کردها در واقـــع از سال 1870 به بعد در چهار چوب ملل جهان پا به عرصــة وجود مي گذارند. در اين تاريخ شـــيخ عبـــيدالله شمزينان به همراه عده اي كـــرد شروع به جنگ هاي مسلـحانه مي نمايد و سپس بـدرخـان بوتــا ن در ادامه ا ين تــحركات پرچمدار مي گردد . كردها بعنوان ايـــلاتي كوچنده دائماً در مرزهاي ايران و عثماني به كار كوچ و دامداري همت مي گمارند و عده اي نيز به اروپاي شــــرقي و مركزي مهاجرت نموده و ساكن آنجا مي گردند. اولين جمعـيتهاي مدني و مدرن از سوي همين افراد تشكيل مي گردد. (جمعيت ترقي و تعاون ـ جمعيت هيـــوا). در محدودة كوچ كـردها اولين جمعيت در سال 1922 به نام« جمعيت آزادي كرد» در شهر ارزروم تشكيل مي شود.در سال 1924 نيروي مسلح كرد با سرپرستي احسان نوري ـ رضا بيگ به قرار گاه نظامي بيت الشباب عثماني در شـــهر ارزروم حمله ور مي شوند، اما با مدافعه دولت عثماني كاري از پيش نـــمي برند. در سال 1925 اردوي مسلح شيــخ سعيد بر عليه نيروهاي عثماني وارد جــــنگ مي شوند .آنـــها از طايـــــفة حيدرانلو ساكن موش و بتليس تقاضاي كمك مي نمايند اما وقعي نمي شود.دولت انگليس هم عليرغم وعده هايي كه داده بود ، پشت شيــخ سعـــيد را خالي مي كنــد و به بهـانه « محاربه با شــيخ بر زنجي در عرا ق » نيرويي به كمك شـــيخ ســــعيد نمي فرستد. ارزروم و موش از كردهاي مــــسلح خالي مي شودو شيخ سعيدمجبور به فرار به خاك ايــران مي شود.اما در مسير فرار توســـط كــردي از ايل جـبرانلي گرفتار و مجدداً به دولت تركيه مسترد مي شود. حســـكي تـللو،رئيس طايفه حـــصه ســور جلالي،خود مانـع فرار كـــردهاي مبارز به خاك ايــــــرا ن مي شود و آنها را رأساً به هلاكــــت مي رساند. اما بعد از دستگيري شيخ سعيد، دولت تركيه حسكي تللو را نيز همانــند فردي خائــــن و بي اعتـبار از خود رانده و حسكي همانــــند ديگر كـــردهاي فراري به آرارات پناه برد . شيـخ عبدالقادر و شيخ عبدالصالح دو سركردة كــرد نيز در آغری داغ بودند. از سوي ديگر كردهاي پراكنده در1927 در بحــمدون لبنان نمايندگاني گرد آوردند و توانــستند مقاوله اي را به امضاء حاضران درآورند.
متن مقاوله :
1. تبديل جمعيت هاي پراكنده كرد به يك جمعيت واحد.
2. مبارزه با سربازان ترك تا آخرين نفر.
3. مسلح نمودن كردها با سلاح هاي جنگي.
4. تشكيل يك اردوي نظامي.
5. برچيدن اختلافات فيمابين با ارامنه.
6. برقراري دوستي و برادري نزديك با دولت ايران.
7. كنار نگاه داشتن كردهاي ساكن سوريه و بين النهرين از اين مقاوله.
نام جمعيت جديد خويبون تعين گرديد و سردمداران آن جـــلادت ـ كا مران بـدرخان ـ ممدوح سلــــيم بــيگ ـ شاهـــــين بيـــگ ـ احسان نوري پاشا ـ حســـــكي تللو(سركرده آغری داغ) واهــان پاپازيان ( ا ز سردمداران حزب داشناك) مشخص شدند.
با وجود اينكه كـــردها در 1915 عليه ارامنه حركات دهشتـناكي را مرتكــب شده بودند اما روز آشــــتي بر عليه دشمن واحد يعني ترك ها ، فرا رسيده بود. در سال 1926 احسان نوري از آرارت به مركز فـــعاليت واقــع در داخــــل ايرا ن مهاجرت نمود. در سال 1927 اولين جنگ بين اردوي تركيه و اردوي كـــرد ـ ارامنه در گرفت. در اين جــنگ 200 سرباز ترك هلاك شده و 400 نفر اسير گرديدند از اين 400 نفر اسير تنــها يك نفر زنده ماند و به خاك ايران گريــخت و ماوقع را تــــعريف نمود. با وجود اين دولت تركيه به كردهاي ياغي امان نامـــه اي داد و به آنها اجازه داد به مناطق قشلاق و ييلاق خود برگردند. كردها ابتدا در دسته هاي پنج نفره وسپس ده نفره و سپس به صــورت ايلي به خاك تركيه مراجـــعت نمودند. در اين ميان از مبارزان مســــتقر در آغری داغ دو نفر به نامهاي سـيد عبدالـــوهاب و تمرشــــكي نيز مراجعــت نمودند. تا پـا يـان سا ل 1930 در گــيريـــهاي پراكـــنده مـــيان كــردها و تركــــها(عثــماني و آزربايجــــاني) بوقوع مي پيـــوست و در اين تاريخ صــــفحه آخر ماجرا فرا رسيد.به دستور احسان نوري جنگ در اجريش ـ پانتوس ـ زيلان ـ سيپان ـ تندروك ـ ايغدير ـ بايزيد ـ قارص ـ ساري قميش ـ قارا كوسا ـ آواجـــيق ـ حـــياط و اورامـــان آغـاز گرديد.اردوي تركيه آنها را به عقــب راند. دولـــت وقــــت ايران فرمــــان تـير را به هركــــردي كه از مرز مي گذشت داده بود اما سران كـرد را به سوي خــــود فرا مي خواند! احسان نوري از اين سران بود.
بعد از فروپاشي جبهه آغری داغ، جلالي ها به مكان اوليه خود يــــعني چوخور سعد (ايروان) قصد مراجعت نمودند اما ارامــنه مانع اين امر گرديده و آنان را به مهاجرت مجدد به خاك تركيــــه مجبور كردند. تعيين حدود ايــــــران و تركـــــيه از سال 1856 بواسطة اين جدال ها متــــوقف گرديده بود. فلذا دراين سال 1920، با نظارت انگلــيس تعيـين سرحدات شروع گرديد . كــــردهاي عشاير مجبور به تعييــــن محدوده اي براي اسكان دائمي خود گرديدند. آنان با تـوجه به خيانتي كه در حق دولت تركيه نموده بودند واهمه داشـــتند فلذا مهاجرت به خاك ايران را ترجيح دادند. دولت ا نگلـيس با توجه به مناقشاتي كه بر سر هرات با ايرا ن داشت در اين مورد طرفدار مطـلق تركيه بود. اما بعد از دريافت هرا ت از سوي ايران، ا ين بار طرفدار منافع ايران گرديد. دولت وقت ايران نيز زمان مناسبي را براي مرزبندي بين ترك هاي عثــماني و تركهاي ايران در يافته بود.بنابراين با اســـتقبا ل از مهاجرت كــــردها ، همــــــگي آنها را در مرزهاي شمالغرب كشور اسكان داد. ا يل جلا لي ـ مصـــير كانلي ـ خلــــيل كانلي ـ جوخلف ـ ساكان به نواحي قاراسو ـ آغری داغ و ماكـو كوچانده شدند. حــــيدرانلوها با قريب 600 عائله ايلي يكجا به محال قارا عيني كوچانده شدند.و در اين سال جنـــــــگ جــهاني اول شروع شد. دولت ايرا ن از كـردها بعنوان يك اردوي مجاني سوء استفاده نموده و آنان را در برابر اردوي تـــرك و روس قرار داد.و به اين جــــهت نيز به آنان آزادي نسبي نيز اعطا نمود. اما در اين ا ثنا ولايي ها ـ شيخ كانلي ها ـ بلخ كانلي ها ـ جنكانلي ها شروع به جنـــگ با يكديگر نمودند.
كردهايي كه از عراق و سوريه فرار كرده بودند ، در اين شرايط خاك ايران را براي خود مناسب تر يافــــته و از مرزهاي آواجـيق و قـوتـور به داخل ايرا ن سرا زير شدند. سلطان عزت الله خان، رئيس اردوي نظامي ايران در مرز، اين كـــــــــردها را باعزت تمام در سلماس(سالماس) و اورميه(اورمو) جاي داد! ايلات عروس ـ تاگور ـ جـوپـران در ماكو ـ ايلات سقري ـ اشـــمك ـ قوتور ـ بوتـــــان ـ شيپـــران در چهريق جاي گرفتند. سيميتـقو بعنوان رهبر كــــردهاي مهاجر شروع به تقسيـــم زمين هاي زراعي ـ خانـــــه هاي مسكوني ـ باغا ت و دام هـــــاي آزربايجاني هاي ساكن منطقه بين كـردهاي مهاجر نمود. مردم ســـلماس كه از حمايــت دولت قطع اميد كرده بودند، خود رأساً قيام نموده و اقدام به حفاظت از شهر خود نمودند. اما دولت ايران در سفارشــــــي رسمي به آنها «اگر طالب امنيت هســـتيد به نــــقاط ديگر مهاجرت كنيد! » تكــــليف مي نــــمايد! از طرف ديگر همـــين فرد( عزت الله خا ن ) اقدام به مســـلح كردن كـــردي ديگر به نام عمر آقا شــكاك نمود واورا به نبرد سيميتقو مي فرستد. نهايت سيمـيتقو مجبور به فرا ر به تركيه مي گردد. نصرت الله خان اعتلاء الملك ، والي جديد آزربـــايجان اولين كاري كه مي كند كشتن عمر آقا شـــكاك به دست كـــــرد ديگر است و سپس به كردهاي بين النهرين سفا رش مي فرستد كه « همانند يك ايراني ا صيل ، يك آريايي ا صيل ، به ايل خود، به سرزمين خود برگرديد!». به هرحال از آنجا كه دولت انگلستان طالب آرامش در سرزمين هاي بين النهرين است تا حد توان امكان مهاجرت كــردها را به ايران و تركيه فراهم مي نـــــمايد. دولت شــوروي به هر دو دولت ايــرا ن و تركـيه هـــشدار مي دهـــد كه« كــــردها قابلــــيت خدمتگزاري به هر كسي را دارند ». دولت انگلـــــيس به مذاكره با دولـــت شــــوروي مي نشيند و آنها را راضي مي كند تا مقاوله اي مشترك در خصوص كردها براي ايران و تركيه بنويسند. بر اسا س ايـن مــقاوله به هر دو دولت تكليف مي شود « هر كــــرد ياغي كه از سرحدات عبور كند دستگير و به دولت تابـــعه عودت داده شود» .اما اين مقاوله مابين دولتين ايران و تركيه چندان هم صادقه اجرا نشد واز سويي ديگر كـــرد ها به آساني نمي توا نســـتند عاد ت ديـرينه خود يعني كوچ وغا رت را فراموش كنــند. اولين تعدي مرزي در منـــــطقه ياريم قايا ـ خان گديك ـ گول ييلاق به وقوع پيوست و دولت ايران كردهاي ساكن در آ واجيق را به جنگ ايــنان فرســـتاد. دولت تركــيه در عــرض يك روز 80 بمب به ايــــن مناطق افكند. دومين تعدي در مناطق شيطان آباد و دده حسن روي داد. دولت تركـــيه براي مقابله به مثـــل مجــدداً سيميتقو را به ايران گسيل دا شت.
وي داخل شـهر ا شـــنويــــه شد و در حا ل يكصد سوار كـــــرد را گرد آورد و با والي اشـــنويه به مذاكره نشست. بنا به دلايلي كه هنوز هم معلوم نگرديده ا ست سميـتقو در همين روز كشته شد.جمعي از اقوام وي كه در تركيــه ساكن بودند به جهـت انتقام خون وي به روستاهاي بولاق باشي ـ قــوزولو ـ آيي بيــگ ـ شـــيله ـ تورنگ ـ سولطـان تپه هجوم آوردند . به هر حال در اين روستاها ديگر تركي ساكن نبود و همگي كـرد نشين گرديده بودند. كـــــردها با يكديگر به جنگ خونين پرداختند و دولت هاي ايران ـ تركيه روس و انگلــيس در اين باره كاملاً سكوت اختيار كردند و به كـــــردها اجازه دادند تا آخرين نفر يكديگر را هلاك كنند.البته دولت انگليس چندان هم بيكار نبود و در همـــين سال(1310) فــــردي بنام كلنل ادموندز را ميان كـردهاي موسل و كركوك فرســــتاد تا آنها را مسلح نمـــــوده و زمينه هجوم مجدد به تــركيه را فراهم كند.كنسول گري تـركيــه در ارومــيه چنين نامه اي به تهران مي نويسد: كمـيتـه داشــناك هــــــاي مركزي تبريز، به كــــــردهاي مسلح ساكن منطقه ، كمك هايي مي نمايد و دولت ايران عليرغم اطلاع از ماوقع مانع كار آنها نمي شود..» منصور نخست وزير وقـت، به اين اتهامات جواب رد مي دهـد و اين در حالي است كه وزيـــر جنگ وقـت ايرا ن محمود خان اميني ، راساً اقدام به كوچاندن ايلات جلالي ـ فروزنده ـ ايوب آغا ـ ابراهيم آغا و احسان نوري به مناطق قـاراداغ ـ اردبيل ـ خياو - خلخال و خوي و اسكان آنها در اين مناطق مي نمايد وجالب است كه اين ايلات دست روي هرزمين و خانه اي مي گـذارند ، وزير جنگ ، خــود آنها را مصــــادره و در اختيار كردها قرار مي دهد.
اما در همين روزها كــردهاي مرز نشين كما كان در جنـگ بايــكد يگرند.آغا گول ـ گئچي داغي از طرف حاج اسماعـــيل ناور و زيوه سفلي ـ دومــانــلي داغلار از طرف ايــوب آغـا مـورد هجوم قرا ر مي گيرد. بروحسكي تللو در آغداش ـ اوروج كندي ـ تاش كندي و قاراداغ بـــساط جنــگ را مي گستراند. در منطقه ساري اوجاق جنگ با مرگ بروحسكي كــرد و كلبــعلي تــــرك به پايان مي رسد.( كلــبعلي از مهاجران نخـــجواني بود كه داوطلبانه در برابر يورش كـردها و ارامنه اردويـــــي مبارز تشكيل داده بود.) دولت ايران در همدستي با كردها اردوهاي مبــارزه خلـــقي كه در مناطــــق ديــــزج ـ بازرگان ـ سمتي آباد ـ قارا قويون ـ دانانلو و آواجيق توسط آزربايـــجاني هاي داوطلب بر پا گرديده بود، از هم پا شيد و سرهنگي بنام ( اميني) را ناظر جنگي منطقه تعيين نمود. سرهـــنگ امــــيني به جـــهت جـلب رضايت كردها عبدالله خلف و شيخ رسول، پسران حسكي تلـــلو و تمامي طايفه وي را از تركيه آورده ودر مــاكــو ـ آق بـــولاق ـ كروان كندي ـ قيزيلجا و قارا آغاج بعنوان مالك دائـــمي اسكان مي دهد. سپس طايــفه هاي محــو بــكر و ابراهـــيم حسين را ا ز مشــگين شهر فرا خوانده و محال قارا آينا را به آنها مي بخشد. ونيز شيـــخ قــــادر را ازكـركـوك فرا خوانـده و مـحال آغ گول را به وي مي بخشد.
سرهنگ اميني به جهت اين خدمات شــايان از رضا شاه پهلوي مدا ل ليا قت دريافت مي كند و در مراسم دريافــت نشان مي گويد: با وجود اينكه كــــردهاي ياغي و استقلال طلبان آزربايجان را مي توان با يك سياست شديد تنبيه نمود و آنها را براي تمام عـــمر از صرا فت ا ين خيالات ا ندا خت، معــــهذا حالا كه ارادة شاهـــانه و خوا ست ايشـان در محو ا ينان است… البته اين كار هرچقدر كه هزينه بردارد بايد اجرا شود! وي در ادمه خدمات خويش منطقه آق بولاق ـ قاراآغاج ـ مخور ـ كورن كندي ـ صدر كندي ـ سيلو كندي ـ مخنث قشلاقي ـ زليم خان قشـــلا قي و شهر ماكو را كلاً از كردهايي كه از عراق و سوريه كوچ نموده اند ، مملو مي نمايد.
آزربايجان در حصر مدعيان
در چنين شرايطي بد نيست نظري بــيندازيم به شرايط آزربايـجان از سا ل 1500 ميلادي به ا ين طرف . در سالهاي 1500 حاكميت صــفوي در ايران حاكم بود . محدودة حاكميت آنها در سال 1508 عبارت بود از خراسان ايران ـ آغري داغ ـ عراق عرب ـ ا ز درياچه آمو دريا تا رود فرات به مركزيت آزربايجان . در جنگ چالداران به سال 1514 مناطق ارزنجان ـ ديار بكر ـ ماردين و آنـــــادولو از تسلط صــــفوي در آمده به امپراطوري عثـــماني علاوه گرديد . علت جنگ مداوم بين اين دوملت همزبان و هم مذهـــب همانا سياست هــــاي دولت انگليس بود و بس. اين دولـت ابتدا با تبليغ هاي كــذايي از مذاهــب ســـني وشيعه، دو همسايه را نســبت به هم بدبــين ساخت و پس از جنگ چالداران اين دشمني به مرحله بالفعـــــل درآمد. شاه اسماعيل در سال 1524 وفات يافــــــت. فرزند وي شاه طهماسب در سال 1555 با دولت عثمــاني مقاولة صلح امضاء نمود. اين صلح تا سال 1578 دوام داشت و در ا ين سال سلطان مراد به قفــقازجنوبـــي لشگر كشي نمود و شماخي و دربند را اشغال نمود. درسال1579 شاه اسماعيل دوم به جاي شاه طهـماسب بر تخـت سلطنت نشست. وي ا بتدا قرارداد صلح استانبول را با عثماني امضاء نمود و سپس پايتخت را از تــبريز به قزوين منتقل كرد . در سال 1598 نــيز از قــــزوين به اصفهان منتـــقل نمودند و در نتيجه تبريز و تمامي آزربايجان را به تنهايي همانند مرزي در برابر عثماني و روس رها نمودند. در سال 1607 قشون آزربايجان توانست چوخور سعد(ایروان فعلی) و قسمتي از گرجــستان را از عثماني باز پس بگيرد . به هرحال جـــنگ هاي مـــداوم با همـــسايگان باعــث گرديد شاماخي ـ تبريز ـ نخــــجوان ـ اردوبــاد و جلفا از جنبه تجاري دچار ضعف گردند و در واقع به نــابودي اقـــتصادي و امنيــــتي گرفتار آيند. در سال 1608 صفويان رسماً اردبيل را شهر مقدس و اصفهان را پايتخت اعلان نمودند و بقيه نقاط آزربايجان رابه چهار خانليق تقسيم نمودند:
1ـ تبريز (طا لش ـ ساحل خـــزرـ قاراداغ ـ خوي ـ سراب ـ شـــماخي ـ مغـــان ـ مرنــدـ شرق درياچه اورميه)
2ـ چوخور سعد( نخجوا ن ـ سواحل آراز ـ ماكو ـ آغري داغ )
3ـ قاراباغ (شــهر مركزي ـ گنجه ـ قاراباغ كـــوهستاني ـ قـــارابـــاغ آران ـ آغستافا ـ اردوباد ـ برگــشاد ـ جلفا ـ جوانــشير ـ آراز باسار- گرجستان جنوبي ) .
4 ـ شيروان ( شماخي مركزي ـــ شكي ـــ ارش ).
اين شرايط تا سال 1640 دوام يافت و اين مناطق روبه رشد و ترقي راه پيمودند . در اين سال دولت روس شــــروع به دست انـــــدازي به دول حاشيه خــــزر نمود . با ضعف دولـــت مركزي بر شدت اين دست اندازيها افــزوده شد . در سال 1723 دولت روس نقاط بــــسياري از حاشيه خزر را به تصرف خود در آورد . در 1726 دولت عثماني تفليس – شماخي – گنجه – تبريز و خوي را تصرف نمود . در 1721 خانليق شيروان اعلام استقلال نمود . در 1722 مقاوله اي بين ايران و روس بر قرار گرديد . در 1726 نادر شاه افشار در مغان تاجگذاري نموده و خود را پادشاه ايران خواند .در آن تاريخ قاراباغ – شيروان – تبريز – چوخور سعد – و دربند از اراضي آزربايجان به شمار مي رفت . از آ نجا كه نادر شاه دائما در حال لشگر كشي و جنگ بــــود كشور به خانليق هايي كوچك تبديل گرديد . تنها خانليق هاي داير درآزربايجان به شرح ذ يل است : شكي – قاراباغ – قوبا – شماخي – باكو – گنجه – تبريز – سراب – اردبيل – خوي – اورميه – طالش – قاراداغ – مراغه – ماكو – جواد – خلخال ـ نخجوان .
حاكم وقت قاراباغ به نام خاچين موغرو بود كه علاوه بر اشغال قاراباغ مناطقي از قارا كليسا – بايتو و خدا آفرين را اشغال نمود . اين خانليق هاي كوچك هر يك گوشه اي از كشور را در ا ختيار خود گرفته و بنا بر دلخواه خود اداره مي نمودند در 1801 دولت روسيه گرجستان شرقـــي را تســخير نمود . در 1803 اردوي روس به گنجه هجوم آورد و پس از يك سال نبرد توانــست در 1804 گنــجه را اشغا ل كند . دولت ايران اعلام جــــنگ به دولت روس نمود . اما با ناتواني تمام قاراباغ – شكي – و بــــاكو را نـــيز از دست داد . در ا كتبر 1812 ايران و روسيه قرارداد گلستان را در محــــــال گلستان قاراباغ امضا نمودند . قسمت هاي زيادي ازآزربايجا ن رابه دولت روســيه بخــشيدند . براساس اين قــــرارداد مــناطــق ترك نـــشين گنجه جديدـ قاراباغ ـ نوخا ـ لنـكران ـ شاماخي ـ قـــوبا و دربنـــد به روسيـــه داده شد . درسال 1826 اردوي آزربــايجــا ن جنوبي براي بازپس گرفتـــن قاراباغ به آنجا يورش بردند . سر كردة اين اردو شاهزادة قاجار عباس ميرزا بود كه در تبريز به دنـــيا آمده بود. اما اين اردوي خلقي در برابراردوي مجهز روس كاري از پيش نبرد و به هلاكـت عده بسيار ازآنها انجاميد. درسال 1828 ـ مـاه فــورال ، مـــقاولــــه تركمانچاي بين روس و ايران منعقــــد گرديد. در اين مــــقاوله رود آراز بعنوان مرز دو كشور مــــشخص گرديد و شهرهاي بسياري از آزربايـــــجان به دولت روســـيه واگذار گرديد. روس ها با تغـيير نام اين شهرها تحـت برنامه(كره پوستونو)، ساكنــان اين شـــهرها را هم با اين شــــعار كــه « روس سرور شماست يا قبول كنـــيد يا مهاجـــرت كنيد» روبه رو ساختند . آزربايجـانيها كه در وطـــن خود ماندند از خدمــت سربازي ـ كارهاي دولتي ـ تحصيل و تمامي كارهاي سياسي معاف شدند .آنها تنها اجازه حفظ قران را يافتند! و نيز در قانوني كه در سال 1847 تصويب شد از هر ده عائله يك پسر و از هرپانزده عائله يك دختر به اربابا ن روسي بايد داده مي شد .در سال 1867 يك برنامه ديگر به نام (يئليز آوت پول)يعني مرزبندي جديد شروع شد و دراين برنامه تلاش درفاصله انـداخـتن بـين شهرهاي آزربايجان و جايگزين كردن اقوام روس ـ ارمني ـ چركســـي ـ يــهودي و تاتار در آن شهرها بود و اين برنامه بي وقفه ادامه داشت. دراين روزها، آزربـــايجان جنوبي در ســـيـطرة قاجــارها با نداري و بيچارگــــــي و سخــتي هايي شديد دست به گريبان بود و مجال شنيدن بلايايي كه برسر برادرانشان درحصه شمالي مي آمدنداشتند.
به هر حال وجود منابع و معادن نفت درقسمت شمال و در حاكميت روس، براي افراد بيكار اين ســــــوي مرز، راه فراري گرديده بود . نفـــت حاصـــله به روســـيه و اروپا مي رفت و كارگران نفــت نيز به تبع توانستند راه به ا ين منــاطق باز كــنند و از دنيايي ديگر سواي آنكه در آن مي زيستند خبردار گردند. رهبران اين طيف، رهبران جنگي نبودند بلكه رهبران دانش و آگاهي و شاعران و نويسندگان ممتاز آن دوره بودند. روزنامه اكينجي منتشره در سال 1875 به زبان تركي از جمله آنهاست. به هر حال اشاره اي اندك به دولت عثماني و حمايت از آنها ، براي هجوم گاماندرهاي روسي به مركز نشــــــــــريه ، د ليل كافي بود. معهذا آزربايجانيان در طي اين ساليان بود كه به ا صل اعتقاد به خويشتن و دست شســـتن از ديـــگران پي بردند و در كناركارهاي فرهنگي به پروردن رهبران سياسي نيز پرداختــند . علي مردان توپچي باشي ـ احمد آغا اوغلو ـ علي بيگ حســين زاده ـ محمد امين رسول زاده ـ نصيب بيگ ـ يوسف بيگ از جمله اين رهبرا ن بودند. با عهد قرارداد تركمانچاي دولت ايران از نظر ســياسي و ا قتــــصادي كاملاً تحت تسلط روس قرار گرفــته بود و انگليس در تلاش يافتن راهي جديد، هر روز ترفندي تــــازه به كار مي بست ، چنانكه در سا ل 1844 با آفريدن فتنة باب، آشــوبي تازه به راه انداخت. از سويي ميرزا ملكم طريقه اي جديد بنام عذميه به راه انداخت. درسال 1892 شـــيخ جمال الدين افغاني فرقه اي بنام( اتحاد اسلام ) به راه انداخت . حوضة بيداران نيز يكي از ترفندهاي انگليس بود. در 1896 ميــــرزا رضا كرماني از ابواب جمعي اين فرقه ، ناصرالــدين شاه را ترور كرد.
در سال 1855 انگليس از سمت جنوب وارد كشور شد و با غصب منابع نفتي نسبت به استحصال و صدور آن اقدام مــــي نمود.از اين رو دول روس و انگليس با دست اندازي به مناطق پر منفعت جنوب و شمال كشور عملاً اختـــــيار كشور را در دست داشتند. نهايتا در 1905 ســـتارخان براي برپايي مشـــــروطيت در تــبريــز بپا خاست . در همين سال حزب سوســـيا ل ـ دمكرات در تبريز تشكيل يافت و در سال 1907 رسماً اعلام وجــــود نمود . خواست همگي آنها برپايي مشـروطه بود. با مبارزه سياسي و رزمي نــهايتا ً توانستند مشروطه را برقرار سازند. ستارخان در سال 1914 در پارك اتابك تهران ، از سوي قـــواي ارمـني و فارس به شهادت رسيد. باقرخان در 1916 در قصر شـيرين بد ست يك كرد به قتل رسيد. در همين سالها آزربايجان شمالي براي ارامـــنه اي كه از خاك عثـــماني و يـــا ا ز اردوگاههاي روس مي گريختند، محل امني گرديده بود. اما آذربايجانيهاي ساكن اين منــــطقه عــلاقه اي به همـــسايگي با چنين افرادي كه ( نـــــمك خـــــــورده و نمــكدان مي شكستند ) را نداشتند . درسا ل 1905 احمد بــيگ آغا اوغلو، يك اردوي دفاعي در برابر تهديدات ارامـنه تشكيل داد. در 1911 حزب مساوات تشكيل يافت. شعار آنها « ترك شدن ـ مســلمان شدن ـ معا صر شدن » بود. در اين اثنا گرجي ها با حمايت آلمان ، ارامنه با حمايت بلشويك ها ، متحد شده و خواستار انحصار راه آهـــن بـــاكـو گرديدند. لنين، فردي بنام استفان شوماياني را بعنوان كميساري عالي قـــفقاز تعيين و به باكو فرستاد شوماياني به مسكو چنين مي نويسد : براي انسداد راههاي شرقي آنادولـو و براي حصر تركهاي قفقاز، ايجاد حاكميت ارمني در اين منــطقه ضروري به نظر مي رسد. درجهت ا ين هدف شــــــوماياني انتخابات مجلس بلديه بــاكـو و انتخابات كميساري را زودتر از موعد مقرر به راه انداخت و با انجام پاره اي نما يش هاي سياسي آزربايجاني ها را از اين دو مركز كنار گذاشت. در سال 1918 ماه مارس، سه روز جنگ خونين در بـاکو به راه افتاد و در عرض ايـــــــن سه روز 10000 نفر از آزربايجانيها هلاك شدند.
در 11 مي 1918 قفقاز شمالي اعلام استقلال نمود . آزربايجان بعنوان قسمتي از اين بخش شامل شهرهاي باكــــو ـ جواد ـ گويــجه ـ شماخي ـ قوبا ـ لنكران ـ گنجه ـ جوانشير ـ شكي ـ آراز ـ قاراباغ ـ جبرائيل ـ زنگه زور ـ قازاق ـ ايــروان ـ نخجوان ـ شرور ـ بايزيد نو ـ تفليس ـ بورچالي ـ زاقانالا بود. دول آمــريكا ـ فرانسه ـ انگليس ـ ژاپن اين كشور را به رسميت شناخت . اما اردوي سرخ روس براي تسخير مــجدد آزبايجان در تــــلاش بود . و در مرزهاي آزربايجـــان مستقر شده بود. محمد امــين رسول زاده ، صـــدر دولت آزربايجان به دفعات خواسته و مقصد اصلي آنان را به گوش ملت مي رساند. اما دشمن نيز بيكار نبود. دولت روس بوسـيله دست نشانـــدة خود نريمان نريــمان ا ف به گوش مردم مي رسانـــد كه « اردوي روس در حمايت از اردوي ترك آنادولو خواستار عبور از آزربايجان است اما محمد امـين رسول زاده نمي گذارد !» نهايتاً در27 نيسان 1920 به داخل خاك آزربـايجان هجوم آورد و در مدت انــــدكي جمهوري دمــــكراتيو و نــــــوپاي آزربايجان را ساقط نمود. و اين اردوي مهاجم نه تنها كمكي به اردوي آنادولو ننـــمود بلكه در جهت وسعــــت بخشيدن به ارمنستان، ايروان را اشغال و به ارمنستان جـــديد داد. امـوال مـصادره شده از آزربايجانيها در مقياس هاي ميليوني بر واگـن هايي كه به مسكو مي رفتند انباشــــته مي شد و بر روي واگن ها نوشته مي شد: ارمغان پرولتاريا به رفيق لنين!
