جمعه، تیر ۲۵، ۱۳۸۹

فرضيه اي در اثبات تاريخ هزاران ساله اورميه به عنوان پايتخت باستاني توران


آیا شما اطلاعاتی درمورد پهلوان اذربایجانی به اسم پیران در هزاره قبل از میلاد دارید؟درشاهنامه اشاراتی به او شده اما با اسامی و القاب دیگركه من قادر به تشخیص درست آن نیستم لطفا اگر اطلاعاتی از این شخص دارید در اختیارم بگذارید ممنون.
سوال بالا را يكي از خوانندگان وبلاگ اورمو آزه ربايجانين قلبيدير پرسيده اند. اينجانب سال گذشته در مقاله اي با عنوان" فرضيه اي در اثبات تاريخ هزاران ساله اورميه به عنوان پايتخت باستاني توران" نوشته ام كه در آنجا به پيران سردار افسانه اي توران و وجه تسميه شهر خانا يا پيرانشهر اشاره اي نموده ام . اميدوارم كه اين دوست عزيزبا خواندن اين مقاله تا حدودي در اين مورد راهنمايي شده باشند.لذا جهت استفاده ايشان و ساير علاقمندان اين مقاله را دوباره منتشر مي كنم.

فرضيه اي در اثبات تاريخ هزاران ساله اورميه به عنوان پايتخت باستاني توران

دوستان خواننده به ياد دارند كه خاطره يا دست نوشته كوتاهي از نگارنده اين سطور در آخرين هفته ارديبهشت سال جاري در سالگرد وقايع خرداد 85از مشاهدات و آنچه كه خود شاهد آن بودم در سايت هاي مختلف آذربايجان با عنوان بوراسي اورمودور، تورانين 6000ايليك پايتختي؛ درج گرديد كه با اقبال بسياري از دوستان مواجه شد .برخي دوستان سوالاتي مبني بر اينكه مبناي ادعاي فوق چيست مطرح نمودند كه بر خود فرض ديدم ضمن پاسخ به اين عزيزان كوششي داشته باشم تا بتوانم از زاويه اي متفاوت به توضيح زواياي تاريك تاريخ دير پاي اورميه و آذربايجان بنگرم.دوستاني كه به مطالعه تاريخ اشتغال دارند؛مي دانند كه تاريخ ملل از روي بررسي ابنيه وآثار ،كتيبه هاي تاريخي؛ونيز آثار بجا مانده شفاهي؛داستانها و تواريخ نوشته شده توسط خود ملل ؛جهانگردان؛وتاريخ نويسان ساير ملل واز همه مهمتر توسط تاريخ نگاران و نويسندگان ملل رقيب جمع آوري شده و نگاشته مي شود.لذا در اينجا سعي خواهم نمود مطالعه از بين تواريخ و نوشتجات مربوط به مورخان ،و مستندات تاريخي خودي و جهانگردان را به خودشما واگذار نموده و جستجو در آثار دشمنان و رقيبان را خود عهده دار شوم.در اين ميان نقش فردوسي در نگارش تاريخ باستان و مقبوليت وي در نزد آرياپرستان و تورك ستيزان بر كسي پوشيده نيست.لذا به نظر مي رسد آقايان پان فارسيست فردوسي را پيغمبر خود و شاهنامه را به جاي قرآن مي انگارند.بنابراين تورق شاهنامه و ذكر شاهد از اين اثر خالي از فايده نخواهد بود.ضمن اينكه صرف نظر از محتوا؛ شاهنامه فردوسي، اثري به غايت پخته و مشحون از مزامين نغز بوده و خود فردوسي بسيار توانا در داستانسرايي مي باشد.
در شاهنامه به تراژدي يا داستان سياوش بر مي خوريم كه از نظر بار ادبي ؛فنون داستان سرايي و غناي لريك از قويترين متون جهان به شمار مي رود .
اما خلاصه داستان سياوش:
دو بهادر ايراني بنام توس و گيو براي شكار به نزديكي مرز توران رفته و در حين شكار در جنگل وارد كشور توران مي شوند.اينان در ميان بيشه به دختري زيبا روي برخورده و هردو عاشقش مي شوند.نزاع و اختلاف بالا گرفته منجر به زد و خورد مي شود .سرانجام براي حل موضوع هر دو نزد كيكاووس شاه ايران مي روند.شاه ايران غائله را به نفع خود خاتمه داده و در نهايت دختر ملكه ايران مي شود.
به گفته فردوسي اين دختر از نسل برادر افراسياب شاه توران مي باشد.ثمره اين ازدواج پسري به نام سياوش است:
                جدا شد از او كودكي چون پري    
              به چهره به سان بت آذري
سياوش براي تربيت به رستم سپرده مي شود و نهايتا جواني پهلوان به بار مي آيد كه هوش از سر دختران و زنان مي ربايد؛به طوريكه نامادريش سودابه عاشقش مي شود ودر اثر جواب رد سياوش عاشق شكست خورده به بهتان متوسل ميشود. نهايتا به رسم آن روزگار سياوش از ميان آتش مي گذرد.آتش بر سياوش كارگر نمي شود و آن بت آذري درامان مي ماند.سرانجام سياوش به منسب فرماندهي قشون ايران رسيده و تهاجم خاقان توران را دفع ودرنهايت با توران صلح مي كند.در اين رفت و آمد ها دختر افراسياب و سياوش ازدواج مي كنند و سياوش با حالت قهر از ايران به توران مي رود.اين وصلت با پيشنهاد پيران سردار خردمند توران انجام مي شود.افراسياب يكي از زيباترين مناطق توران را به سياوش مي دهد و او در آنجا بنايي  ميسازد كه به سياوش گرد مشهور مي شود.فردوسي سياوش گرد را چنين توصيف مي كند:
نه گرماش گرم ونه سرماش سرد
همه جاي شادي و آرام خورد
نه بيني در آن شهر بيمار كس
يكي بوستان از بهشت است و بس
همه آبها روشن و خوش گوار
هميشه بر وبوم او چون بهار
اما حسودان و سياسان اين همه را بر سياوش نپسنديده و در اثر سخن چيني و دشمني گرسيوز نامي ؛افراسياب بر سياوش غضب نموده و طي داستاني جانسوز سر از تن سياوش جدا مي شود.مردمان بر سياوش نوحه مي كنند و اين مراسم سياووشان يا سوشون نام مي گيرد .اين مراسم بعدها تبديل به مرثيه سيدالشهدا مي شود وبه عبارت ديگر مراسم محرم حسيني دنباله سوشون (شوون)تورانيان مي باشد.
اگراين مقدمه را كه خوانديد لطفا با من به اورميه بياييد تا با هم گذري در شهر بكنيم و بدنبال رد پاي سياوش بگرديم.
با هم كه از خيابان دانشكده(بند يا بت) مي گذريم بعد از ساختمان دانشگاه اروميه و نرسيده به پل قويون (قويون كورپوسي)به مقابل بيمارستان آذربايجان مي رسيم،در مقابلمان بقاياي باغ سياوش را مي بينيم .آنهايي كه سني بيش از 35-40سال دارند به ياد مي اورند كه درست روبروي بيمارستان باغي بسيار بزرگ بنام باغ سياوش با عمارتي كه در داخل آن قرار داشت ديده مي شد.درده سال گذشته ابتدادر گوشه اي از اين باغ مسجدي به نام قبا ساخته شد كه توانست چندين هزار متراز اين باغ باستاني را ببلعد.سپس مبادرت به احداث بلوار عريضي از وسط باغ به نام شورا نمودند كه به كلي باغ را تخريب نمود.و از دو سال گذشته شروع به آپارتمان سازي در باقيمانده باغ نموده اند .متاسفانه اكنون از اين باغ چند هكتاري بسيار مصفا كه به روايت تاريخ يكي از آخرين مالكان آن سردار عسگر خان افشار( شهيد نامي آذربايجان كه محله عسگرخان به نام او مي باشد)بوده تنها عمارتي نيمه خرابه با تابلويي از ميراث فرهنگي با عنوان عمارت اربابي ديزج سياوش باقي مانده است. موقعيت اين باغ در ميانه روستاي خيطايلي و سياووش ديزه سي قرار دارد. اگربه رسم كنجكاوي و بدنبال رد سياوش به نقشه ايران ،آذربايجان شمالي و تركيه يا ساير جمهوريهاي توركي تا اويغورستان نگاه كنيم در خواهيم يافت كه در هيچ جا نمي توانيم به نام سياوش يا ده ويا حتي شهري با نام معرب يا بر گرفته از اين نام بر بخوريم.از طرف ديگر فردوسي به صراحت از بت آذري در وصف زيبايي سياووش ياد مي كند كه اين گرا را به ما مي دهد كه بايستي بدنبال سياووش در آذربايجان بگرديم. اگر كمي بيشتر دقيق شويم شعري كه در اين داستان سياوش گرد را توصيف مي كند به نظر نگارنده وصف حال اورميه مي باشد.زيرا اورميه منطقه اي است با آب هاي خوشگوار ؛درختان و آب و هواي معتدل.از طرف ديگر شباهت اسمي ديزج(ديزه ) سياوش و شهر سياوش گرد فردوسي به نظر بديهي است .در مقام توضيح بيشتر اگرچنانچه اين فرضيه را قبول داشته باشيم كه در گذشته و نيز در حال انسانها نام خود را ازاسامي مناطق مي گرفتند و يا بزرگان اقوام نام خود را به اقوام يا مناطق مي داده اند مي توانيم به وجه تسميه ايل پيران كه بومي شهر خانه ،پيرانشهر فعلي در نزديكي اورميه است  نيز پي ببريم كه خود مويد وابستگي اين خطه به توران باستان مي باشد.علي ايحال نظر نگارنده اين است كه به ظن قوي اورميه همان سياوش گرد يا سياوش گرد قسمتي از اورميه پايتخت باستاني توران مي باشد كه با مطالعه داستان سياوش فردوسي مستفاد مي گردد.در هر حال به گفته بزرگان: الله اعلم و الحقيقت عندالله.
اورمولو تايماز5/5/1388
 

هیچ نظری موجود نیست: