دین‌ اسلام‌ اشاره‌، و از ایزد تعالی‌ به‌ عنوان‌ آفرینندة‌ هستی‌ و از رسول‌ گرامی‌ خدا به‌ نیكی‌ یاد می‌شود، و این‌ موضوع‌ كه‌ «خدا بر همه‌ چیز تواناست‌»، با ظرافت‌ و زیبایی‌ كم‌نظیری‌ به‌ خواننده‌ القا می‌شود.
خانواده‌
در این‌ قصّه‌ها، به‌ مسائل‌ خانواده‌ اهمیّت‌ زیادی‌ داده‌ می‌شود. بیشتر این‌ مردان‌ نام‌ آور و دلیر، تنها یك‌ زن‌ اختیار می‌كنند؛ و عشق‌ برای‌ آنان‌، در دوست‌ داشتن‌ زن‌ و فرزندان‌ و زاد ـ بومشان‌ خلاصه‌ می‌شود. زنان‌ احترام‌ و حرمت‌ زیادی‌ برای‌ مردان‌ خویش‌ قائل‌ می‌شوند و در بیشتر كارها با آنان‌ مشورت‌ می‌كنند. در عین‌ حال‌، هم‌ خود و هم‌ بچ‍ّه‌هایشان‌، به‌ طور‌ مطلق،‌ از مرد، كه‌ رئیس‌ خانواده‌ است‌، اطاعت‌ می‌كنند.
بیشتر این‌ زنان‌ پاكدامن‌ و قهرمان‌، كه‌ در حسن‌ و جمال‌ و پاكیزگی‌ نظیر ندارند، و ادب‌ سلاح‌ و سواركاری‌ را نیك‌ می‌دانند، بزرگزاده‌اند.
آنان‌ برای‌ نمودن‌ زورمندی‌ و چالاكی‌ خویش،‌ بر اسب‌ نشسته‌، تیر می‌اندازند، تیغ‌ می‌زنند؛ و به‌ وقت‌ ضرورت‌، كشتی‌ می‌گیرند. بدی‌ و كژی‌، راهی‌ در دل‌ آنان‌ ندارند. مردان‌ نیز حتی‌ نیم‌ نگاهی‌ به‌ ناموس‌ غیر نمی‌اندازند؛ و تا زمان‌ پیری‌، با صداقت‌ و راستی‌ با همسران‌ خویش‌ به‌ سر می‌برند.
دوستی‌ پدر و مادر، و عشق‌ به‌ برادر
در میان‌ اوغوزها، دوستی‌‌خانواده، بویژه‌ برادر، از عشقهای‌ هوسناك‌ برتر شمرده‌ می‌شود. آنان‌ با اخلاق‌ و روشهای‌ نكوهیده‌ای‌ چون‌ دروغ‌، حیله‌ و نیرنگ‌، دزدی‌ و نامردمی‌، سر سازگاری‌ ندارند؛ و این‌ رذایل‌ اخلاقی‌ ـ جز در مواردی‌ اندك‌ ـ ، در بینشان ‌رواج‌ ندارد. اخلاقِ پست‌ و ناشایست‌، تنها زیبندة‌ كافران‌ است‌ و بس‌.
میهمان‌ نوازی‌، كمك‌ به‌ درویشان‌، برپا كردن‌ جشنها و...
میهمان‌نوازی‌، لباس‌پوشاندن‌ بر درویشان برهنه‌، برپا كردن‌ جشنهای‌ با شكوه‌ و... در شأن‌ این‌ بیگهای‌ دلاور است‌. آنان‌ همواره‌ به‌ این‌ پند دده‌قورقود فرزانه‌ گوش‌ فرا می‌دهند كه‌ «مردی‌ كه‌ دلش‌ نیاید مالش‌ را خرج‌ كند، نام‌ آور نمی‌شود». دو‌مرول‌ دیوانه‌ سر، موقعی‌ كه‌ عزرائیل‌ می‌خواهد ـ به‌ حكم‌ ایزدتعالی‌ ـ جانش‌ را بستاند، با التماس‌ چنین‌ می‌گوید:
ای‌ خدای‌ جاودانی‌؛ ای‌ خدای‌ بخشنده‌!
برای‌ جلبِ رضای‌ تو، عمارتها بنا كنم‌!
برای‌ جلبِ رضای‌ تو، هرجا گرسنه‌ای‌ ببینم‌، سیر كنم‌!
برای‌ جلبِ رضای‌ تو، هر جا برهنه‌ای‌ ببینم‌، لباس‌ بپوشانم‌!
در این‌ قصّه‌ها، این‌ بیگها هستند كه‌ جشن‌ برپا می‌كنند؛ در چادرهای‌ زربفت،‌ كه‌ از حریر درست‌ شده‌ است می‌نشینند؛ لباسهای‌ زیبا و الوان‌ بر تن‌ می‌كنند، و در میانِ ثروت‌ و نعمت‌، عمر گرانبها را با شادی‌ و كامروایی‌ و در راه‌ به‌ دست‌ آوردن‌ نام‌ نیك‌ می‌گذارنند.
بیماری‌ و تهیدستی‌
در میانِ اوغوزها كه‌ همه‌ قوی‌، با نوا و غنی‌ هستند، اثری‌ از ناداری‌، بیماری‌ و خستگی‌ نیست‌. آنان‌ دائم‌ در حال‌ حركت‌، تلاش‌ و تقلّا هستند؛ بی‌ خود و بی‌جهت‌ با هم‌ در نمی‌آویزند؛ و از قساوت‌ و سنگدلی‌ در میان‌ آنان‌ خبری‌ نیست‌.
طبیعت‌، حیوانات‌ و پرندگان‌
حیوانات‌ در زندگی‌ اوغوزهای‌ مهاجر، نقش‌ عمده‌ و تأثیرگذاری‌ دارند. بویژه‌ اسبها، كه‌ گاهی‌ همچون‌ برادری‌ به‌ یاری‌شان‌ شتافته‌، آنان‌ را از مهلكه‌ به‌ در می‌برند، و برخی‌ پرندگان‌، خاصه‌ پرندگان‌ شكاری‌، در نزد آنان‌ از اهمیّت‌ ویژه‌ای‌ برخوردارند. به‌ گونه‌ای‌ كه‌ برخی‌ از افراد قبیلة‌ اوغوزها، اسم‌ پرندگان‌ را برای‌ خود برمی‌گزینند. آنان‌ عاشق‌ طبیعت‌اند، و برای‌ هر كوه‌، دشت‌، نهر و چشمه‌ای‌، اسمی‌ زیبا و درخور برمی‌گزینند.
اُسلوبِ كتاب‌
با مطالعه‌ این‌ قصّه‌ها‌، درمی‌یابیم‌ كه‌ م‍ُصنّف‌ همة‌ آنها، یك‌ نفر است‌. چون‌ سبك‌ و اُسلوب‌ همة‌ قصّه‌ها به‌ هم‌ ماننده‌ است‌. با این‌ همه‌، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ نگارندة‌ این‌ قصّه‌ها، در عین‌ حال‌ كه‌ یك‌ محقّق‌ و پژوهشگر بوده‌،از ذوق‌ ادبی‌ هنرمندان‌ نیز بهره‌مند بوده‌ است‌.
در هر دوازده‌ قصّه‌، ماجراها به‌ شكل‌ منظوم‌ و منثور نقل‌ می‌شوند: ماجراها و توصیفها بیشتر به‌ صورت‌ نثر و خطاب‌، و گفتگوها اغلب‌ به‌ نظم‌ بیان‌ می‌شوند.
نثر كتاب‌، شعرها و...
نثر كتاب‌، نثری‌ حساب‌ شده‌، موزون‌، آهنگین‌ و متناسب‌ با قصّه‌هاست‌. در بیشتر مواقع‌، برای‌ آهنگین‌ شدنِ كلام،‌ از صنعت‌ قافیه‌ نیز استفاده‌ شده‌ است‌. به‌ همین‌ دلیل‌، برخی‌ گمان‌ می‌برند كه‌ این‌ قصّه‌ها، از قصّه‌ منظومی‌ كه‌ مربوط‌ به‌ اوغوزها بوده‌ گرفته‌ شده‌، و سپس‌ به‌ صورت‌ نظم‌ و نثر نوشته‌ شده‌ است‌.
با این‌ همه‌، در بیشتر مواقع‌، در این‌ اشعار، هجای‌ مصراعها با هم‌ نمی‌خواند. درواقع‌، این‌ اشعار، بیشتر به‌ اشعاری‌ كه‌ در كُتب‌ كُهنِ هندوان‌ و بوداییها نقل‌ شده‌ است ماننده‌اند، و كاربرد وزن‌ و قافیه‌ در آنها اندك‌ است‌. به‌ همین‌ دلیل‌، بیشتر، اشعار معاصر و نو را به‌ یاد می‌آورند. شایان‌ ذكر است‌ كه‌ این‌ شباهت‌، از مزی‍ّت‌ این‌ اشعار به‌ شمار می‌رود.
در این‌ قصّه‌ها، جمله‌ها پویا، پر تحرّك‌ و كوتاه‌ هستند، و از فعل‌ زیاد استفاده‌ شده‌ است‌. اعمال‌، احساسها، اندیشه‌ها و جزئیات‌ زندگی‌ پهلوانان‌ آن‌ زمان‌ نیز، بسیار استادانه‌ و با دقّت‌ و ریزبینی‌ خاصی‌ بیان‌ گردیده‌ است‌. در نقل‌ ماجراها، بیشتر، از واژة‌ «گفت‌» استفاده‌ شده‌، و بیشتر ماجراها را (مثل‌ بیشتر داستانهای‌ معاصر) ایفاگران‌ نقشها، خود روایت‌ كرده‌، با مهارت‌، تصاویری‌ گویا و ارزنده‌ از زندگی‌ خویش‌ ترسیم‌ می‌نمایند؛ كه‌ ما از این‌ طریق‌ می‌توانیم‌ از احوال‌ روحی‌ و روانی‌ آنان‌ با خبر شده‌، در غمها و شادیهایشان‌ شریك‌ شویم‌.
شباهت‌ قصّه‌های‌ دده ‌قورقود با قصّه‌های‌ اساطیری‌
تنها سه‌ قصّة‌ این‌ مجموعه‌، آن‌ هم‌ تا حدودی‌، به‌ قصّه‌های‌ حماسی‌ دیگر شباهت‌ دارند: قصّة‌ «تپه‌ گؤز» (آن‌ كه‌ در پیشانی‌اش‌ چشمی‌ دارد)، قصّه‌ «دلی‌ دومرول‌» (دو مرول‌ دیوانه‌ سر) و قصّة‌ «بامسی‌ بیرك‌».
البته‌، نظیر این‌ قصّه‌ها، در میان‌ تركان‌ و عربها وجود دارد.
قصّة‌ كشته‌ شدن‌ تپه‌ گؤز به‌ دست‌ بساط‌، تا حدودی‌ به‌ ماجرای‌ «پولیفم‌ غول‌» كه‌ در سرود نهم‌ «ادیسة‌» هومر به‌ آن‌ پرداخته‌ شده‌ است‌، شباهت‌ دارد. در هر دو قصّه‌، دیوها، یك‌ چشم‌ بر پیشانی‌ دارند، و سلاحی‌ بر آنها كارگر نیست‌. تپه‌ گؤز و «سیكلوب‌» (غول‌ یك‌ چشم‌) هر دو بر سر كوهی‌ و در درون‌ غاری‌ به‌ سر می‌برند. دست‌ آخر، بساط‌ و «اولیس‌»، هر دو، علاج‌ كار را در كور كردن‌ دیوان‌ غول‌آسا می‌بینند؛ و تنها از این‌ راه‌ بر آنان پیروز می‌شوند. تپه‌ گؤز با سر نیزة‌ سرخ‌ شده‌، و سیكلوپ‌ با میخ‌ چوبین‌ درخت‌ زیتون‌، بینایی‌شان‌ را از دست‌ می‌دهند.
بساط‌، بزرگ‌ترین‌ و فربه‌ترین‌ قوچ‌ تپه‌ گؤز را می‌كشد و پوستش‌ را كنده‌، در آن‌ فرود می‌رود، و از دست‌ وی‌ می‌گریزد. اولیس‌ لائرت‌ هم‌، تهیگاه‌ قوچی‌ را كه‌ از همه‌ قوچها بلندتر است‌ می‌گیرد و زیر شكم‌ پر پشمش‌ پنهان‌ می‌شود؛ و از این‌ راه‌، می‌تواند از دست‌ پولیفم‌ غول‌، جان‌ سالم‌ به‌ در برد.
داستان‌ «دومرول‌ دیوانه‌ سر» به‌ میتولوژی‌ یونان‌ و به‌ افسانه‌ای‌ به‌ نام‌ آلسست‌ (Alceste) شباهت‌ دارد.
دومرول‌، ابتدا با عزرائیل‌ به‌ نبرد برمی‌خیزد، و بعد به‌ گناه‌ خویش‌ پی‌می‌برد و به‌ درگاه‌ ایزدتعالی‌ می‌زارد. خدا را دل‌ بر او می‌سوزد و عزرائیل‌ را به‌ سراغ‌ وی‌ می‌فرستد و از او می‌خواهد كه‌ جان‌ دیگری‌ عوض‌ جان‌ خویش‌ بیابد. دومرول‌ به‌ سراغ‌ پدر و مادر خویش‌ می‌رود. اما آنان‌ به‌ دادن‌ جان‌ خویش‌ رضا نمی‌دهند، و بر وی‌ رحم‌ نمی‌آورند. دست‌ آخر، زن‌ وفادارش‌ بدین‌ كار تن‌ درمی‌دهد. محبّت‌، صداقت‌ و عشق‌ پایدار زن‌، خدا را خوش‌ می‌آید. به‌ دومرول‌ و زنش،‌ صد و چهل‌ سال‌ عمر می‌دهد، و در عوض‌، جان‌ پدر و مادر وی‌ را می‌ستاند.
در افسانه‌ «آلسست‌» نیز، آدمت (Admete) پادشاه‌ (Phereso) در «تسالی‌» تقاضای‌ وصلت‌ با آلسست‌ را می‌كند. «پلیاس‌»، پدر آلسست‌، به‌ او می‌گوید كه‌ تصمیم‌ گرفته‌ است‌ دخترش‌ را به‌ كسی‌ بدهد كه‌ ارابه‌اش‌ با شیر و گرازی‌ كه‌ به‌ یك‌ یوغ‌ بسته‌ شده‌ باشند، كشیده‌ شود. آدمت‌ به‌ كمك‌ «آپولون‌» از پسِ همة‌ آن‌ كارها برمی‌آید. ولی‌ چون‌ در ضمن‌ مراسم‌ جشن‌ عروسی‌ از یاد می‌برد كه‌ قربانی‌ای‌ به‌ «آرتمیس‌» تقدیم‌ كند، دچار غضب‌ وی‌ می‌شود و در شب‌ زفاف‌، انبوهی‌ از ماران‌، اتاق‌ را فرا می‌گیرند. آپولون‌ به‌ آدمت‌ وعده‌ می‌دهد كه‌ خواهرش‌ را با وی‌ بر سر لطف‌ آورد، و در همان‌ حال‌ از «سرنوشتها» (Destins) قول‌ می‌گیرد كه‌ مرگ‌ آدمت‌ را، در روزی‌ كه‌ «قضا» (Sort) تعیین‌ كرده‌ است‌، به‌ تأخیر بیندازد. و قول‌ می‌دهد كه‌ در آن‌ روز، كس‌ دیگری‌ را برای‌ مردن‌، تسلیم‌ آنان‌ كند. آپولون‌، برای‌ جلب‌ موافقت‌ «سرنوشتها» حیله‌ای‌ به‌ كار می‌برد، و آنها را به‌ حال‌ مستی‌ می‌اندازد. ولی‌ در روزی‌ كه‌ برای‌ مرگ‌ آدمت‌ تعیین‌ شده‌ است‌، هیچ‌ كس‌ حاضر نمی‌شود بلاگردان‌ او بشود؛ و تنها همسرش‌، به‌ این‌ فداكاری‌ تن‌ درمی‌دهد. اتفاقاً در همان‌ دم‌، «هراكلس‌»، دوست‌ قدیمی‌ آدمت‌، سر می‌رسد، و چون‌ همه‌ را در قصر، غمگین‌ و عزادار می‌بیند، جویای‌ علّت‌ می‌شود. و چون‌ می‌شنود ملكه‌ به‌ آن‌ حالت‌ جان‌ داده‌ است، به‌ اقامتگاه‌ ارواح‌ می‌رود و آلسست‌ را، جوان‌تر و زیباتر از پیش‌، به‌ همراه‌ می‌آورد. این‌ قسمت‌، حكایتی‌ است‌ كه‌ «اوری‌ پید»، در درام‌ خود، موسوم‌ به‌ «آلسست‌»، به‌ نقل‌ آن‌ پرداخته‌ است‌.
قصّة‌ «بامسی‌ بیرك‌» نیز شباهتهایی‌ با برخی‌ از قصّه‌های‌ قرآن‌ و تورات‌، از جمله‌ قصّة‌ یوسف‌ و زلیخا دارد.
بامسی‌ بیرك‌ اسیر می‌شود، و دیر زمانی‌، خبری‌ از او باز نمی‌آید. برادرش‌، «قوچار دیوانه‌سر»، وعده‌ می‌دهد كه‌ هر كه‌ برود و او را بجوید و از مرده‌ یا زنده‌اش‌ خبری‌ بیاورد، خواهرش‌ را به‌ عقد او درخواهد آورد. دروغزنی‌ به‌ نام‌ «پالینجیق‌»، پسر «یالانچی‌»، به‌ قصد خیانت‌ پیشدستی‌ می‌كند و پیراهنی‌ را كه‌ بیرك‌ قبلاً به‌ وی‌ داده‌ است‌ به‌ خون‌ آغشته‌ كرده‌، نزد پدر و مادر نامزدش‌ می‌برد. پدر بیرك‌، كه‌ از بسیاریِ‌ گریه‌ بینایی‌اش‌ را از دست‌ داده‌ است‌، سرانجام‌ پیراهنی‌ را كه‌ به‌ خون‌ آغشته‌ شده‌ بر دیدگانش‌ مالیده‌، بینایی‌اش‌ را باز می‌یابد.
برادران‌ یوسف‌ نیز او را در چاهی‌ بر راه‌ گذر كاروانی‌ می‌افكنند. بعد پیراهنش‌ را به‌ خون‌ بزغاله‌ای‌ آغشته‌ كرده‌، پیش‌ پدرش‌، یعقوب‌ می‌برند و می‌گویند كه‌، گرگ‌ او را خورد. آن‌ بزرگوار، پیر و گوژ و نزار می‌گردد، و چشمش‌ از بسیاریِ‌ گریستن‌ تاریك‌ می‌شود. سرانجام‌، وقتی‌ كه‌ یهودا، پیراهن‌ یوسف‌ را به‌ دست‌ او می‌رساند، بینا می‌گردد.
البته‌ باز هم‌ می‌توان‌ بین‌ قصّه‌ «بامسی‌ بیرك‌» و «آخرین‌ ماجراهای‌ اولیس‌» شباهتهایی‌ یافت‌.
اینان‌ هر دو، دیرزمانی‌ در حسرت‌ دیدار زاد ـ بوم‌ خویش‌ به‌ سر می‌برند. هر دو، زنانی‌ عفیف‌، شریف‌ و پاكدامن‌ دارند كه‌ بیش‌ از حدّ شیفته‌ و بی‌قرارشان‌ هستند و مشتاقانه‌ منتظر بازگشت‌ آنان‌ می‌مانند. «پنلوپ‌»، زنِ اولیس‌، مادر «تلماك‌» است‌. نامزد بیرك‌ هم‌، «بانو چیچك‌» نام‌ دارد. هر دوی‌ آنها به‌ طور ناشناس‌ به‌ سرزمین‌ خود باز می‌گردند: اولیس‌ چونان‌ گدایی‌ و بیرك‌ در هیئت‌ اوزانی‌ (عاشیقی‌) نامدار. هر دو، كمانهای‌ محكمشان‌ را به‌ زه‌ می‌كنند و در مسابقة‌ تیراندازی‌ای‌ كه‌ برای‌ ستاندن‌ زنانشان‌ برپا شده‌، شركت‌ می‌كنند و تیر در نشانه‌ می‌زنند و دشمنان‌ نابه‌كار و بیم‌زده‌ را، خوار و پریشان‌ می‌كنند.
حوزه هنری آذربایجان غربی-جعفر سلیمانی کیا- http://elmanturan.mihanblog.com/

پنجشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۹

3 خرداد سالروز تولد دکتر جواد هیئت

دکتر جواد هیئت، فرزند علی هیئت، مجتهد و رئیس سابق دیوان کشور ، در سال 1304 در تبریز به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی، متوسطه و دو سال اول رشته پزشکی را در ایران گذرانده و به استانبول رفت و پس از اخذ دکترای پزشکی، دکترای تخصصی جراحی را در استانبول و پاریس به پایان رساند و در سال 1331 به ایران بازگشت. در مدت 48 سال طبابت و جراحی در تهران ، به تالیف و تدریس کتاب ها و مقالات جراحی پرداخت و در فاصله سال های 55 ـ 1343 ، مجله دانش پزشکی را منتشر نمود. ( در این مجله بیش از پنجاه مقاله علمی به قلم او چاپ شده است.) در کنار جراحی عمومی ، جراحی قلب را آغاز کرد و در سال 1341 برای اولین بار در ایران موفق به انجام جراجی قلب باز شد. در سال 1347 اولین عمل پیوند کلیه را در تهران و اولین پیوند قلب سگ ها را در ایران با موفقیت انجام داد. از سال 1342 به نمایندگی ایران در " انجمن بین المللی جراحی" و از سال 1362 به عضویت " آکادمی جراحی پاریس" انتخاب شد. تاکنون بیش  از 25 مقاله و سخنرانی از او در کنگره های بین المللی جراحی به زبان های فرانسه و انگلیسی در مجلات معتبر پزشکی خارجی چاپ شده است.


دکتر هیئت به موازات مطالعات و تالیفات پزشکی در تورکولوژی و فلسفه و اسلام شناسی نیز صاحب مطالعه و اهل نظر است و بعد از انقلاب اسلامی با همکاری چند نفر از دوستان صاحب قلم خود، مجله وارلیق را به زبان های ترکی و فارسی منتشر نموده است و در زمینه تورکولوژی شخصا بیش از صد مقاله در این مجله نوشته است.
آثار او شامل:
سیری در زبان و لهجه های ترکی نگاهی به تاریخ ادبیات آذربایجان ( 2 جلد) ، مقایسة اللغتین ( 1362)، زبان و ادبیات ترکی آذربایجانی در قرن بیستم ( گزارش به ترکی استانبولی در چهارمین کنگره بین المللی  تورکولوژی ـ استانبول 1364) ، نگاهی به تاریخ و فرهنگ ترکان (1365)، آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی (1367)، ادبیات شناسلیق (1374) ، خلاصه تاریخ فلسفه غرب ( آماده چاپ).، ترومبوز و فلبیت و درمان آن ( 1335).
علاوه بر این دکتر هیئت، مقالات علمی و تحقیقاتی خود را درباره تورکولوژی ، ترکی سنقر، ترکی خلج و ترکی خراسانی تهیه نموده و به عضویت فرهنگستان زبان ترکیه انتخاب شده است.  و سالهاست به عنوان یکی از مراجع ترک شناسی در جهان شناخته شده است. 
منبع :  mavi daniz

سه‌شنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۹

مژده به پان فارسيسم : از بخشي قالاسي هم چيزي بر جا نمانده است


مژده به پان فارسيسم : از بخشي قالاسي هم چيزي بر جا نمانده است!!!

ديوارهاي تخريب شده همه آن چيزي كه از قلعه برجاي مانده است

در مسير بزرگ راه شهيد كلانتري از اورميه به تبريز وقتي حركت مي كنيد در سمت چپ جاده در مجاورت شهرك صنعتي فاز يك و چسبيده به تراكتورسازي اورميه تپه مخروطي شكل به نام بخشي قالا كه در ميان اهالي به اوزبك قالاسي و باش قالا نيز معروف است ،قرار دارد و از دور شما را به سمت خود مي خواند . كمي دورتر از اين تپه ده چيچكلو، و كمي آن طرف تر ده بيگ صفر(بي صه فر) قرار دارد. حسن انزلي در كتاب اورميه در گذر زمان صفحه 200چنين مي نويسد: در قسمت شرقي تپه مزبور سنگي به طول 80/1متر و عرض 1متر وجود دارد كه در سطح خارجي آن خطوطي شبيه خط عيلامي ديده مي شود كه تا حال خوانده نشده است. بعد از استيلاي عرب كلمه الله در قسمت فوقاني آن حك شده است . اين قلعه زماني در اختيار اوزبك پهلوان بوده و در حدود سالهاي 617هجري اوزبك پهلوان جاده هاي اطراف را زير سازي كرده و پلي ساخته كه در ميان اهالي به اوزبك كورپوسي مشهور است .
ظروف سفالي مكشوفه و آلات مفرغي كه از اين تپه بدست آمده قدمت آن را به ديرتر از دوران ساساني مي رساند. زيرا دفن مردگان در زمان ساساني به اين شكل معمول نبوده است.
اكنون اين تپه به امان خدا رها شده و حفاران و سود جويان هرچه خواسته اند بر سر اين قلعه آورده اند . نگارنده از لوح سنگي مورد بحث آقاي انزلي اثري نديدم آنچه قابل مشاهده است اين است كه جاي جاي تپه از حفاري هاي غير مجاز زخمي است . دامنه حفاري ها چنان بي ملاحظه و بي محابا  و گسترده بوده كه در قسمت شرقي حتي جاي حركت بيل مكانيكي نيز ديده مي شود . تمام سرمايه گذاري ميراث فرهنگي هم يك تابلوي فلزي است كه آن هم تخريب شده و منظره مضحكي از آن برجاي مانده است . آقاي بهشتي رئيس سازمان ميراث فرهنگي در زمان خاتمي در مصاحبه اي عنوان كرده بود كه تخريب آثار باستاني ايران بعد از انقلاب معادل هزار سال بوده است . ولي نگارنده معتقد است اين تخريبات در منطقه آزربايجان حتي در برخي موارد عمدي هم مي باشد و دامنه تخريب بسيار بيشتر از هزار سال است ، شاهد بارز آن هم همين اورميه خودمان مي باشد . از تخريب ارك و دارالاماره ارومي در زمان رضا شاه بگيريد تا تخريب و حفاري صد ها تپه باستاني غرب آزربايجان و ساختمان ها ، مساجد( نمونه اش مسجد لطفعلي خان افشار) و كنيسه اورميه واقع در مركز تا تجاوز به حريم مسجد جامع اورميه وتخريب حمام هاي قديمي ( قوشالار حامامي ، شيخعلي خان حامامي و ...) و بنا ها و كاروانسرا هاي شهر باستاني اورميه. حتي تخريبات چنان وسيع است كه همين دو سه سال گذشته باغ تاريخي سياووش( متعلق به سردار عسگرخان افشار ارومي ) تخريب و تبديل به خيابان شورا و مجتمع مسكوني با صدها آپارتمان شد . ( خيابان دانشكده – چهارراه بيمارستان آزربايجان ). به هرجا هم زورشان نرسيده نسبت به تحريف و ترجمه مضحك نام تركي آن به فارسي اقدام كرده اند از قبيل ترجمه نام محله يددي درمان به هفت آسياب ، دوققوز پيله به نه پله ، اورمي ميلي به سه گنبد ، چار باش به چهار بخش و صد ها نمونه و نظيره آن كه در جاي جاي آ زربايجان قابل مشاهده است است . جاهاي ديگر را هم با نامگذاري به نام شهدا از سكه انداخته ند و در زمان حال فقط قديمي ها مي دانند كه مثلا محله جارچي باشي  يا علي گورگه و يا مثلا باغ مئشه در كجا قرار دارد . مثالاً در همين اورميه خودمان اگر از يك جوان زير سي سال بپرسيد كه كومور ميداني يا شرف قبير صانديقي يا قوچ قبير صانديقي و يا مثلا نظر باغي كجاست و يا يوردشاه و ديل گوشا محلله سي و يا نوو گچر كجاست جوابي براي شما نخواهد داشت . هزاران افسوس و دريغ از اين همه فرهنگ ستيزي و تهاجم فرهنگي و قتل عام ميراث نياكان.(اورمولو تايماز خرداد 89)
 محل كتيبه سنگي
 حفاري غير مجاز
 اين هم همه سرمايه گذاري ميرات فرهنگي براي حفظ باش قالا يا بخشي قالاسي

جمعه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۹

بوراسي اورمودور، تورانين 6000ايلليك پايتختي



بو يازيي خورداد شهيدلري ودوستاقلارينا ايتحاف ائديرم

ائوديم، نئچه گون دور مختليف شهرلردن چشيدلي خبرلر گلير. گويا ايران قزتسينده بير ادبسيز ليک ايران توركلري عليهينه اولوبدور. يونيورسيته طلبه لري هيجانلي نيماييشلر کئچيريللر. بير نئچه ايل اوولي ذهنيمدن کئچيريرم، "لاريجاني" بير تحريك ائديجي فورم يايين لاتميش نتيجه ده اويرنجيلر هيجانا گليپ اعتراضلارا باشلاميشديلار،حتي اورموشهرينده يونيورسيته ائشيينه ده يورويوشه چيخميشديلار. آمما عاددي اهالي او قدر دستك وئرمميش و اولايلار ياتيشيلميشدي. اوز اوزومه فيكيرلشيرم بودا گلر! بودا کئچر؟!
افكاري داغيتماق اوچون تلویزيونون اوزاقدان كومانداسينين توشونا باسيب آچيرام، همیشه كي كيمين ماراخلي بير شي يوخدور.ئويدويي(ماهواره ني)چاليشديريرام،گون آذ تي وي اوستونده تنظيم اولوبدور."احمد اوبالي" بير شيلر ي بويوك حرارتله آننادير.سانكي قولاخ لاريم قورشون لا دولوپ. بير شي دويمورام!،ياواش ياواش ئوزومه گليرم. انسانلار تبريزده خياوانلاردا توپلانيپ لار.راستا كوچه جوشور،بانك ميللي ،ساعات قاباغي،قوت ميداني،آبرسان و دانشگاه فلكه سي گرگين لحظه لر گچيريرلر...
اينانميرام! ،درحال تلفونا ال آتيب بير نچه دوستي آرييب سالام لاشمادان ؛هيجانلي خبر لر آليرام.يريمدن فيرلاييب ئوست قاتداكي قونشومو چاغريرام :"حميد آغا . حميد آغا .اشاغي گلرميسن!"اودا گليپ بير ليكده هيجانلا خبر لري ايزلييريك،بو دفعه غاليبا عاددي اينسانلار گمينين گوورتسينده!بو دفعه كاپتان باراتعلي،مشه موحسين،فاطما خالا،نرگيس دي.حميده دييرم:"اله بير بو قره؛ او قره لره بنزميه جك."
احمد اوبالي سيخ سيخ صاباحين اعلانين آنونوس ادير:"اورمو عطايي خياواني".:"اورمو عطايي خياواني"...قولاغيم توي توتوپ .بيزده صاباحين قرارين قويوب چاييميزي يودوملوروق.
گجه ني چوخ آز ياتيرام ، ساييل باييلدايام :يا گلمسلر!،يا محجوب اولساق!
سحر چاغي ايشه گتمدن تيلويزيوني آچيرام توركجه بير ماهني چالير .تعجب ائديرم .سونرا آپاريجي آذريلرين باشين شير باشينا بنزه دير.گولمه مك مومكون دييل .اوجادان دييرم:گوردون بو قره او قره لره بنزمز!
ايش يريمد كي دوسلاريمنان دورمادان بوگونلرين، اولايلارين دانيشيريك،بيرايكي دنه ساتقين وار !!!دورمادان بورا ريضائيه دي، بوردا بير شي اولماز! دييب اورييمي بوشالديرلار.
ساعات اوچدي ،ماشيني حيطه بيراخيب قونشومي چاغريرام.بير ليكده اتوبوسا مينيپ عطايي ايستيقامتينه حركت اديريك".مدرسه ده نه واريدي؟".بوني من سوروشورام."هركس حاضيرليقدا،وعده ميز ايران قازتي ئونونده .بو گون درسيميز بونلاريدي".بونلاري حميد آغا جوابيمدا سويلييب گولومسويور.
ساها ت دورده ياخينلاشير.وبيز "عسگر آبادي" چارراهينا ياخينلاشماقداييك ،خياوان غير عادي سويه ده تيخيليب.مقصده چاتمادان اتوبوسدان انيريك .
يوريه رك با زار آزينا گليريك ،سانكي بايرام عرفه سي ،آخير چارشمبه دي.قالديريم لار اينسانلاردان داشماخداديرلار.اوساتقين لاري ياديما گتيريب.دوداقلاريم آراسيندا سويلييرم: "بوراسي اورمودور، تورانين 6000ايليك پايتختي ".
كورپونون اوستونه چاتميشيق، مامورلار هر طرفده اينسانلارين توپلانماسينا مانع اولورلار. "آغا.!قارداش!،دورما! سن نه نم! حركت اله!"،بوني اونيفورمالي بير پوليس آرخامنان اوجادان ديير.
"سردار مچيدينين" قاباغينا گلميشيك.(بورانين همن ئوز به ئوزونده تي بي تي يازي خاناسينين يانيندا مرحوم معتمدالدوله نين مطبعه سي ير آليپ )سانكي او مرحوم وقايع ارومي در جنگ عالم سوز كيتابين اله آليپ بيز لري ماراخلا سير ائدير.ايلك قووالاماجا باشلير.اولار قووالير بيز قاچيريق.چوخ گچمير.اوقدير قالاباليق اولوروقكي مامورلار بير طرفده شاشقين ييغيليب قاليرلار."هركس كي بي طرفدي،سنن ده بي شرفدي". "هوووي"."ساتقين !" ساتقين !" ساتقين !"بونلاري جمعييت مامورلارين گوزونه سويليير.قارشي طرف جان هاييندا!"بورا ريضايه دي بوردا بير شي اولماز" دييب،اوننملرين آلماميش لاردي!
ايران قازتسي آلوو لانيپ يانماقدادير."هاراي هاراي من توركم"."تورك ديلينده مدرسه"بوز قورد ايشارتلري.جمعيت مدرسه اسلامي(سازمان تبليغات اسلامي)وپاساژ انزلي نين ئونونن گچير،بله باخيرام چيغليك(جيغ)سسلري هله كسيليمييب!آخي بورا ارمني و جيلو سويقريملارينين جمعي مزارليغيدي.كورپه لري؛قادين وتيكه تيكه اولموش آداملاري يادا ساليب آغلييرام.

"صولت" خسته خاناسي و"شفا" خسته خاناسينين بالقونوندان نوغول وگول جمعيتين باشينا ياغماغدادير.يتيشميشيك" ايالته" گويا اوستاندار دانيشماغا حاضير اولور.قديم شهرباني اونونده دورورام،حميدآغاني اوزاخدان سچيپ طرفينه گديرم.آخي بير بيريميزي قاچا قاشدا ايتير ميشديك.مندن نيگران اولدوغون سويلييب، ئوزومنن اوپور." نفسين نجه دي؟"."ياخچيام ."بوني من جاوابلييرام.آخي 19آي جبهه دن سونرا باهار لار منده نفس توتولما عاريضه سي ياديگار قاليپ.
هووي!!!بي شرف !بي شرف!!!بوني ميللت ديير.بلديه بيناسينين بالقونوندان:"مردم مسلمان آذربايجان اوز پشتيبان ليقلارين از ره..." بونودا آقا ي اوستاندار ،دمه يه موفق اولمور!.داليجا "تورك ديلينده مدرسه"بونودا گينه ميللت هايقيرير.ياديما دوشور بير زامانلار بوردا ميللت" آزادوطنين" او حرارتلي چيخيشلارين آلقيشلاميشلاردي.
اوردان جمعييت، شهر چايي خياوانين اشاغيسينا يونله نير.وتيلويزيون طرفينه يول آلير. آرتيق گون باتماقدادير و منيم تخمينيمه گوره 400مين اهالي مركزدن ايالته،سيروس خياوانيننان پنج راها وهابله شهر چاييننان تيلويزيونا كيمين خياوانلاري دولدوروبلار.تمدن دربندينين آغزينا يتيشميشيك،بوردا زامانيندا مرحوم مه حه مد ته مدن(محمد تمدن) و رحمت الله توفيق (اورمولو تاريخچيلر)ياشاميشلار.سانكي دربندين(كوچه نين)آغزيندا خالقي سلاملييرلار."بيز ئولميه راضييق،بابكين سربازييق" بو هايدان غرورلانيرام.
آرتيق" قيصر خانيم باغينا" يتيشميشيك.(بو باغ ايندي مرحوم مجيدي افشارين وراثينا عاييدديرو مركز بهداشت شماره 1ئه ياپيشيب).يرده سانكي گوزومه سميتقونين قزت پارچالاري ديير:"روژ كورد،شوو عجم".(روز كرد،شب عجم)ئوزومه نهيب ورورام اگر او گونكي اينسانلار بو گون كيمي دويارلي اولسايديلار اونجا شيكنجه يه بو باغدا معروض قالمازديلار.
تلوزيون بيناسي ميللت پاركينين جيواريندادير، گنج لر ال اله وريب او بويدا معجرلري سانكي چوپميش يردن چيخارديب آرخاسي اوسته بيراخيللار."ائل گوجي سل گوجي."دييب گچيرم. .
 تيلويزيون بيناسينين آليشماسين گورورم.مامورلار اينانيلماز حيزلا تويوتا وموتورلاري جمعييتين اوستونه سوروللر،اوجا بويلي فارسيجا دانيشان بير مين باشي(سرگرد)هاوايا آتش آچير،آز بير عيدده ايچه ريده محصور قاليب، بير آدامي هچ اولماسا 5-6مامور اوزون آغاجلارنان دويورلر..بيرآز سونرا ميللت دايانامييب هوجوما گچير،مامورلار گلمه لري كيمين قا چيرلار!!!
"....آي انار انار بيا به بالينم،شبنم گل ...."
بايات(اسكي) بير فارس ماهنيسينين سسي گليرومن خاطيرلاييرام كي1385 ايلينده دييلميشيق!،تقويمه باخيرام 1388 نيسان آيينين سون گونلرين گوسترير. ياديما گلير،يان قونشودا تولد توتوبلار.گينه" بورا ريضائيه دي، بوردا بير شي اولماز!زمزمه سي گلماقدادير.گركه ن جاوابي ورمه يه حاضير اولورام.
 قاپلارين چاليب منده اورايا گديرم،آمما بير توي كاستي ايله وآذربايجان رقصينه باشليرام.دوداخلاريم آراسيندا سويلنيرم: "بوراسي اورمودور، تورانين 6000ايليك پايتختي.

پنجشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۹

Adam olun, özgür insan, düz müsəlman!

Adam olun, özgür insan, düz müsəlman!
Əlirza Fərşi

Bu mənəm!
Böyük armana görə şəhid olan pasdar kişinin "Şahid Oğlu"!
On ildən çox izi itmiş bir atanın "Böyük Oğlu"!
Quranın haq ayələrini əzbərləyən bir "Müsəlman"!
İllər boyu bəsiclərdə çabalayan bir "Bəsici"!
Türklər üçün bir "millətçi"!
Haqqın səsi!
            Gur nəfəsi!
                        Elin səsi!
                                    "Elsəs"!
Öyrətmənəm!
Dünyanın gəlişmiş teknolojilərin öyrədən!
"Cılfa" universitəstindəə "Bilgisayar Öyrətməni"yəm mən!
Təbrizin başqa-başqa universitətlərində öyrətmən olan birisiyəm!
Özümdən yaşlı-yaşsıza öyrədirəm "Şərif" və "Tehran"da öyrəndiklərimi!

Yazaram!
Yazıram mutluluqları, kədərləri!
Pas basmış tarixləri yazıram İnternet döşündə!
Bir millətin keçmişindən gələcəyinə yol salmaq istəyirəm mən!
Aydınlaşıb, aydınlatmaq istəyirəm hər gün axşam unudulmuş bir milləti!

Oğulam!
Bir şəhid atanın sevdigi qadından doğulan oğlan!
Kədərlə yaşamış, ərsiz-eşsiz qarılmış bir ananın oğluyam mən!
Saçları dətdən ağarmış, dağ başına qar duşmuş bir qarının oğluyam!
Daşlı dağların ürəyi tək od püsgürən volkan ürəkli ananın böyük oğluyam, bil!

Qardaşam!
İki bacıya, can qardaşa xan dadaşam mən!
Atasız sızıldayan üç ürəyin ğəmdaşıyam, səbirdaşıyam mən!
Üç yavrunun dərtlərindən gizli otaqlarda hünkür-hünkür ağlayan adaşam mən!
Ğəm dağıyam! On ildən çox qapılara göz tikən bir anadan üç uşağa can qardaşam!

Türkəm!
Türk millətin Türk oğluyam!
Baldan şirin vardır dilim! Elim vardır dilim-dilim!
Dili yasaq olan elim parçalanmış ölkələrdə qaçaq! Qaçaq!
Göy tanrının yalnız qalan dəli qanlı yer Türklərin Türk oğluyam!
"Türk dilində mədrəsə!"çun haray çəkib, bir milləti səsləndirən koroğluyam!
Dəlilərin ən sevdiği, Oğuz xanın insan oğlu, gün-ay-ulduz, göy-yer-dəniz qardaşıyam!
Günəş gözü, misri qılınc, gün doğandan gün batana, yaydan gərgər qaçaq qoçaq, daşlar dələn tir oxam mən!
Kür Arazam! Ağrı dağdan Türk Xəzərə gor-gor axan, dağlar dələn, hary-köy salan gor çayam mən! Şirin axan acı çayam!
Bir millətin acı-kədər yükün kürəklərində daşıyan axan çayam!
Daha nəyəm!
Siz söyləyin məni tutan görəvlilər!
Doqsan gündən çox incidib, tutsaqlayan görəvlilər!
Bir il mənə, mənlə olan üzükdaşa həbs hükmünü e`lan edən görəvlilər!
Min bir suça suçlandırıb, yersiz-yersiz can yandıran, ışıq yaxan görəvlilər!

Demirəm:
            Ölün!
                        Olmayın!
                                    Hükümət etməyin!
Deyriəm:
            Adil olun!
                        Yersiz yerə tutsaqlayıb, incitməyin!
                                    Yalan-yalan töhmətlərlə talan-talan hükm verməyin!
                                                Iki əlli bu dünyanı qucaqlayıb, son dünyanı burax deyib, vaz keçməyin!
                                                Adam olun!
                                    Özgür insan!
                        Düz müsəlman!
Ata oğlu! Elə yanan!


آدام اولون! اؤزگور اینسان؛ دوز موسلمان!
«علیرضا فرشی»

بو منم!
بؤیوک آرمانا گؤره شهید اولان پاسدار کیشی­نین «شاهد اوغلو»!
اون ایلدن چوخ «ایزی ائتمیش» بیر آتانین «بؤیوک اوغلو»!
قورآنین حاق آیه­ لرینی ازبرله ­ین بیر «موسلمان»!
ایللر بویو بسیج­­لرده چابالایان بیر «بسیجی»!
تورکلر اوچون بیر «میللتچی­»!
حاق­قین سسی­!
گور نفسی!
ائلین سسی،
«ائلسس»!
اؤیرتمنم!
دونیانین گلیشمیش تئکنولوژی­لرین اؤیردن!
«جیلفا» اونیوئرسیتت­­ین­ده «بیلگی­سایار اؤیرتمنی»یم من!
تبریزین باشقا-باشقا اونیوئرسیتت­لرینده اؤیرتمن اولان بیریسی­یم!
اؤزومدن یاشلی-یاش­سیزا اؤیردیرم «شریف» و «تئهران»­دا اؤیرندیکلریمی!

یازارام!
یازیرام موتلولوقلاری، کدرلری!
پاس باسمیش تاریخلری یازیرام اینترنت دؤشونده!
بیر میلله­تین کئچمیشیندن گله ­جه­یینه یول سالماق ایسته ­ییرم من!
آیدینلاشیب، آیدینلاتماق ایسته­ییرم هر گون آخشام اونودولموش بیر میلله­تی!

اوغولام!
بیر شهید آتانین سئودیگی قادیندان دوغولان اوغلان!
کدرله یاشامیش، ارسیز-ائشسیز قاریلمیش بیر آنانین اوغلویام من!
ساچلاری درتدن آغارمیش، داغ باشینا قار دوشموش بیر قاری­نین اوغلویام!
داشلی داغلارین اوره­یی تک اود پوسگورن وولکان اورکلی آنانین بؤیوک اوغلویام، بیل!

قارداشام!
ایکی باجی­یا، جان قارداشا خان داداشام من!
آتاسیز سیزیلدایان اوچ اورگین غم­داشییام، صبیرداشییام من!
اوچ یاورونون درتلریندن گیزلی اوتاقلاردا هونکور-هونکور آغلایان آداشام من!
غم­ داغی­یام! اون ایلدن چوخ قاپیلارا گؤز تیکن بیر آنادان اوچ اوشاغا جان قارداشام!

تورکم!
تورک میلله­ تین تورک اوغلویام!
بالدان شیرین واردیر دیلیم! ائلیم واردیر دیلیم-دیلیم!
دیلی یاساق اولان ائلیم پارچالانمیش اؤلکه­ لرده قاچاق! قاچاق!
گؤی تانری­نین یالنیز قالان دلی قانلی یئر تورکلرین تورک اوغلویام!
«تورک دیلینده مدرسه»چون هارای چکیب، بیر میلله­ تی سسلندیرین کوروغلویام!
دلی­لرین ان سئودیغی، اوغوز خانین اینسان اوغلو، گون-آی-اولدوز، گؤی-یئر-ده­ نیز قارداشییام!
گونش گؤزو، میسری قیلینج، گون دوغاندان گون باتانا، یای­دان گرگر قاچاق قوچاق، داشلار دلن تیر اوخام من!
کور-آرازام! آغری داغدان تورک خزره گور-گور آخان، داغلار دلن، های­کوی سالان گور چایام من! شیرین آخان آجی چایام!
                                         بیر میلله­ تین آجی-کدر یوکون کورکلرینده داشییان آخان چایام!
داها نه­ یم!
سیز سؤیله ­یین منی توتان گؤرولی­لر!
دوقسان گوندن چوخ اینجیدیب، توتساقلایان گؤرولی­لر!
بیر ایل منه، منله اولان اوزوکداشا حبس حوکمونو اعلان ائدن گؤرولی­لر!
مین­ بیر سوچا سوچلاندیریب، یئرسیز-یئرسیز جان یاندیران، ایشیق یاخان گؤرولی­لر!

دئمیرم:
      اؤلون،
اولماییین،
حکومت ائتمه­ یین!
دئییرم:
عادل اولون!
یئرسیز یئره توتساقلاییب، اینجیتمه ­یین!
یالان-یالان تهمت­لرله تالان-تالان حوکم وئرمه­ یین!
ایکی اللی بو دونیانی قوجاقلاییب، سون دونیانی بوراخ دئییب، واز کئچمه­ یین!
آدام اولون!
                                    اؤزگور اینسان!
                        دوز موسلمان!
آتا اوغلو، ائله یانان!