در آزربايجان جنوبي در اين سالها شيــــخ محمد خياباني رهبر مبارزه ديگري بود. درسال 1920 وي در آزربايجـان دولت خود مخــــــتار( آزاديستان )را اعلام نمود و در عرض يك سال خدمات بسيار شاياني به آزربايــــجان نمود. دولت مركزي تهـــــران براي برانداختن او دست به دامن خيل مردم عوام گرديد و توانـــــست در ماه سپتامبر 1920 بد ست همين مردم، عالي قاپـــو را اشغال و اعضاء آزاديستان را به قتل برساند . با شهادت شيــخ محمد خياباني آزربايجان مجدداً به چنگ رضاخان پهلوي افتاد.در همين سالها انقلاب محمدتقي خان پسيان در آزربايجان ، مازندران و خراسان مي توان ديد. رضا پهلوي اين بار با استفاده از كـــردها، پسيان را در خراسان و حيدرخان عمي اوغـلو را در مازندران و مـــيرزا كوچك خان را در طالش به هلاكت رساند. تا سال 1941 آزربايجان شمالي در چنگال روس و آزربايـجان جنوبي در چنگال پهلوي توان نفس كشيدن نداشت.
دراين سال(1941) سيدجعفر پيشه وري از باكو به تبــريـز آمد و به محض ورود توسط عمال رضاخان دستگير شد . پس از 11 سال آزاد شده و با هجوم اردوي روس به ايران و تبعــيد رضا خان مواجه مي شود. پيشه وري حزب دمكرات را مجددا ً به راه مي اندازد و در 21 آذرماه اين سال آزربايجان را فدرال اعلام نموده و با قواي ملي همكاري كرده و كارهاي ارزشمند زيادي را انجام مي دهــــــند. اين بار پان فارسيست هاي تهران نشين و سركرده آنان رضا شاه پهلوي ، با انتساب پيشه وري به مكاتب كمونيسم و ماركسيسم مي خواهد وي را از وجهه عموم حذف نمايد . دولت آمريكا بعنوان قدرت جديد، به اين منطقه از جهان پاي گذاشته است و براي برپايي مركزي دست نشانده ، هيچكس به اندازه محمد رضا شاه مناسب نظر او نيست.دولت امريكا در برابر راندن قواي روس از خاك ايران، امتيازاتي را از دولت وقت ايـــران مي خواهد. روزهاي پاياني جنگ جهاني دوم است و دول روس و امريكا بعنوان دو قدرت برتر شروع به تقــــسيم جهــــان مابيــــــــن خود مي نمايند.اردوي روس به ترك آزربــايجان و مازندران عمل نمو د. اردوي پهلوي ميدانست كه دولت دمكرات آزربايجان فاقد ارتش و نيروهاي رزمي است . بنابراين با تعجيل به اين خطه هجوم آورده و در مدت اندكي اين منطقه را مجدداً اشغال و شروع به قتل و غارت نمودند. در عرض سه ماهة اول تنها 25000 ترک آزربـــايــــــجاني به جرم فدراليسم خواهي ، قتل عام شدند و ميليونها آزربـــايـــجاني ديگـــر مجبور به ترك ديار گرديدند . نوشتن و خواندن به زبان مادري مطـــلقاً قدغن اعلام شد و فارس نمودن آزربايجـــــانيها و آريايي؟ گرداندن آنها، از پرو ژه هاي اساسي محمد رضا به حسا ب مي آمد.
شايد احوالات آزربايجان در سالهاي 1910 – 1920 نياز به تـــحريري ديگر دارد . در اين سالها دولت جديد روس براي تعيين نمودن سرحدا ت خود اقدام به اخراج هر قـــوم مهــــاجر – يـاغي – سركش از محدوده خود نمود . گرجي ها از خاك روسيه رانده شده و جــيلوها ا ز خاك تركيه رانده شـــــده بودند . ا ين دو گروه هــما نند كساني كه همه چيز خودرا باخته باشند پاي بند هيچ قاعـــده و قانوني نـــــبودند . در آن تاريخ شهر اورميه(اورمو) شهري آباد و سرشار از نعمــــت هاي فراواني بود و اين شهر براي رانده شده ها مركزي مناسب چپــاول و يكه تازي بود . از ســوي د يگر پيدا شدن سر و كله كساني چــــــون بارون آرداشز – مسيو قــــوژول – پاتريك مارشــــيمون – بارون آرمناك – آغا پطروس – آغايوف – بارون هراند – ژنرال يودينيج – وارطان ائرمن – وئرتزرائرمن – دوكـــــتور نويان – ژنرال واديولســـكي – بارون آرمـــــناق – بارون استاپانياس – اسحاق نصراني – مستر ميلر – كلنل اشتولدر – سيمتقو – دوكتور آليس – بارون مناسي يانسن – بارون مناسكان – مسيو مورو – ماژور ايديل – بابايــــوف – بروت آغا هركي – مـــرگـــــور – جبرئيل بوداغيانس – ويليام بيچ – ژنرال پالتانيف – پتروس خان ياور – ژنرال تامام چف – ژنرال ليدينسگي – گورگيز ائرمني – گورد آراسي – نيكيتين – تراكايف – بارون جرماك – ژنرال چرزونيف – پولونيك كوزومين – بارون قاراپت – ايوشه – خليفه مارونيه – ژنرال دنسترويل – مسيو دنسخا – عمرخان شكاك – ماژور فوكل – تومانيانس – سرهنگ شموئيل – شيخ بارزان – شيخ عبدالقادر – سورن ائرمني – مسيونر سومتاق – شپلي – مسيو شاتل – كلنل شارديني …..و صد ها نفر ديگر در آزربا يجــان جنوبي چندان هم تـــصادفي نبود .
هر روز در هر گوشـه از شهر مركزي جــديـــد بنا مي گرديد . ايـــن مراكز، يا مركز طبــــي بودند - يا مراكز مذهبي از آن مسيونرها – مراكز سرپرستي كودكان يتيم – مراكز خصوصي تحصيل – بيمارستـــانها – سربازخانه ها – مدارس – كنسولگري ها – تلگراف خانه ها – منشي خانه ها – مراكز خريد و فروش عمومي – مراكز كميـــــسيون – مراكز حــــــمايت از فراريان و غيره بودند . البته بحـثي در خصوص عنوان اين مراكز نيست اما نكته قابل تامل كار اصلي آنان بود كه آنهم وارد نمودن وسايل بي حد و حصر جنگي و حمايت هاي مادي فراوا ن از افراد تحت فرمان خود بود . و ا فرا د تحت فرمان آنان عبارت بودند از نصراني ها – آســوري ها – كردها – ارامنه – روس ها – انـــگليسي ها – آ لمانيها – مســـــــيحيان – يهوديان – لازارها – تاتارها – چركس ها – نستوري ها – و سايره . و قابل تامل است كه مراكز فوق نيز به مراكز ديگر تقســــــيم ميشدند . مثال : مراكز مسيحــــيان به كاتــوليك ها – پروتستان .. و غيره تقسيم ميشدند و چنين شد كه در اورميه حتــي خانه اي بدون عنــــوان و مركزيـــت وجود نداشت . تنها كساني كه فاقد مركز واحد و رهبري صالح بودند مالكان اصيل ( اورمـــيه) يــــــــعني ترکان آذربايجاني بودند ! ما ل و دولت ، جا ن وعائله آنــها اگر از دست ارامنه نجا ت ميافت گرفتار كردها ميشد و اگر از كردها نجات ميا فت از دست آسوري ها رهايي نداشت . به هر حال هرچه بر وسعــــت اين مراكز افـــــزوده ميشد ، اورمــــيه كوچكتر ميگرديد و مرحله بعد يعني دست يازيدن به روستاها و شهرستانهاي اطــراف اورمـيه شروع گرديد . در چنين وانفسايي سميـــتقو نيز نسبت به شرا يط روز ، گاهي با قواي روس – گاهي با انگليس و گاهي با تهران وارد معامله ميشد و در هر معامله اي آماج وي آزربايجانيهاي بومي بودند . كشتارهاي سميتقو در خوي و سلماس هرگز فراموش اهــــــالي نــــــمي شود . در چنين شرايطي آزربايجانيهاي درمانده در حاليكه هيچ كمكي ،حتي در حد قوت لايموت از مركز براي آنان نمي رسيد مجبور به ترك خانه و ديار خود مي گرديدند و كساني كه در بين راه گرفتار حرامي ها و چپاولگران نـــــمي شـــــدند و سلامت به مــراغـــه يا تــــبريز مي رســــيدند ، خودرا بسيار سعادتمند مي پنداشتند !
تاريخ منتظر ما نخواهد بود
نكات ذكر شده فراز و نشيب هايي مختصر از تاريخ و حوادث آن هستند و چه بسا حوادثي كه ا ز ديد تاريخ نگاران پنهان بوده است و يا اينكه در نگاشتن آن مجاز نبوده اند . اما با يك نظر گذرا ميتوان ديد كه هزاران شهر و روستا ، هزاران انسان از اين خطه يا تحفه وار بخشيده شده اند و يا هلاك گرديده اند .معهذا ، هنـــــوز هم ميتوان استعمارگران طمعكار را ديد كه جذب طبيعت زيبا و پر نعمت اين ديار و دارايــي هاي مادي و ذاتي آن و از همه مهمتر مجذوب شرايط ژئوپولتــــيكي اين منطقه ، مشغول برنامه چيــــني هاي مداوم هستند . در چـنين شرايــــطي گناهها را به گردن ديگران انداختـــن و آنها را باعث و باني دانستن ، شايد چندان صحيح نباشد . چراكه خود ما هم ســـــهوهايي را مرتكب شده ايم . ترکان آزربايجاني كه يكصد سال تمام از فرهـــنگ – مدنيـــت – زبان – ا يل و تبار خويش و دنياي بيرون دور نگاهداشته شده است ، بطور طبيعي امروزه چنين ملتي را خواهد داشت كه از سياســـت – از روابط صحيح – از اقتصاد راستـــين – از حركت هاي صحيح و ا ز ديــــگر طلب هاي زمان دور افتاده و مجبور به پـــناه بردن بر افكار و ايده هــاي د يگرا ن گردد . امروزه براي بيان حرفهايمان و به انجام رساندن خواسته هايمان ، تكرار و تجربه راههاي گذشته در واقع كاري بيهوده است .
بايد كه شرايط امروز را از ساليان قبل مي سنجيديم . به سبب همين عقب ماندن از قافله زمان ، بايد كه با قاطـــــعيت بيشتري تلاش نمود . امروز با ميدان عمل دادن به افراد آگاه و با كسب راهكار از آنان ، شايد كه بتوانيم براي گريز از اين شرايط آ شفته راهي بيابيم . تاريخ متوقف و منتظر ما نخواهد بود . رهروان چنين راهي ، بي وقفه بايد كه راه بپيما يند . وگرنه توقف همان ، زير دست و پا له شدن همان و اين بار با ذلت محو شدن از روي زمين منتظر ماست . خلقي كه به دارايي هاي خود ايمان نداشته باشد چگونه ميتواند ديگران را به اين ايمان فراخواند ؟ از ملتـــي كه شــــعر مي سرايد نبايد توقع شمشير بر گرفتن را دا شت و سخــتي هاي زمان با شـــــعر نا هـمگون مي نمايد و اگر خودمان سرنوشت خويــــش را ننگاريم، به يقين ديــــگرا ن به خواست و ميل خويش خواهند نگا شت . در اين باره به جاي انباشــــتن نفرت ، كينه از ديگران ، اندكي هم كه شده از خودمان گله مند باشيم . (( ما ، كي و چه وقت ازصميم قـلب وجود خويش را فرياد زده و اعلام نموديم ؟ كي و چه وقــت بصورت جـدي بلا يايي را كه بر سرمان آمده فرياد زده و ديگران را به قضاوت خوانده ايم ؟ كي و چه وقت متحداً به سوي راهي ممكن قدم بر داشته ايم ؟))
زهره وفائی
متن مقاوله :
1. تبديل جمعيت هاي پراكنده كرد به يك جمعيت واحد.
2. مبارزه با سربازان ترك تا آخرين نفر.
3. مسلح نمودن كردها با سلاح هاي جنگي.
4. تشكيل يك اردوي نظامي.
5. برچيدن اختلافات فيمابين با ارامنه.
6. برقراري دوستي و برادري نزديك با دولت ايران.
7. كنار نگاه داشتن كردهاي ساكن سوريه و بين النهرين از اين مقاوله.
نام جمعيت جديد خويبون تعين گرديد و سردمداران آن جـــلادت ـ كا مران بـدرخان ـ ممدوح سلــــيم بــيگ ـ شاهـــــين بيـــگ ـ احسان نوري پاشا ـ حســـــكي تللو(سركرده آغری داغ) واهــان پاپازيان ( ا ز سردمداران حزب داشناك) مشخص شدند.
با وجود اينكه كـــردها در 1915 عليه ارامنه حركات دهشتـناكي را مرتكــب شده بودند اما روز آشــــتي بر عليه دشمن واحد يعني ترك ها ، فرا رسيده بود. در سال 1926 احسان نوري از آرارت به مركز فـــعاليت واقــع در داخــــل ايرا ن مهاجرت نمود. در سال 1927 اولين جنگ بين اردوي تركيه و اردوي كـــرد ـ ارامنه در گرفت. در اين جــنگ 200 سرباز ترك هلاك شده و 400 نفر اسير گرديدند از اين 400 نفر اسير تنــها يك نفر زنده ماند و به خاك ايران گريــخت و ماوقع را تــــعريف نمود. با وجود اين دولت تركيه به كردهاي ياغي امان نامـــه اي داد و به آنها اجازه داد به مناطق قشلاق و ييلاق خود برگردند. كردها ابتدا در دسته هاي پنج نفره وسپس ده نفره و سپس به صــورت ايلي به خاك تركيه مراجـــعت نمودند. در اين ميان از مبارزان مســــتقر در آغری داغ دو نفر به نامهاي سـيد عبدالـــوهاب و تمرشــــكي نيز مراجعــت نمودند. تا پـا يـان سا ل 1930 در گــيريـــهاي پراكـــنده مـــيان كــردها و تركــــها(عثــماني و آزربايجــــاني) بوقوع مي پيـــوست و در اين تاريخ صــــفحه آخر ماجرا فرا رسيد.به دستور احسان نوري جنگ در اجريش ـ پانتوس ـ زيلان ـ سيپان ـ تندروك ـ ايغدير ـ بايزيد ـ قارص ـ ساري قميش ـ قارا كوسا ـ آواجـــيق ـ حـــياط و اورامـــان آغـاز گرديد.اردوي تركيه آنها را به عقــب راند. دولـــت وقــــت ايران فرمــــان تـير را به هركــــردي كه از مرز مي گذشت داده بود اما سران كـرد را به سوي خــــود فرا مي خواند! احسان نوري از اين سران بود.
بعد از فروپاشي جبهه آغری داغ، جلالي ها به مكان اوليه خود يــــعني چوخور سعد (ايروان) قصد مراجعت نمودند اما ارامــنه مانع اين امر گرديده و آنان را به مهاجرت مجدد به خاك تركيــــه مجبور كردند. تعيين حدود ايــــــران و تركـــــيه از سال 1856 بواسطة اين جدال ها متــــوقف گرديده بود. فلذا دراين سال 1920، با نظارت انگلــيس تعيـين سرحدات شروع گرديد . كــــردهاي عشاير مجبور به تعييــــن محدوده اي براي اسكان دائمي خود گرديدند. آنان با تـوجه به خيانتي كه در حق دولت تركيه نموده بودند واهمه داشـــتند فلذا مهاجرت به خاك ايران را ترجيح دادند. دولت ا نگلـيس با توجه به مناقشاتي كه بر سر هرات با ايرا ن داشت در اين مورد طرفدار مطـلق تركيه بود. اما بعد از دريافت هرا ت از سوي ايران، ا ين بار طرفدار منافع ايران گرديد. دولت وقت ايران نيز زمان مناسبي را براي مرزبندي بين ترك هاي عثــماني و تركهاي ايران در يافته بود.بنابراين با اســـتقبا ل از مهاجرت كــــردها ، همــــــگي آنها را در مرزهاي شمالغرب كشور اسكان داد. ا يل جلا لي ـ مصـــير كانلي ـ خلــــيل كانلي ـ جوخلف ـ ساكان به نواحي قاراسو ـ آغری داغ و ماكـو كوچانده شدند. حــــيدرانلوها با قريب 600 عائله ايلي يكجا به محال قارا عيني كوچانده شدند.و در اين سال جنـــــــگ جــهاني اول شروع شد. دولت ايرا ن از كـردها بعنوان يك اردوي مجاني سوء استفاده نموده و آنان را در برابر اردوي تـــرك و روس قرار داد.و به اين جــــهت نيز به آنان آزادي نسبي نيز اعطا نمود. اما در اين ا ثنا ولايي ها ـ شيخ كانلي ها ـ بلخ كانلي ها ـ جنكانلي ها شروع به جنـــگ با يكديگر نمودند.
كردهايي كه از عراق و سوريه فرار كرده بودند ، در اين شرايط خاك ايران را براي خود مناسب تر يافــــته و از مرزهاي آواجـيق و قـوتـور به داخل ايرا ن سرا زير شدند. سلطان عزت الله خان، رئيس اردوي نظامي ايران در مرز، اين كـــــــــردها را باعزت تمام در سلماس(سالماس) و اورميه(اورمو) جاي داد! ايلات عروس ـ تاگور ـ جـوپـران در ماكو ـ ايلات سقري ـ اشـــمك ـ قوتور ـ بوتـــــان ـ شيپـــران در چهريق جاي گرفتند. سيميتـقو بعنوان رهبر كــــردهاي مهاجر شروع به تقسيـــم زمين هاي زراعي ـ خانـــــه هاي مسكوني ـ باغا ت و دام هـــــاي آزربايجاني هاي ساكن منطقه بين كـردهاي مهاجر نمود. مردم ســـلماس كه از حمايــت دولت قطع اميد كرده بودند، خود رأساً قيام نموده و اقدام به حفاظت از شهر خود نمودند. اما دولت ايران در سفارشــــــي رسمي به آنها «اگر طالب امنيت هســـتيد به نــــقاط ديگر مهاجرت كنيد! » تكــــليف مي نــــمايد! از طرف ديگر همـــين فرد( عزت الله خا ن ) اقدام به مســـلح كردن كـــردي ديگر به نام عمر آقا شــكاك نمود واورا به نبرد سيميتقو مي فرستد. نهايت سيمـيتقو مجبور به فرا ر به تركيه مي گردد. نصرت الله خان اعتلاء الملك ، والي جديد آزربـــايجان اولين كاري كه مي كند كشتن عمر آقا شـــكاك به دست كـــــرد ديگر است و سپس به كردهاي بين النهرين سفا رش مي فرستد كه « همانند يك ايراني ا صيل ، يك آريايي ا صيل ، به ايل خود، به سرزمين خود برگرديد!». به هرحال از آنجا كه دولت انگلستان طالب آرامش در سرزمين هاي بين النهرين است تا حد توان امكان مهاجرت كــردها را به ايران و تركيه فراهم مي نـــــمايد. دولت شــوروي به هر دو دولت ايــرا ن و تركـيه هـــشدار مي دهـــد كه« كــــردها قابلــــيت خدمتگزاري به هر كسي را دارند ». دولت انگلـــــيس به مذاكره با دولـــت شــــوروي مي نشيند و آنها را راضي مي كند تا مقاوله اي مشترك در خصوص كردها براي ايران و تركيه بنويسند. بر اسا س ايـن مــقاوله به هر دو دولت تكليف مي شود « هر كــــرد ياغي كه از سرحدات عبور كند دستگير و به دولت تابـــعه عودت داده شود» .اما اين مقاوله مابين دولتين ايران و تركيه چندان هم صادقه اجرا نشد واز سويي ديگر كـــرد ها به آساني نمي توا نســـتند عاد ت ديـرينه خود يعني كوچ وغا رت را فراموش كنــند. اولين تعدي مرزي در منـــــطقه ياريم قايا ـ خان گديك ـ گول ييلاق به وقوع پيوست و دولت ايران كردهاي ساكن در آ واجيق را به جنگ ايــنان فرســـتاد. دولت تركــيه در عــرض يك روز 80 بمب به ايــــن مناطق افكند. دومين تعدي در مناطق شيطان آباد و دده حسن روي داد. دولت تركـــيه براي مقابله به مثـــل مجــدداً سيميتقو را به ايران گسيل دا شت.
وي داخل شـهر ا شـــنويــــه شد و در حا ل يكصد سوار كـــــرد را گرد آورد و با والي اشـــنويه به مذاكره نشست. بنا به دلايلي كه هنوز هم معلوم نگرديده ا ست سميـتقو در همين روز كشته شد.جمعي از اقوام وي كه در تركيــه ساكن بودند به جهـت انتقام خون وي به روستاهاي بولاق باشي ـ قــوزولو ـ آيي بيــگ ـ شـــيله ـ تورنگ ـ سولطـان تپه هجوم آوردند . به هر حال در اين روستاها ديگر تركي ساكن نبود و همگي كـرد نشين گرديده بودند. كـــــردها با يكديگر به جنگ خونين پرداختند و دولت هاي ايران ـ تركيه روس و انگلــيس در اين باره كاملاً سكوت اختيار كردند و به كـــــردها اجازه دادند تا آخرين نفر يكديگر را هلاك كنند.البته دولت انگليس چندان هم بيكار نبود و در همـــين سال(1310) فــــردي بنام كلنل ادموندز را ميان كـردهاي موسل و كركوك فرســــتاد تا آنها را مسلح نمـــــوده و زمينه هجوم مجدد به تــركيه را فراهم كند.كنسول گري تـركيــه در ارومــيه چنين نامه اي به تهران مي نويسد: كمـيتـه داشــناك هــــــاي مركزي تبريز، به كــــــردهاي مسلح ساكن منطقه ، كمك هايي مي نمايد و دولت ايران عليرغم اطلاع از ماوقع مانع كار آنها نمي شود..» منصور نخست وزير وقـت، به اين اتهامات جواب رد مي دهـد و اين در حالي است كه وزيـــر جنگ وقـت ايرا ن محمود خان اميني ، راساً اقدام به كوچاندن ايلات جلالي ـ فروزنده ـ ايوب آغا ـ ابراهيم آغا و احسان نوري به مناطق قـاراداغ ـ اردبيل ـ خياو - خلخال و خوي و اسكان آنها در اين مناطق مي نمايد وجالب است كه اين ايلات دست روي هرزمين و خانه اي مي گـذارند ، وزير جنگ ، خــود آنها را مصــــادره و در اختيار كردها قرار مي دهد.
اما در همين روزها كــردهاي مرز نشين كما كان در جنـگ بايــكد يگرند.آغا گول ـ گئچي داغي از طرف حاج اسماعـــيل ناور و زيوه سفلي ـ دومــانــلي داغلار از طرف ايــوب آغـا مـورد هجوم قرا ر مي گيرد. بروحسكي تللو در آغداش ـ اوروج كندي ـ تاش كندي و قاراداغ بـــساط جنــگ را مي گستراند. در منطقه ساري اوجاق جنگ با مرگ بروحسكي كــرد و كلبــعلي تــــرك به پايان مي رسد.( كلــبعلي از مهاجران نخـــجواني بود كه داوطلبانه در برابر يورش كـردها و ارامنه اردويـــــي مبارز تشكيل داده بود.) دولت ايران در همدستي با كردها اردوهاي مبــارزه خلـــقي كه در مناطــــق ديــــزج ـ بازرگان ـ سمتي آباد ـ قارا قويون ـ دانانلو و آواجيق توسط آزربايـــجاني هاي داوطلب بر پا گرديده بود، از هم پا شيد و سرهنگي بنام ( اميني) را ناظر جنگي منطقه تعيين نمود. سرهـــنگ امــــيني به جـــهت جـلب رضايت كردها عبدالله خلف و شيخ رسول، پسران حسكي تلـــلو و تمامي طايفه وي را از تركيه آورده ودر مــاكــو ـ آق بـــولاق ـ كروان كندي ـ قيزيلجا و قارا آغاج بعنوان مالك دائـــمي اسكان مي دهد. سپس طايــفه هاي محــو بــكر و ابراهـــيم حسين را ا ز مشــگين شهر فرا خوانده و محال قارا آينا را به آنها مي بخشد. ونيز شيـــخ قــــادر را ازكـركـوك فرا خوانـده و مـحال آغ گول را به وي مي بخشد.
سرهنگ اميني به جهت اين خدمات شــايان از رضا شاه پهلوي مدا ل ليا قت دريافت مي كند و در مراسم دريافــت نشان مي گويد: با وجود اينكه كــــردهاي ياغي و استقلال طلبان آزربايجان را مي توان با يك سياست شديد تنبيه نمود و آنها را براي تمام عـــمر از صرا فت ا ين خيالات ا ندا خت، معــــهذا حالا كه ارادة شاهـــانه و خوا ست ايشـان در محو ا ينان است… البته اين كار هرچقدر كه هزينه بردارد بايد اجرا شود! وي در ادمه خدمات خويش منطقه آق بولاق ـ قاراآغاج ـ مخور ـ كورن كندي ـ صدر كندي ـ سيلو كندي ـ مخنث قشلاقي ـ زليم خان قشـــلا قي و شهر ماكو را كلاً از كردهايي كه از عراق و سوريه كوچ نموده اند ، مملو مي نمايد.
آزربايجان در حصر مدعيان
در چنين شرايطي بد نيست نظري بــيندازيم به شرايط آزربايـجان از سا ل 1500 ميلادي به ا ين طرف . در سالهاي 1500 حاكميت صــفوي در ايران حاكم بود . محدودة حاكميت آنها در سال 1508 عبارت بود از خراسان ايران ـ آغري داغ ـ عراق عرب ـ ا ز درياچه آمو دريا تا رود فرات به مركزيت آزربايجان . در جنگ چالداران به سال 1514 مناطق ارزنجان ـ ديار بكر ـ ماردين و آنـــــادولو از تسلط صــــفوي در آمده به امپراطوري عثـــماني علاوه گرديد . علت جنگ مداوم بين اين دوملت همزبان و هم مذهـــب همانا سياست هــــاي دولت انگليس بود و بس. اين دولـت ابتدا با تبليغ هاي كــذايي از مذاهــب ســـني وشيعه، دو همسايه را نســبت به هم بدبــين ساخت و پس از جنگ چالداران اين دشمني به مرحله بالفعـــــل درآمد. شاه اسماعيل در سال 1524 وفات يافــــــت. فرزند وي شاه طهماسب در سال 1555 با دولت عثمــاني مقاولة صلح امضاء نمود. اين صلح تا سال 1578 دوام داشت و در ا ين سال سلطان مراد به قفــقازجنوبـــي لشگر كشي نمود و شماخي و دربند را اشغال نمود. درسال1579 شاه اسماعيل دوم به جاي شاه طهـماسب بر تخـت سلطنت نشست. وي ا بتدا قرارداد صلح استانبول را با عثماني امضاء نمود و سپس پايتخت را از تــبريز به قزوين منتقل كرد . در سال 1598 نــيز از قــــزوين به اصفهان منتـــقل نمودند و در نتيجه تبريز و تمامي آزربايجان را به تنهايي همانند مرزي در برابر عثماني و روس رها نمودند. در سال 1607 قشون آزربايجان توانست چوخور سعد(ایروان فعلی) و قسمتي از گرجــستان را از عثماني باز پس بگيرد . به هرحال جـــنگ هاي مـــداوم با همـــسايگان باعــث گرديد شاماخي ـ تبريز ـ نخــــجوان ـ اردوبــاد و جلفا از جنبه تجاري دچار ضعف گردند و در واقع به نــابودي اقـــتصادي و امنيــــتي گرفتار آيند. در سال 1608 صفويان رسماً اردبيل را شهر مقدس و اصفهان را پايتخت اعلان نمودند و بقيه نقاط آزربايجان رابه چهار خانليق تقسيم نمودند:
1ـ تبريز (طا لش ـ ساحل خـــزرـ قاراداغ ـ خوي ـ سراب ـ شـــماخي ـ مغـــان ـ مرنــدـ شرق درياچه اورميه)
2ـ چوخور سعد( نخجوا ن ـ سواحل آراز ـ ماكو ـ آغري داغ )
3ـ قاراباغ (شــهر مركزي ـ گنجه ـ قاراباغ كـــوهستاني ـ قـــارابـــاغ آران ـ آغستافا ـ اردوباد ـ برگــشاد ـ جلفا ـ جوانــشير ـ آراز باسار- گرجستان جنوبي ) .
4 ـ شيروان ( شماخي مركزي ـــ شكي ـــ ارش ).
اين شرايط تا سال 1640 دوام يافت و اين مناطق روبه رشد و ترقي راه پيمودند . در اين سال دولت روس شــــروع به دست انـــــدازي به دول حاشيه خــــزر نمود . با ضعف دولـــت مركزي بر شدت اين دست اندازيها افــزوده شد . در سال 1723 دولت روس نقاط بــــسياري از حاشيه خزر را به تصرف خود در آورد . در 1726 دولت عثماني تفليس – شماخي – گنجه – تبريز و خوي را تصرف نمود . در 1721 خانليق شيروان اعلام استقلال نمود . در 1722 مقاوله اي بين ايران و روس بر قرار گرديد . در 1726 نادر شاه افشار در مغان تاجگذاري نموده و خود را پادشاه ايران خواند .در آن تاريخ قاراباغ – شيروان – تبريز – چوخور سعد – و دربند از اراضي آزربايجان به شمار مي رفت . از آ نجا كه نادر شاه دائما در حال لشگر كشي و جنگ بــــود كشور به خانليق هايي كوچك تبديل گرديد . تنها خانليق هاي داير درآزربايجان به شرح ذ يل است : شكي – قاراباغ – قوبا – شماخي – باكو – گنجه – تبريز – سراب – اردبيل – خوي – اورميه – طالش – قاراداغ – مراغه – ماكو – جواد – خلخال ـ نخجوان .
حاكم وقت قاراباغ به نام خاچين موغرو بود كه علاوه بر اشغال قاراباغ مناطقي از قارا كليسا – بايتو و خدا آفرين را اشغال نمود . اين خانليق هاي كوچك هر يك گوشه اي از كشور را در ا ختيار خود گرفته و بنا بر دلخواه خود اداره مي نمودند در 1801 دولت روسيه گرجستان شرقـــي را تســخير نمود . در 1803 اردوي روس به گنجه هجوم آورد و پس از يك سال نبرد توانــست در 1804 گنــجه را اشغا ل كند . دولت ايران اعلام جــــنگ به دولت روس نمود . اما با ناتواني تمام قاراباغ – شكي – و بــــاكو را نـــيز از دست داد . در ا كتبر 1812 ايران و روسيه قرارداد گلستان را در محــــــال گلستان قاراباغ امضا نمودند . قسمت هاي زيادي ازآزربايجا ن رابه دولت روســيه بخــشيدند . براساس اين قــــرارداد مــناطــق ترك نـــشين گنجه جديدـ قاراباغ ـ نوخا ـ لنـكران ـ شاماخي ـ قـــوبا و دربنـــد به روسيـــه داده شد . درسال 1826 اردوي آزربــايجــا ن جنوبي براي بازپس گرفتـــن قاراباغ به آنجا يورش بردند . سر كردة اين اردو شاهزادة قاجار عباس ميرزا بود كه در تبريز به دنـــيا آمده بود. اما اين اردوي خلقي در برابراردوي مجهز روس كاري از پيش نبرد و به هلاكـت عده بسيار ازآنها انجاميد. درسال 1828 ـ مـاه فــورال ، مـــقاولــــه تركمانچاي بين روس و ايران منعقــــد گرديد. در اين مــــقاوله رود آراز بعنوان مرز دو كشور مــــشخص گرديد و شهرهاي بسياري از آزربايـــــجان به دولت روســـيه واگذار گرديد. روس ها با تغـيير نام اين شهرها تحـت برنامه(كره پوستونو)، ساكنــان اين شـــهرها را هم با اين شــــعار كــه « روس سرور شماست يا قبول كنـــيد يا مهاجـــرت كنيد» روبه رو ساختند . آزربايجـانيها كه در وطـــن خود ماندند از خدمــت سربازي ـ كارهاي دولتي ـ تحصيل و تمامي كارهاي سياسي معاف شدند .آنها تنها اجازه حفظ قران را يافتند! و نيز در قانوني كه در سال 1847 تصويب شد از هر ده عائله يك پسر و از هرپانزده عائله يك دختر به اربابا ن روسي بايد داده مي شد .در سال 1867 يك برنامه ديگر به نام (يئليز آوت پول)يعني مرزبندي جديد شروع شد و دراين برنامه تلاش درفاصله انـداخـتن بـين شهرهاي آزربايجان و جايگزين كردن اقوام روس ـ ارمني ـ چركســـي ـ يــهودي و تاتار در آن شهرها بود و اين برنامه بي وقفه ادامه داشت. دراين روزها، آزربـــايجان جنوبي در ســـيـطرة قاجــارها با نداري و بيچارگــــــي و سخــتي هايي شديد دست به گريبان بود و مجال شنيدن بلايايي كه برسر برادرانشان درحصه شمالي مي آمدنداشتند.
به هر حال وجود منابع و معادن نفت درقسمت شمال و در حاكميت روس، براي افراد بيكار اين ســــــوي مرز، راه فراري گرديده بود . نفـــت حاصـــله به روســـيه و اروپا مي رفت و كارگران نفــت نيز به تبع توانستند راه به ا ين منــاطق باز كــنند و از دنيايي ديگر سواي آنكه در آن مي زيستند خبردار گردند. رهبران اين طيف، رهبران جنگي نبودند بلكه رهبران دانش و آگاهي و شاعران و نويسندگان ممتاز آن دوره بودند. روزنامه اكينجي منتشره در سال 1875 به زبان تركي از جمله آنهاست. به هر حال اشاره اي اندك به دولت عثماني و حمايت از آنها ، براي هجوم گاماندرهاي روسي به مركز نشــــــــــريه ، د ليل كافي بود. معهذا آزربايجانيان در طي اين ساليان بود كه به ا صل اعتقاد به خويشتن و دست شســـتن از ديـــگران پي بردند و در كناركارهاي فرهنگي به پروردن رهبران سياسي نيز پرداختــند . علي مردان توپچي باشي ـ احمد آغا اوغلو ـ علي بيگ حســين زاده ـ محمد امين رسول زاده ـ نصيب بيگ ـ يوسف بيگ از جمله اين رهبرا ن بودند. با عهد قرارداد تركمانچاي دولت ايران از نظر ســياسي و ا قتــــصادي كاملاً تحت تسلط روس قرار گرفــته بود و انگليس در تلاش يافتن راهي جديد، هر روز ترفندي تــــازه به كار مي بست ، چنانكه در سا ل 1844 با آفريدن فتنة باب، آشــوبي تازه به راه انداخت. از سويي ميرزا ملكم طريقه اي جديد بنام عذميه به راه انداخت. درسال 1892 شـــيخ جمال الدين افغاني فرقه اي بنام( اتحاد اسلام ) به راه انداخت . حوضة بيداران نيز يكي از ترفندهاي انگليس بود. در 1896 ميــــرزا رضا كرماني از ابواب جمعي اين فرقه ، ناصرالــدين شاه را ترور كرد.
در سال 1855 انگليس از سمت جنوب وارد كشور شد و با غصب منابع نفتي نسبت به استحصال و صدور آن اقدام مــــي نمود.از اين رو دول روس و انگليس با دست اندازي به مناطق پر منفعت جنوب و شمال كشور عملاً اختـــــيار كشور را در دست داشتند. نهايتا در 1905 ســـتارخان براي برپايي مشـــــروطيت در تــبريــز بپا خاست . در همين سال حزب سوســـيا ل ـ دمكرات در تبريز تشكيل يافت و در سال 1907 رسماً اعلام وجــــود نمود . خواست همگي آنها برپايي مشـروطه بود. با مبارزه سياسي و رزمي نــهايتا ً توانستند مشروطه را برقرار سازند. ستارخان در سال 1914 در پارك اتابك تهران ، از سوي قـــواي ارمـني و فارس به شهادت رسيد. باقرخان در 1916 در قصر شـيرين بد ست يك كرد به قتل رسيد. در همين سالها آزربايجان شمالي براي ارامـــنه اي كه از خاك عثـــماني و يـــا ا ز اردوگاههاي روس مي گريختند، محل امني گرديده بود. اما آذربايجانيهاي ساكن اين منــــطقه عــلاقه اي به همـــسايگي با چنين افرادي كه ( نـــــمك خـــــــورده و نمــكدان مي شكستند ) را نداشتند . درسا ل 1905 احمد بــيگ آغا اوغلو، يك اردوي دفاعي در برابر تهديدات ارامـنه تشكيل داد. در 1911 حزب مساوات تشكيل يافت. شعار آنها « ترك شدن ـ مســلمان شدن ـ معا صر شدن » بود. در اين اثنا گرجي ها با حمايت آلمان ، ارامنه با حمايت بلشويك ها ، متحد شده و خواستار انحصار راه آهـــن بـــاكـو گرديدند. لنين، فردي بنام استفان شوماياني را بعنوان كميساري عالي قـــفقاز تعيين و به باكو فرستاد شوماياني به مسكو چنين مي نويسد : براي انسداد راههاي شرقي آنادولـو و براي حصر تركهاي قفقاز، ايجاد حاكميت ارمني در اين منــطقه ضروري به نظر مي رسد. درجهت ا ين هدف شــــــوماياني انتخابات مجلس بلديه بــاكـو و انتخابات كميساري را زودتر از موعد مقرر به راه انداخت و با انجام پاره اي نما يش هاي سياسي آزربايجاني ها را از اين دو مركز كنار گذاشت. در سال 1918 ماه مارس، سه روز جنگ خونين در بـاکو به راه افتاد و در عرض ايـــــــن سه روز 10000 نفر از آزربايجانيها هلاك شدند.
در 11 مي 1918 قفقاز شمالي اعلام استقلال نمود . آزربايجان بعنوان قسمتي از اين بخش شامل شهرهاي باكــــو ـ جواد ـ گويــجه ـ شماخي ـ قوبا ـ لنكران ـ گنجه ـ جوانشير ـ شكي ـ آراز ـ قاراباغ ـ جبرائيل ـ زنگه زور ـ قازاق ـ ايــروان ـ نخجوان ـ شرور ـ بايزيد نو ـ تفليس ـ بورچالي ـ زاقانالا بود. دول آمــريكا ـ فرانسه ـ انگليس ـ ژاپن اين كشور را به رسميت شناخت . اما اردوي سرخ روس براي تسخير مــجدد آزبايجان در تــــلاش بود . و در مرزهاي آزربايجـــان مستقر شده بود. محمد امــين رسول زاده ، صـــدر دولت آزربايجان به دفعات خواسته و مقصد اصلي آنان را به گوش ملت مي رساند. اما دشمن نيز بيكار نبود. دولت روس بوسـيله دست نشانـــدة خود نريمان نريــمان ا ف به گوش مردم مي رسانـــد كه « اردوي روس در حمايت از اردوي ترك آنادولو خواستار عبور از آزربايجان است اما محمد امـين رسول زاده نمي گذارد !» نهايتاً در27 نيسان 1920 به داخل خاك آزربـايجان هجوم آورد و در مدت انــــدكي جمهوري دمــــكراتيو و نــــــوپاي آزربايجان را ساقط نمود. و اين اردوي مهاجم نه تنها كمكي به اردوي آنادولو ننـــمود بلكه در جهت وسعــــت بخشيدن به ارمنستان، ايروان را اشغال و به ارمنستان جـــديد داد. امـوال مـصادره شده از آزربايجانيها در مقياس هاي ميليوني بر واگـن هايي كه به مسكو مي رفتند انباشــــته مي شد و بر روي واگن ها نوشته مي شد: ارمغان پرولتاريا به رفيق لنين!
در آزربايجان جنوبي در اين سالها شيــــخ محمد خياباني رهبر مبارزه ديگري بود. درسال 1920 وي در آزربايجـان دولت خود مخــــــتار( آزاديستان )را اعلام نمود و در عرض يك سال خدمات بسيار شاياني به آزربايــــجان نمود. دولت مركزي تهـــــران براي برانداختن او دست به دامن خيل مردم عوام گرديد و توانـــــست در ماه سپتامبر 1920 بد ست همين مردم، عالي قاپـــو را اشغال و اعضاء آزاديستان را به قتل برساند . با شهادت شيــخ محمد خياباني آزربايجان مجدداً به چنگ رضاخان پهلوي افتاد.در همين سالها انقلاب محمدتقي خان پسيان در آزربايجان ، مازندران و خراسان مي توان ديد. رضا پهلوي اين بار با استفاده از كـــردها، پسيان را در خراسان و حيدرخان عمي اوغـلو را در مازندران و مـــيرزا كوچك خان را در طالش به هلاكت رساند. تا سال 1941 آزربايجان شمالي در چنگال روس و آزربايـجان جنوبي در چنگال پهلوي توان نفس كشيدن نداشت.
دراين سال(1941) سيدجعفر پيشه وري از باكو به تبــريـز آمد و به محض ورود توسط عمال رضاخان دستگير شد . پس از 11 سال آزاد شده و با هجوم اردوي روس به ايران و تبعــيد رضا خان مواجه مي شود. پيشه وري حزب دمكرات را مجددا ً به راه مي اندازد و در 21 آذرماه اين سال آزربايجان را فدرال اعلام نموده و با قواي ملي همكاري كرده و كارهاي ارزشمند زيادي را انجام مي دهــــــند. اين بار پان فارسيست هاي تهران نشين و سركرده آنان رضا شاه پهلوي ، با انتساب پيشه وري به مكاتب كمونيسم و ماركسيسم مي خواهد وي را از وجهه عموم حذف نمايد . دولت آمريكا بعنوان قدرت جديد، به اين منطقه از جهان پاي گذاشته است و براي برپايي مركزي دست نشانده ، هيچكس به اندازه محمد رضا شاه مناسب نظر او نيست.دولت امريكا در برابر راندن قواي روس از خاك ايران، امتيازاتي را از دولت وقت ايـــران مي خواهد. روزهاي پاياني جنگ جهاني دوم است و دول روس و امريكا بعنوان دو قدرت برتر شروع به تقــــسيم جهــــان مابيــــــــن خود مي نمايند.اردوي روس به ترك آزربــايجان و مازندران عمل نمو د. اردوي پهلوي ميدانست كه دولت دمكرات آزربايجان فاقد ارتش و نيروهاي رزمي است . بنابراين با تعجيل به اين خطه هجوم آورده و در مدت اندكي اين منطقه را مجدداً اشغال و شروع به قتل و غارت نمودند. در عرض سه ماهة اول تنها 25000 ترک آزربـــايــــــجاني به جرم فدراليسم خواهي ، قتل عام شدند و ميليونها آزربـــايـــجاني ديگـــر مجبور به ترك ديار گرديدند . نوشتن و خواندن به زبان مادري مطـــلقاً قدغن اعلام شد و فارس نمودن آزربايجـــــانيها و آريايي؟ گرداندن آنها، از پرو ژه هاي اساسي محمد رضا به حسا ب مي آمد.
شايد احوالات آزربايجان در سالهاي 1910 – 1920 نياز به تـــحريري ديگر دارد . در اين سالها دولت جديد روس براي تعيين نمودن سرحدا ت خود اقدام به اخراج هر قـــوم مهــــاجر – يـاغي – سركش از محدوده خود نمود . گرجي ها از خاك روسيه رانده شده و جــيلوها ا ز خاك تركيه رانده شـــــده بودند . ا ين دو گروه هــما نند كساني كه همه چيز خودرا باخته باشند پاي بند هيچ قاعـــده و قانوني نـــــبودند . در آن تاريخ شهر اورميه(اورمو) شهري آباد و سرشار از نعمــــت هاي فراواني بود و اين شهر براي رانده شده ها مركزي مناسب چپــاول و يكه تازي بود . از ســوي د يگر پيدا شدن سر و كله كساني چــــــون بارون آرداشز – مسيو قــــوژول – پاتريك مارشــــيمون – بارون آرمناك – آغا پطروس – آغايوف – بارون هراند – ژنرال يودينيج – وارطان ائرمن – وئرتزرائرمن – دوكـــــتور نويان – ژنرال واديولســـكي – بارون آرمـــــناق – بارون استاپانياس – اسحاق نصراني – مستر ميلر – كلنل اشتولدر – سيمتقو – دوكتور آليس – بارون مناسي يانسن – بارون مناسكان – مسيو مورو – ماژور ايديل – بابايــــوف – بروت آغا هركي – مـــرگـــــور – جبرئيل بوداغيانس – ويليام بيچ – ژنرال پالتانيف – پتروس خان ياور – ژنرال تامام چف – ژنرال ليدينسگي – گورگيز ائرمني – گورد آراسي – نيكيتين – تراكايف – بارون جرماك – ژنرال چرزونيف – پولونيك كوزومين – بارون قاراپت – ايوشه – خليفه مارونيه – ژنرال دنسترويل – مسيو دنسخا – عمرخان شكاك – ماژور فوكل – تومانيانس – سرهنگ شموئيل – شيخ بارزان – شيخ عبدالقادر – سورن ائرمني – مسيونر سومتاق – شپلي – مسيو شاتل – كلنل شارديني …..و صد ها نفر ديگر در آزربا يجــان جنوبي چندان هم تـــصادفي نبود .
هر روز در هر گوشـه از شهر مركزي جــديـــد بنا مي گرديد . ايـــن مراكز، يا مركز طبــــي بودند - يا مراكز مذهبي از آن مسيونرها – مراكز سرپرستي كودكان يتيم – مراكز خصوصي تحصيل – بيمارستـــانها – سربازخانه ها – مدارس – كنسولگري ها – تلگراف خانه ها – منشي خانه ها – مراكز خريد و فروش عمومي – مراكز كميـــــسيون – مراكز حــــــمايت از فراريان و غيره بودند . البته بحـثي در خصوص عنوان اين مراكز نيست اما نكته قابل تامل كار اصلي آنان بود كه آنهم وارد نمودن وسايل بي حد و حصر جنگي و حمايت هاي مادي فراوا ن از افراد تحت فرمان خود بود . و ا فرا د تحت فرمان آنان عبارت بودند از نصراني ها – آســوري ها – كردها – ارامنه – روس ها – انـــگليسي ها – آ لمانيها – مســـــــيحيان – يهوديان – لازارها – تاتارها – چركس ها – نستوري ها – و سايره . و قابل تامل است كه مراكز فوق نيز به مراكز ديگر تقســــــيم ميشدند . مثال : مراكز مسيحــــيان به كاتــوليك ها – پروتستان .. و غيره تقسيم ميشدند و چنين شد كه در اورميه حتــي خانه اي بدون عنــــوان و مركزيـــت وجود نداشت . تنها كساني كه فاقد مركز واحد و رهبري صالح بودند مالكان اصيل ( اورمـــيه) يــــــــعني ترکان آذربايجاني بودند ! ما ل و دولت ، جا ن وعائله آنــها اگر از دست ارامنه نجا ت ميافت گرفتار كردها ميشد و اگر از كردها نجات ميا فت از دست آسوري ها رهايي نداشت . به هر حال هرچه بر وسعــــت اين مراكز افـــــزوده ميشد ، اورمــــيه كوچكتر ميگرديد و مرحله بعد يعني دست يازيدن به روستاها و شهرستانهاي اطــراف اورمـيه شروع گرديد . در چنين وانفسايي سميـــتقو نيز نسبت به شرا يط روز ، گاهي با قواي روس – گاهي با انگليس و گاهي با تهران وارد معامله ميشد و در هر معامله اي آماج وي آزربايجانيهاي بومي بودند . كشتارهاي سميتقو در خوي و سلماس هرگز فراموش اهــــــالي نــــــمي شود . در چنين شرايطي آزربايجانيهاي درمانده در حاليكه هيچ كمكي ،حتي در حد قوت لايموت از مركز براي آنان نمي رسيد مجبور به ترك خانه و ديار خود مي گرديدند و كساني كه در بين راه گرفتار حرامي ها و چپاولگران نـــــمي شـــــدند و سلامت به مــراغـــه يا تــــبريز مي رســــيدند ، خودرا بسيار سعادتمند مي پنداشتند !
تاريخ منتظر ما نخواهد بود
نكات ذكر شده فراز و نشيب هايي مختصر از تاريخ و حوادث آن هستند و چه بسا حوادثي كه ا ز ديد تاريخ نگاران پنهان بوده است و يا اينكه در نگاشتن آن مجاز نبوده اند . اما با يك نظر گذرا ميتوان ديد كه هزاران شهر و روستا ، هزاران انسان از اين خطه يا تحفه وار بخشيده شده اند و يا هلاك گرديده اند .معهذا ، هنـــــوز هم ميتوان استعمارگران طمعكار را ديد كه جذب طبيعت زيبا و پر نعمت اين ديار و دارايــي هاي مادي و ذاتي آن و از همه مهمتر مجذوب شرايط ژئوپولتــــيكي اين منطقه ، مشغول برنامه چيــــني هاي مداوم هستند . در چـنين شرايــــطي گناهها را به گردن ديگران انداختـــن و آنها را باعث و باني دانستن ، شايد چندان صحيح نباشد . چراكه خود ما هم ســـــهوهايي را مرتكب شده ايم . ترکان آزربايجاني كه يكصد سال تمام از فرهـــنگ – مدنيـــت – زبان – ا يل و تبار خويش و دنياي بيرون دور نگاهداشته شده است ، بطور طبيعي امروزه چنين ملتي را خواهد داشت كه از سياســـت – از روابط صحيح – از اقتصاد راستـــين – از حركت هاي صحيح و ا ز ديــــگر طلب هاي زمان دور افتاده و مجبور به پـــناه بردن بر افكار و ايده هــاي د يگرا ن گردد . امروزه براي بيان حرفهايمان و به انجام رساندن خواسته هايمان ، تكرار و تجربه راههاي گذشته در واقع كاري بيهوده است .
بايد كه شرايط امروز را از ساليان قبل مي سنجيديم . به سبب همين عقب ماندن از قافله زمان ، بايد كه با قاطـــــعيت بيشتري تلاش نمود . امروز با ميدان عمل دادن به افراد آگاه و با كسب راهكار از آنان ، شايد كه بتوانيم براي گريز از اين شرايط آ شفته راهي بيابيم . تاريخ متوقف و منتظر ما نخواهد بود . رهروان چنين راهي ، بي وقفه بايد كه راه بپيما يند . وگرنه توقف همان ، زير دست و پا له شدن همان و اين بار با ذلت محو شدن از روي زمين منتظر ماست . خلقي كه به دارايي هاي خود ايمان نداشته باشد چگونه ميتواند ديگران را به اين ايمان فراخواند ؟ از ملتـــي كه شــــعر مي سرايد نبايد توقع شمشير بر گرفتن را دا شت و سخــتي هاي زمان با شـــــعر نا هـمگون مي نمايد و اگر خودمان سرنوشت خويــــش را ننگاريم، به يقين ديــــگرا ن به خواست و ميل خويش خواهند نگا شت . در اين باره به جاي انباشــــتن نفرت ، كينه از ديگران ، اندكي هم كه شده از خودمان گله مند باشيم . (( ما ، كي و چه وقت ازصميم قـلب وجود خويش را فرياد زده و اعلام نموديم ؟ كي و چه وقــت بصورت جـدي بلا يايي را كه بر سرمان آمده فرياد زده و ديگران را به قضاوت خوانده ايم ؟ كي و چه وقت متحداً به سوي راهي ممكن قدم بر داشته ايم ؟))
زهره وفائی