سه‌شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۰

مانقورتیسم ؛ پرخاش به خویشتن و خودزنی هویتی، ارمغان فارسیزاسیون ایرانی


به بهانه سری مصاحبه های فردی به نام آقای محمد ارسی با تلوزیون پارس تی وی

 به نقل از سایت تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

م. او. تورال
اخیرا ویدوهایی از سری مصاحبه های فردی به نام آقای محمد ارسی با یکی از مجریان پان فارسیست خارج نشین به نام آقای بهرام مشیری که در تلوزیون پارس تی وی انجام  می شود در سایت یوتیوب قرار داده شده است. در این نوشته سعی شده است بعد از توضیحی کوتاه راجع به برنامه فوق الذکر، به عنوان نیت اصلی نوشته، قدری به پدیده مانقورتیسم پرداخته شود.

بهرام مشیری به مثابه مصداقی بر ذهنیت شوونیستی و مظلومیت ترکهای آزربایجان
 در این برنامه های تلوزیونی که مجری به زعم خود برای افشای جریانهای ضد ملی! پانترکیستی تهیه کرده است مجری تلوزیونی ضمن نقد و بررسی و یا
به اصلاح صحیحتر پرخاش و فحاشی به شخصیتهای ملی آزربایجان مانند سید جعفر پیشه وری، محمد امین رسول زاده و شخصیتهای معاصری چون دکتر جواد هئیت اقدام به افشای ماهیت خائنانه! و بیگانه پرستانه! این شخصیتها می کند و به نام انتقاد تمامی جریانهای سیاسی آزربایجانی را مشمول لجن مالیها، دروغ پراکنیها و فحاشیهای خود می کند. آقای بهرام مشیری به عنوان مجری این برنامه، که افکار و تمایلات پان ایرانیستی و پان فارسیستی خود را پنهان نمی کند و با تاکید و افتخار فراوان آنرا به زبان می راند، بدون هیچ مبالات و حجبی و با بروز آشکار منویات نژادپرستانه آریایی خود و بدون ارائه هیچ سند و برهانی، با استناد صرف به اینکه چنگیز و تیمور در تاریخ انسانهای زیادی را کشته اند و در راستای احساسات ضد ترکی شان که مصداق بارز نژدپرستی افراطی و راسیسم می باشد این برنامه تلوزیونی را به صحنه ای برای  انتساب انواع توهینها، افتراها، فحشها و حقارتها به نه تنها ترکهای آزربایجان جنوبی و ایران بلکه تمامی ترکهای جهان از ترکستان شرقی گرفته تا قبرس و بالکان تبدیل کرده، با راحتی و امتنان خاطر تمام به ترکهای سراسر جهان ناسزا و بد و بیراه می گویند آن هم از نوع کوچه بازاری و چاله میدانی. گویا در تاریخ فقط امپراطوران ترک آدم کشته اند و مثلاً داریوش و کوروش اصلاً آدم نکشته اند! و یا اینکه حتی اگر نظرات ایشان را صحیح و چنگیز و تیمور را که چند صد سال پیش زندگی کرده و مرده اند جانی و قاتل فرض کنیم امروز گناه 300 ملیون ترک چیست که باید شامل الطاف آقای مشیری نژادپرست باشند؟
 البته ایشان برای اینکه احتمالا آذریهای ایرانی آریایی نسب! دچار سو تفاهم نشوند مرتبا تکرار می کنند که منظور او نه آذری ها بلکه ترکها می باشد! و اینکه آزربایجان خوب است ولی بدون ترکها! ولی ایشان مشخص نمی کنند که وظیفه تعیین هویت خلقهای جهان را کدام مرجع ذیصلاحی به ایشان محول کرده اند؟ و یا اینکه مادامی که اهالی آزربایجان ترک نیستند و آذری هستند و اینها فقط چند نفر به تعداد کمتر از انگشتان دست بوزقورد خائن! هستند که سر و صدا راه انداخته اند پس این حساسیت ضد ترکی ایشان که کم مانده ایشان را زهر ترک کند از کجا نشأت می گیرد؟   
آنچه نا گفته پیداست، در قرن بیست ویکم و عصر دموکراسیهای پیشرفته افتتاح باب سخن، بحث و انتقاد در هر موضوعی من جمله تاریخ، مدنیت و احوال ملتها و سرزمینها کاملا آزاد و قابل قبول می باشند و طبیعاً خرده ای بر آقای مشیری در خصوص اینکه چرا موضوعات مرتبط با آزربایجان را به بحث می گذارند وارد نیست، بلکه این سیاق راسیستی و لمپنیستی اوست که خوشایند نمی نماید. ولی باز به علت شناختی که از سبک و روش خود برتر بین، خویش مرکز انگار، انکارگر و تحقیرکننده غیر از خود، دور از نزاکت  و پرخاشگر شونسیتهای نژادپرست فارس وجود دارد و اینکه از ذهنیتی که مولد و مروج ضرب المثل "هنر نزد ایرانیان است و بس!!!" باشد  بیش از این انتظاری نیست، ما آقای مشیری را به حال خود می گذاریم و عطایش را به لقایش می بخشیم.

نگاهی کوتاه به پیش زمینه تاریخی مانقورتیسم
واقیعت گریز ناپذیر تاریخ حداقل بعد از اسلام جغرافیایی که امروز ایران نام گرفته است رقابت دائمی فرماندهان نظامی و جنگجویان ترک از یک سو و دیوانسالاران و منشیان تات و تاجیک (فارس امروزی) از سوی دیگر برای کسب قدرت است که در غالب اوقات نیروی نظامی ترکها پیروز میدان بوده است و ترکها در رأس تمامی دولتها تا زمان تأسیس حکومت پهلوی بوده اند. انکار این واقعیت تاریخی و ترسیم تصویری یکدست و سیقل داده شده از تاریخ این سرزمینها جز به ذهنیت ایرانی امروزی که مبتنی بر هویت فارسی است خدمت نمی کند.
متاسفانه به دلیل یک سری عوامل تاریخی که معجونی از مقتضیات زمان، خوش بینیهای بیش از حد، سهل انگاریهای بی دلیل و بد اقبالیهای تاریخی می باشند (که تحلیل آنها در کوتاه سخن ممکن نبوده و مستلزم بحثهای مفصل است) تمامی میراث و اندوخته تاریخی دولتداری و حمکرانی ترکهای آزربایجان در اوائل قرن بیستم در قالب دولت تازه تأسیس ایران غصب و ترکها در دولتی که خود پایه های آن را ساخته و پرداخته بودند به عنوان عناصر بیگانه و شهروندان رده دوم و سرزمین آزربایجان نیز از جایگاه ممتاز دارالحکومه سقوط و به عنوان مستملکه مورد انواع اجحافها و مظالم قرار گرفتند. حزن انگیزترین واقعیت نیز این است که بخشی از روشنفکران وقت آزربایجان نا خواسته و به نیت خدمت به وطن در تسهیل و تسریع این روند همتها گماردند و چه بسا در بسیاری موارد پیشرو این جریانهای سیاسی و فکری بودند.
روشن فکر ترک آزربایجانی که با یک پیش زمینه فکری حاکمیت هزار ساله تمامی ممالک و مستملکات امپراطوری قاجار را وطن خود و تمامی رعایای اعلی حضرت همایونی را بدون تمییز هموطن خود می انگاشت (دقیقاً همان ذهنیتی که در طبقه حاکمه ترک نسب امپراطوری عثمانی و دیگر امپراطوریهای هم عصر وجود داشت) و در زمانی که وطن و نظام حکومتی خود را رو به فروپاشی میدید طبیعتا و منطقاً در پی اصلاحات و مشروطه خواهی و نجات وطن بود. مع الاصف در عین زمان روشنفکر فارس که خرده گی و بغض هزار سال سرسپردگی و غلام درگاه بودن را یدک می کشید انسان ترک را بیش از هموطن به عنوان رقیب می دید و بیش از اصلاحات و مشروطه به فکر تأسیس دولت مستقل خویش بود (هدفی که دست آخر به واسطه یک توطئه و نقشه انگلیسی و هر چند نیم بند بدان توفیق یافت).     
در چنین شرایطی هنگامی که روشنفکر فارس اندک اندک و حساب شده زمزمه ایران و داستانهای خاک خورده شاهنامه را قاطی بحثهای روشن فکری روز کرد و سعی کرد تا زبان دری (فارسی) را که در سایه منشیان تاجیک و بر حسب عادت جایگاهی دیوانی داشت به عنوان یکی از ارکان هویتی دولت-ملت در دست تأسیس مطرح کند، روشنفکر آزربایجانی که اولویتهای دیگری داشت و در بحر چنین موضوعاتی نبود نه تنها عکس العمل منفی از خود نشان نداد بلکه سعی کرد از ابزارهای هویت ایرانی و زبان فارسی برای نجات وطن و اصلاح دولت خود استفاده کند. به واقع روشنفکر ترک آزربایجان پان ایرانیست و پان فارسیت نبود، او نه در پی جلال و جبروت افسانه های گرد گرفته شاهنامه، که در پی نجات میهن، ملت و حکومت خود بود.

اگر دقت شود تا برافتادن امپراتوری قاجار و غصب تخت و تاج به دست رضاخان میرپنج تمامی حرکتهای سیاسی آزربایجان در عین حالی که به نحوی سعی در انباشت و ذخیره قدرت در آزربایجان داشتند، نه جهتگری گریز از مرکز که دارای سمت و سوی رئفورمیستی و تجددخواهانه بودند. ولی بعد از تأسیس سلطنت پهلوی حرکتهای سیاسی آزربایجان هر چه بیشتر و بیشتر تمایلات مرکزگریز و مستقل از خود نشان داده اند. مهمترین دلیل این پدیده نیز درک واقعیات جدید و تحولات بنیادین در جایگاه آزربایجان و انسان ترک در سیستم اداری و حکومتی کشور بوده است. به اصلاح صحیحتر روشن فکر آزربایجانی به سرعت شروع به درک این واقعیت کرده است که ترک آزربایجان دیگر نه حاکم و اداره کننده ممتاز کشور که بلکه محکوم، مغضوب و مستملکه سیستم سیاسی حاکم است و برای حفظ منافع زیربنایی ملت ترک آزربایجان نیازی مبرم به انداختن طرحی نو، خانه تکانی ذهنی و تجدید تعاریف دارد. فروپاشی امپراطوری قاجار را می توان نقطه شکست تاریخ آزربایجان دانست. طبیعتاً مرحله گذر روشن فکر ترک آزربایجان از ذهنیت و تعاریف پیش از نقطه شکست به ذهنیت و تعاریف بعد از نقطه شکست آسان و بدون عوارض و تلفات نبوده و نخواهد بود.
در این مرحله است که نظام فکری ایرانی-فارسی حاکم با ترویج مانقورتیسم و استفاده از تاکتیک مانقورت سازی اقدام به یارگیری از صفوف رقیب تاریخی کرده و سعی در حفظ برتری موضعی خود می کند. 

در این بین، کلمه قدیمی "مانقورت" در زبان ترکی آزربایجانی، در مفهوم عام، به افراد خودی اطلاق می شود که که در اسارت دشمن تحت تربیت و آموزشهای جسمی و ذهنی فشرده و شدید فونکسیون ذهنی خود را از دست داده و تحت تأپیر آموخته ها، القائات و اوامر دشمن به بی رحمترین و آشتی ناپذیرترین دشمن خلق و یا قوم خود تبدیل می شوند و برای خوشایند اربابان خود از هیچ عملی فروگذار نمی کند.

محمد ارسی به مثابه مصداقی بر تاکتیک مانقورت سازی
 در زمانی که خانه تکانی ذهنی و تجدید تعاریف روشنفکر ترک آزربایجان بعد از دهه ها کلنجار و به ناگزیر به بحث غالب جامعه در آزربایجان جنوبی تبدیل شده است و شاهد تحولی بنیادین در طرز فکر و ادراک انسان ترک در آزربایجان جنوبی می باشیم و در زمانی که حرکتهای اجتماعی و عمومی مستقل از مرکز خطوط اساسی فضای اجتماعی و سیاسی آزربایجان جنوبی را تشکیل می دهند بروز و خودنمایی تعدادی مانقورت که از طرف نظام ذهنی حاکم پرورش یافته اند (نه با جیره و مواجب که با تسخیر و شستشوی ذهنی) بایستی عکس العملی به غایت طبیعی و مورد انتظار قلمداد گردد. در حالی که تمامی عملها و عکس العملهای جمعی و توده ای در آزربایجان جنوبی آشکارا از تولد و نزج یک هویت جمعی مستقل و بازگشت به خویشتن تاریخی حکایت می کند برخی از افراد که آقای ارسی یک نمونه از آنان است با پشت کردن به ملت و خواستگاه خویش عملاً در صف جبهه ضد ملی قرار می گیرند. در حالی که بخش اعظم نسل جوان و طبقه منور در آزربایجان جنوبی مشغول تجزیه، تحلیل و بحث در مورد چرایی و ارائه راه کار برای رفع عقب ماندگی تاریخی، فقر و بیکاری، کوچ اجباری و افت تحصیلی و علمی گسترده در مقایسه با سایر کشور ایران هستند و مجادله بی امان برای توقف و جبران پروسه آسیمیلاسیون و نحف زبانی و فرهنگی در آزربایجان در جریان است و در حالی که متفکرین آزربایجان در فکر نجات وطن و ملت از منجلابی هستند که ذهنیت و فرهنگ مریض و کجدار ایرانی برای خود ایجاد کرده و آزربایجان را نیز با خود به زیر می کشد افرادی مانند آقای ارسی که مسخ افسانه های 2500 ساله شده اند و با نفرت از خود و هر چه عائد به خود است خود را به قربانیگاه اربابانشان می برند، فارغ از درد رنج ملت و خاستگاه خود پای در جای پای کسانی می گذارند که مطرود تاریخند و از طرف ملت خود هر روز لعن و نفرین می شود. چنین افرادی چه در زمان حیات و چه بعد از مرگ فقط هر از چند گاهی از طرف اربابانشان به عنوان آلت قتاله بر علیه ملتشان به کار گرفته می شوند و بعد دوباره به زباله دان تاریخ باز گردانده می شوند.    
البته نبایستی مانقورتها را با کسان و یا جریانهایی که دارای نظرات مخالف و یا منتقد مستقل می باشند و افکار و عقاید خود را بیان میکنند اشتباه گرفت. باید دانست که همین نظرات و دیدگهای مخالف و منتقد و تضارب این آراست که باعث قوت و نشاط حرکت سیاسی غالب در آزربایجان جنوبی، موسوم به "حرکت ملی آزربایجان" می باشند و در اصل حرکت ملی آزربایجان به عنوان یک حرکت فراگیر منتج و متشکل از تمامی این آرا و افکار نشو یافته در بطن جامعه آزربایجان می باشد. حرکت ملی آزربایجان با ماهیت دمکراتیک و مدرن خود حرکتی از پایین به بالا و پلورالیست بوده و قابلیت دربرگیری تمامی افکار و ایده های نو و تجددگرایانه را دارا می باشد. همانگونه که تمامی جریانهای سیاسی آزربایجان از مذهبی گرفته تا آتئیست، از سوسیالست گرفته تا ناسیونالیست دو آتشه و از فدرالچی گرفته تا تورانچی در درون این بازه تریبون و جایگاه خود را داشته و به بیان و ترویج افکار خود می پردازند و صرف نظر از پاره ای تداخلات به غایت طبیعی جو دیالوگی کاملا آزاد و بی قید بر فضای حرکت ملی حاکم است.
 ولی پدیده مانقورتیسم و افراد مانقورت ماورای این جریانها ی فکری و عقیدتی بوده و دارای ماهیت کاملاً متفاوت می باشند.
افراد مانقورت، همانگونه که در نمونه آقای ارسی نیز هویداست، نه به دنبال تنقید و اصلاح و تجدد بلکه تحت تأثیر و حمایت جریانهای شوونیست پان ایرانیست – پان فارسیست مشغول دشمنی صرف و کورکورانه با حرکت ملی آزربایجان و به دنبال ریشه کنی آن می باشند. این افراد با انکار و تحقیر و تاختن به ریشه های هویتی خود در پی ثابت کردن ادعاها و دیدگاههای جبهه شوونیسم هستند. به عنوان مثال آقای ارسی علاوه بر  انکار و تحقیر و دشنامگویی به ترکها (به ریشه های خود) تا جایی پیش میرود که در نمونه قتل عام مردم غرب آزربایجان در اثنای جنگ جهانی اول توسط اتحاد مسیحی ارمنی و آشوری جانب اشغالگران و قتل عام کنندگان را گرفته و با طرح موضاعات انحرافی سعی در خفیف نشان دادن و یا به اصطلاح عامیانه ماست مالی آن فجایع برمی آید. وی با دیدی کاملا یکطرفانه و با گذر از کنار تحرکات تروریستی ارامنه در آناطولی و آزربایجان (شمالی و جنوبی) و با فراموش این واقعیت که هنوز 20 درصد خاک آزربایجان در اشغال ارامنه است بیان می کند که مثلاً مارشیمون آشوری بوده است و ارامنه در غائله غرب آزربایجان گناهی نداشته اند!
البته این فقط یک مورد از آسمان و ریسمان دوزیهای آقای ارسی و همفکرانشان (که جمع کلشان بیش از تعداد انگشتان دو دست نمی شود) می باشد، چه مقصود این مقال نه شخص آقای ارسی که مانقورتها و پدیده مانقورتیسم می باشد. فحاشی و سعی در مچگیری کردنهای بنی اسرائیلی بدون طرح منطق و فکر وجه مشترک تمامی افراد مانقورت می باشد. بدون شک مانقورتهایی که ذهن و قلب و احساسات خود را به اربابانشان باخته اند کما فی السابق سعی خواهند کرد به کینه توزیها و سنگ اندازیهای خود ادامه خواهند دهند ولی با اینکه خود آنان قابلیت درک و آنالیز را از دست داده اند ولی اربابانشان با درک واقیعات روز با نفله و قربانی کردن این مانقورتها در صدد معامله و چانه زنی بر خواهند آمد.  
مانقورتسیم  حربه ای است در دست نژادپرستان آریایی که تمامی کشور امروزین ایران را میراث بلامنازعه خود می دانند و هیچ حقی برای غیر از خود قائل نیستند. آنان سعی دارند از این ابزار در مقابله با حرکتهای آزادیخواهانه ملل و اقوام تحت ستم ساکن در ایران کنونی به خصوص در مقابل ملت ترک در آزربایجان جنوبی به نحوی بهینه استفاده کنند.
آنچه برماست دوری از شرکت در بحثهای ایضایی و اختیار کردن سیاق و ادبیات لمپنیستی آنان می باشد. بدون شک در قرن بیست و یکم که عصر ارتباطات آزاد و دمکراسیهای پیشرفته است این منطق برتر و کافی است که اقبال و توفیق خواهد یافت. امروز ما هیچ نیازی به تشنج و سیاه بازی نداریم و بایستی بدون گرفتار آمدن در دامهای گسترانده شده توسط دشمنان ملتمان با عزم و اراده استوار خطاب به ملتمان و وجدانهای بیدار جهان مجادله مدنی و دمکراتیک خود را ادامه دهیم. شکی نیست که اراده مجادله خلل ناپذیر ماست که آینده روشن را برای ملت مظلولمان به ارمغان خواهد آورد.
زنده باد حرکت ملی آزربایجان




هیچ نظری موجود نیست: