سه‌شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۹

آدرس جديد وبلگ

آرتيخ قاراقاشقا يه هه رلندي


چوخ ديه رلي اوخوجولار و جان يولداشلار، اينديليك بوتون مدني و غير دولتي تشكيلاتلار ين يوخلوغوندا اله جه ده گوندليك و راديو تلوزيون لاريميزدان جنوبي آزه ربايجاندا يوخسون و محروم اولدوقوموزدان اوتورو مجبورن مجازي دونيايا سيغينيب و وب سيته لر واسيطه سيله   سسيزيميزي دويوتماقا چاليشيريق. منده صيرف اوزومو ايفا اتديگيم اوچون و سسيمي اوبورو وطن داشلاريمين قولاغينا چاتديرماق اوچون 1388گونش ايلينين مورداد آيينين 15نجي گونونده بلاگ فا دا اورمولو آزه ربايجانين قلبيدير وب لاگين آچيب و اوزومه اوزگو يازيلار و مطلب لرله گونون اولايلاري و موناسيبتلري و ماراخلي اولدوغوم قونولاردا بير پارا چاليشمالاريمي سوندوم و نه موتلو منه كي قيستا بير زاماندا چوخلو وطن داشلاريمين ماراقين و به يه نيسين توپليا بيلديم .
 همين ايلين ايسفند آييندا بير سيرا سايبري حمله لردن اوتورو و بو قورخويلا كي بو بلاگ مسدود اولا بيلر ، بلاگره گچيب و اوردا عيني آددا چاليشماقا باشلاديم .

(http://www.urmulutaymaz.blogspot.com)

چوخ تاسف كي گچن آي بو بلاگ فيلتر اولوندو. بو اوزدن يني بير وب سيته آچيب و بوندان سونرا قارا قاشقا وب لاگيلا يازماغا چاليشاجاقام . قاراقاشقا بويوك سرداريميز بابكين آتيدير. قاراقاشقا يه هرله نيب و منيم سوز و دوشونجه لريمي و ماراقلي اولدوغوم قونولاردا ديگر عزيز لرين سوز ، مقاله ، رپورتاژ و رسيم لرين سيزه چاتديراجاقدير. اوميديم وار منه بو يولدا يارديمجي اولاسيز . لوطفن يني عينوانيمي ماراقلي اولان هركسه چاتديرين.


اورمولو تايماز – 9/9/89

یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹

ممالک محروسه و ملوک آلطوایف

رضا حسین بر

تحلیل گر سیاسی

ممالک محروسه و ملوک آلطوایف

‫ایران در ذات خود یک مملکت چند فرهنگی،چند مذهبی، چند نژادی، چندزبانی و چند میلیتی است. همیشه همینطور بوده و همیشه همینطور خواهد ماند، اگر بعلت ستم های ملی، ایران تجزیه نشود. عربها، خود را از یک نژادسامی میدانند، ترکمن ها و ترک ها خود را از نژاد دیگری میخوان‌ند. بلوچ ها و کرد ها هم انقدر ستم از حکومت های متفاوت دیده اند که میخواهند فقط خود شان باشند. شوونیسم فارس هم تا توانسته از آریا گری بنفع خود استفاده کرده و به کردها و بلوچهای اریایی انقدر ستم نموده، که از اریایی بودن خود دست کشیده اند.

مملکت ایران را چه کثیرالمله ‫بدانیم و چه ندانیم، در آن جوامعی زندگی میکنند که هویت های کاملا مشخص دارند، یعنی، همان مشخصاتی را که ایران در کل دارد، انها هم، به تنهایی ‫در داخل ایران دارند. ‫بهمین دلیل ایران را ممالک محروسه مینامیدند که یک ساخت مشخص بنام ملوک آلطوایفی داشت. ‫ممالک محروسه یک ساختار سیاسی بود که خود مختاری کلیه این ممالک را در بر داشت. برای مثال، طبق این نظام، هیچ کدام از سلسله های ایرانی، در هیچ زمانی، نماینده و یا حاکمی غیر بلوچ، در بلوچستان مستقر نکرده اند.
‫فرمان مشروط بنام ممالک محروسه امضا گردید. تا چند سال بعد از امدن رضا شاه، این اصطلاح و نظام وجود داشت. تمبر ها هم این اصطلاح را بر خود داشت. این نظام یک توازن قدرت بین دولت مرکزی و ملوک آلطوایف ایجاد کرده بود. دولت مرکزی در کار انها دخالت نمیکرد و ممالک محروسه موظف بودند که مقداری مالیات و سرباز در موقع جنگ به دولت مرکزی بدهند. هیچ رابطه مشخص دیگری بین انها نبود. در چنین شرایطی، هر گاه ایران از هر سو مورد حمله قرار میگرفت، شاه از هر مملکت سر باز جمع میکرد و بجنگ میرفت. اما هر گز سابقه نداشته است که هیچ کدام از پادشاهان ایران از مرز های بلوچستان دفاع کرده باشد. استقلال طلبآن بلوچ، همین مساله را دلیل استقلال بلوچستان تا قبل از رضا شاه میدانند و حضور سربازان او را تصرف و یا اشغال بلوچستان تلقی میکنند.
‫این دو عبارت سرنوشت ایران را تعین کرده و انکار انها، سرنوشت ایران را انکار خواهد کرد. از زمانی که این دو مورد غفلت ‫و یا خصومت واقع شده، مبارزات شدیدی برای خود مختاری، جدایی، حق تعیین سرنوشت، فدرالیسم و عدم تمرکز انجام گردیده است. جمهوری های آذربایجان و کردستان بخشی از این مبارزات بی انتها هستند‫که تا رسیدن به نتیجه مطلوب ‫ادامه خواهند یافت.
‫ایران در ذات خود یک مملکت چند فرهنگی،چند مذهبی، چند نژادی، چندزبانی و چند میلیتی است. همیشه همینطور بوده و همیشه همینطور خواهد ماند، اگر بعلت ستم های ملی، ایران تجزیه نشود. عربها، خود را از یک نژادسامی میدانند، ترکمن ها و ترک ها خود را از نژاد دیگری میخوان‌ند. بلوچ ها و کرد ها هم انقدر ستم از حکومت های متفاوت دیده اند که میخواهند فقط خود شان باشند. شوونیسم فارس هم تا توانسته از آریا گری بنفع خود استفاده کرده و به کردها و بلوچهای اریایی انقدر ستم نموده، که از اریایی بودن خود دست کشیده اند.
‫ممالک محروسه چه معنایی دارد؟ ممالک جمع مملکت یعنی کشور است. فرهنگ های انندراج، غیاث الغات، دهخدا این کلمه را به کشور ترجمه کرده اند. امروز هم اسم کشور عربستان سعودی، مملکت سعودی است. بنا بر این ممالک محروسه، یعنی کشورهای حراست شده یا تحت آلحمایه است.
‫علت این اسم هم خیلی روشن بود. ایران از ممالکی تشکیل شده بود که بصورت ملوک طوایف اداره میگردید.
ملوک هم جمع ملک است و ملک هم به معنای پادشاه است، مثل ملک عبداله و ملک حسن. ملوک طوایف بنا بر تعریف دهخدا و فرهنگ های دیگر، بمعنای داشتن چندین پادشاه در یک امپراتوری است که زیر نظر یک شاهنشاه یا امپراتور، ممالک و طوایف خود را اداره میکنند.
‫اولین نظام ملوک طوایفی در زمان اشکانیان که از شرق ایران بودند پدید امد. اصولا ممالک شرقی ایران همیشه غیر متمرکز بوده اند.اشکانیان که از طوایف بلوچ بودند، نظام ملوک طوایفی را بطور رسمی در ایران بر قرار کردند. ساسانیان فارس آنرا ضعیف کردند و همین باعث تضاد و درگیری بین انها و اشکانیان شد. فارس ها همیشه دو خصوصیت داشته اند: مذهبی کردن دولت و متمرکز کردن نظام.
‫فردوسی در شاهنامه در باره ملوک طوایف چنین میگوید.
‫کنون ای سراینده فرتوت مرد
‫سوی گاه اشکانیان باز گرد
‫بزرگان که از تخم آرش بدند
‫دلیر و سبکبار و سر کش بدند
‫به گیتی بهر گوشه آیی بر یکی
‫گرفته ز هر کشوری اندکی
‫چو بر تختشان شاه بنشاندند
‫ملوک طوایف همی خواندند
‫بدین نامداران جوینده کام
‫ملوک طوایف نهادند نام
‫که او از ملوک طوایف به گنج
‫فزون است و زو بینی از رزم رنج
‫در اینجا منظور از او ، یعنی اردوان اشکانی است.
‫در اینجا کاملا روشن است که منظور از ملک پادشاه و از طوایف، ملت ها ست. انهایی که در آن زمان کشور و پادشاه داشتند، در زمان قاجار هم همینطور بودند. طوایف در آن زمان, به معنای امروز،ملت است که همان خصوصیات را دارد.
سرنوشت ایران به دو عبارت ممالک محروسه و ملوک طوایفی و هفت ملیت: عرب، بلوچ، کرد، ترک، ترکمن، لر و فارس بستگی دارد. تحریف هر کدام ضربه بزرگی به هویت ملی است. هر یک از این ها را باید بر اساس واقعیت های عینی تعریف کرد، نه برداشتهای شخصی، حزبی، ایدئولوژیک و من دراوردی. ‫نظامی که صد ها سال در کارکرد خود موفق بوده است، اینک به عنوان فدرالیسم، خود گردانی و یا غیرمتمرکز، مورد بحث است و تبدیل به گفتمان مسلط شده است. بسیاری از کارشناسان آنرا تنها راه برقراری دمکراسی، ثبات، امنیت و جلو گیری از تجزیه ایران میدانند.
‫عده ای هم هستند که میخواهند از درون یک نظام متمرکز، دمکراسی را بیرون بکشند ولی هیچ نظام متمرکزی نیست که در آن دمکراسی وجود داشته باشد.
لندن، ۲۳نوامبر ۲۰۱۰ میلادی

جمعه، آذر ۰۵، ۱۳۸۹

پیمان آخال

پیمان آخال یا پیمان آخال-تکه، معاهده‌ای میان امپراتوری روسیه و ممالك محروسه ايران است که در ۲۱ سپتامبر ۱۸۸۱ (۱۲۹۹ه.ق/۱۲۶۰ه.ش) برای تعیین مرزهای دو کشور در مناطق ترکمن نشین شرق دریای خزر بسته شد.
انعقاد این پیمان در شرایطی صورت گرفت که نیروهای روس که تا سال ۱۸۶۳ اطراف آرال، سمرقند و تاشکند را تصرف کرده‌بودند. در سال ۱۸۶۸ خان بخارا را نیز شکست دادند و حاکمیت خود را بر بخارا و سمرقند نیز تثبیت کردند و در سال‌های ۱۸۷۳ تا ۱۸۸۱ به فرماندهی میخائیل اسکوبلف، ایوان لازارف و کنستانتین کافمن علاوه بر اشغال خوارزم، ایلات ترکمن را نیز شکست داده بودند و سرزمین ترکمن‌های تَکه را با نام «سرزمین ماورای خزر» به خاک خود منضم کردند. روس‌ها پس از شکست ۱۸۶۰ ایران قاجاری و نیز با گسترش حضور بریتانیا در مصر، به چنین کام یابی دست یافتند. ناصرالدین شاه قاجار برای عقد این قرارداد وزیر خارجه‌اش میرزا سعیدخان مؤتمن‌الملک را به دیدار ایوان زینوویف فرستاد تا پیمانی را در تهران امضاء کنند.
با این پیمان ناصرالدین شاه که هیچگاه نتوانسته‌بود ترکمن‌ها را شکست دهد حکومت روسیه را بر این مناطق به رسمیت شناخت و ایران و روسیه برای اولین بار در ناحیه شرق دریای خزر با یک‌دیگر همسایه شدند.
پیمان آخال تأثیر دوگانه‌ای بر ایران داشت. از یک سو ایران تا حدی از یورش‌های ترکمن‌ها رهایی می‌یافت اما این امر به بهای گران از دست رفتن سرزمین‌هایی به دست آمد که ناصرالدین شاه ادعای سلطنت بر آن‌ها داشت .
همچنین خط مرزی کاملاً به‌نفع روس‌ها طراحی شده‌بود. بگفتهٔ لرد کرزن «روس‌ها در ضمن انعقاد قرارداد مرزی اولاً کوههای بلند مرتفع سرحدی را در مرز خودشان انداختند، سپس سرچشمه رودخانه‌ها را نیز جزء خاک روسیه ثبت کردند که هر وقت اراده نمایند آب را از ده‌های ایران قطع کنند و در نتیجه محصول خراسان را تباه سازند.» علاوه بر این دولت ایران تعهد کرده بود که اجازه ندهد در امتداد رودهایی که وارد خاک روسیه می‌شود، روستای جدید ساخته شود یا اراضی زراعی آن مناطق گسترش یابد یا برای زمین‌های در حال کشت بیش از حد آب مصرف شود.
پیمان آخال همچنین به ضرر ترکمن‌ها بود و با مصالح سنتی قوم ترکمن همخوانی نداشت. میان آنان مرز کشیده شده و در دو کشور قرار می‌گرفتند و اتحاد آنان به هم می‌خورد. يموت ها(از طوايف تركمن) که بر اساس موافقت‌نامه دو دولت هر سال برای چراندن گله‌های خود به آن سوی مرز کوچ می‌کردند باید به هر دو دولت ماليات می‌دادند و این موضوع مقامات روسی و ایرانی را در جمع‌آوری مالیات دچار مشکل کرده‌بود.

پنجشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۹

سرنوشت دارايي هاي رضاخان

به هنگام مسافرت محمد رضا پهلوي در تيرماه 1327 به انگليس، خبر زير درباره سرنوشت دارايي هاي رضاخان در جرايد آن زمان منتشر گرديد :
«به نوشته تريبون دوناسيون در لندن راجع به دارايي رضاخان كه در بانك انگليس توقيف شده است ، نيز گفتگو بود ، انگليسي‌ها موافقت كردند كه مخفيانه قسمتي از اين دارايي از توقيف خارج شود و در عوض امتياز بانك شاهنشاهي در ايران تجديد گردد . زيرا براي شركت نفت ايران و انگليس مشكل است كه بدون وجود يك بانك انگليسي كه از وي حمايت كند به كار خود ادامه دهد. از طرف ديگر انگليسي‌ها موافقند كه به شاه كمك كنند تا به وسيله ثروتش بتواند دوباره رژيم گذشته را برقرار كند و براي اين هدف ، انتقال تدريجي دارايي پدرش به او بهترين وسيله است. به همين منظور است كه شاه بايد به سوئيس مسافرت كند (زيرا مقداري از آن ثروت «پدري» در سوئيس مي‌باشد) اينهاست علت مسافرت اعليحضرت به اروپا ...»
اما شمس پهلوي فرزند رضا شاه در اين باره چنين اظهار نظر نموده‌‌‌ است:
الف) سخنان رضا شاه خطاب به دكتر محمد سجادي: « دكتر من يقين دارم وقتي پا را از مملكت به خارج نهادم ، همه جا خواهند گفت و خواهند نوشت كه در بانك‌هاي خارج نيز وجوه بيشماري داشته‌ام و اين پول‌ها را براي چنين روزي ذخيره كرده بودم ، ولي اين طور نيست من به جرأت مي‌گويم نه در بانك‌هاي خارج و نه در بانك‌هاي داخله ـ جز بانك ملي ـ وجهي ندارم.»
ب) اظهارات شمس پهلوي دختر رضاشاه :
«آن روزها راديوهاي خارجي درباره پول ايشان [رضا شاه] در بانك‌هاي بيگانه گفتگو مي‌كردند و راديو تهران اطلاع مي‌داد كه در مجلس گفتگو از جواهرات سلطنتي در ميان است. اعليحضرت فقيد ]رضاشاه[ پس از اطلاع از اين خبرها، خندة تلخي نموده، فرمودند: «من فقط سه ليره و كسري در بانك سوئيس دارم و آن هم باقيمانده پولي است كه براي خرج تحصيل وليعهد دربانك سوئيس گذارده بودم.»
براي آنكه به درستي و نادرستي اين اظهارات پي ببريم به خاطرات مستند و معتبر ارتشبد حسين فردوست اشاره مي‌كنيم :
در زمان خروج رضاخان از كشور در شهريور 1320 در اصفهان ابراهيم قوام به رضاخان مي‌گويد: شما كه ايران را ترك مي‌كنيد ، تكليف مايملكتان چه مي‌شود؟ لازم است كه تكليف آنها را روشن كنيد . رضاخان با قوام صحبت‌هايي مي‌كند و مي‌گويد كه بنويسيد . محضرداري را خبر مي‌كنند و رضاخان ديكته مي‌كند كه آنچه دارم ، اعم از منقول و غيرمنقول را به وليعهد واگذار مي‌كنم. قوام هم تصحيحاتي انجام مي‌دهد و رضا خان امضا مي‌كند. سپس رضاخان به سمت كرمان حركت مي‌‌كند و قوام‌الملك به سوي تهران ، قوام نامه را به فروغي داد و او هم در روزهاي بعد در مجلس قرائت كرد.
رضاخان در طول سلطنتش تمام املاك مرغوب شمال را به زور سرنيزه به نام خود كرد . البته گاهي هم پول مختصري به عنوان بهاي آن مي‌داد . املاك را به منطقه‌هاي مختلف تقسيم كرد و در هر منطقه يك افسر گمارد و كل املاك او را سرلشكر كريم آقاخان بوذرجمهري اداره مي‌كرد . در سال 1319ش ، يك سال قبل از رفتن رضاخان از ايران ، صورت‌حساب عايدي خالص ساليانه املاك پهلوي 62 ميليون تومان بود كه همه اينها را به محمد رضا منتقل كرد و ساير اولاد او بي‌نصيب ماندند. بعدها آنها به رضاخان شكايت كردند و او نيز به محمد رضا نوشت كه كاخ‌هاي فرزندان را به آنها انتقال دهد و علاوه بر آن به هركدام يك ميليون تومان بپردازد كه سريعاً انجام شد.... اگر مي‌خواستيد رضاخان خوشحال شود، درجه بدهد،‌ مقام بدهد و يا پيشنهادي را تصويب كند، بهتر بود قبل از شروع نام چند ملك را با مشخصات و قيمت آن مطرح مي‌كرديد و مطمئن بوديد كه كارتان انجام مي‌شد. ... راديو بي‌بي‌سي در آن هنگام ، سه روز متوالي درباره املاك رضاخان صحبت مي‌كرد و مي‌گفت كه بزرگترين خدمتي كه رضاخان به مملكتش كرده غصب كلية اموال مردم شمال است! حال اين سؤال مطرح مي‌شود كه كسي كه پول تهيه بليط ]اگر چه اين هم يك ادعاي خلاف وافع و اغراق‌آميز بوده [تماشاي يك نمايش را نداشته است چگونه اين ثروت را بدست آورده بود؟ (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، ص 112 و 111؛ گذشته چراغ راه آينده است، ص 464ـ 463؛ تاريخ بيست ساله ايران، ج 8، ص 96ـ 87 و 443 و 442)

اورمودان گلن ايشيقلار – محمد تمدن

محمد تمدن 1267گونش ايلي اورمودا آنادان اولوب. محمدين تحصيل دوروموندان خبريميز يوخدور ، بلكه مقدماتي تحصيلي آتاسي يانيندا آالميش اولا بيلر. مرحوم تمدنين آتاسي حاجي آقا اورمو شهرينده ايلك كيتاب ساتيش دوكانين آچان كيشيدير. محمد تمدن آتاسينين دوكانينا بيرده چاپخانا عيلاوه اتميشدير. مرحوم تمدن حبل المتين گونده ليگينين اورمودا نوماينده سي و اله بو گونده ليگين يازارلاريندا بيريدي.
مرحوم تمدن اورمو نون پهلوي ( امام ) خياوانينين چكيلمه سينده اله جه اورمو يتيم خاناسي و قيزيل آي پارا جمعيتينين قورولماسيندا موهوم رول اويناميشدير.
مرحوم تمدن دان فارسجا اثرلر بونلاردير:
طرزي افشارين ديوانينين تصحيحي ، محرم نامه و نوروز نامه ، ايران در جنگ بين الملل اول(تاريخ رضائيه )، تذكره بزرگان و سخنسرايان آزربايجان غربي(باتي آزه ربايجان شاعيرلر تذكره سي) ، يوسف و زوليخا دستاني و تورك ديلينده اوشاقلار اوچون اون بش حيكايت .
مرحوم تمدن سياسي و اجتماعي دورومدان با خبر بير كيمسه اولاراق تانينميش بير سيما يدي. او مرحومون آدينا اورمونون ايالت محلله سينده اينديكي دارايي ايداره سينين اوز به اوزونده بير كوچه واردير.
مرحوم تمدنين اورمو يا اورميه آدينين ايضاحيندا تاريخ رضائيه ده بله يازير:
اورمو شهري آصلينده روم سرحدلرينده اولان بير شهر اولاراق ساواشلاردا روم (بيزانس لار) اسيرلرينين توپلانديقي مكانيميش و چون تورك ديلينده "ر" حرفي سوزجوكلرين اولينده گله بيلمز "ا"حرفي روميه يعني روم اسيرلرينين توپلانديقي و زينداني اولدوقو مكانين اولينه گليب و روميه ،  اورميه يا اورمو تلفظ اولونور. او ها بله عيلاوه ادير كي اورمو شهرين آسوروجا سو شهري آدلانديرماسي يالنيش و سياسي منفعتلره باغلي اولان بير فرضيه دير. محمد تمدن 1356گونش ايلي اورمو شهرينده دونياسين دييشديرميشدير.
Urmudan gələn ışıqlar – Məhəmməd Təmədon
Məhəmməd Təmədon 1267günş ılı Urmuda anadan olub . Məhəmmədin təhsil durumundan xəbərimiz yoxdur , bəlkə moqədəmatı təhsili atası yanında almış ola bilər Məhəmməd Təmədon in atası Hacı aqa Urmu şəhrində ilk kitab satış dukanın açan kişidir . Məhəmməd Təmədon atasının dukanına birdə çapxana əlavə Etmışdır . Məhəmməd Təmədon həblolmətın günədliginin Urmuda nümayəndəsi və elə bu günədligin yazarlarından biridi . Məhəmməd Təmədon Urmunün pəhləvi ( Imam ) xıavanının çəkilməsində eləcə Urmu yetimxanası və qızıl aypara cəmiətinin qurulmasında mühüm rol oynamışdır . Məhəmməd Təmədon dan farsca əsərlər bunlardır: Tərzi əfşarın dıvanının təshihi , məhərrəm namə və nürüz namə , ıran dər cəng beinolmeləl ( Urmo tarixi ) , təzkreye bozorgan və soxənsorayan Azərbaycan qərbi ( batı Azərəbaycan şairlər təzkərəsi ) , Yüsof və zuleıxa dəstanı və türk dilində oşaqlar üçün on bəş hıkayət . Məhəmməd Təmədon siyasi və ictmaı durumdan baxəbr bir kimsə olaraq tanınmış bir sımaydi . O mərhumun adına Urmunun əyalət məhəlləsində ındıkı darayı idarəsinin oz bə ozündə bir küçə vardır . mərhum Təmədonin Urmu adının izahında tarix rızaeyə də belə yazır: Urmu şəhəri aslində rüm serhədi olan bir şəhər olaraq savaşlarda rüm ( bızanslar ) əsırlərının toplandıqı məkanımış və çün türk dilində " r " hərfi süzcüklərin əvəlində gələ bilməz " o " hərfi rümiə yəәni rüm əsırlərının tuplandıqı və zındanı olduqu məkanın əvəlinə gəlib və rümiə , Ourumiə ya Urmu tələfoz olunur . Təmədon ha belə ilavə edır ki Urmu şəhərin asuruca sü şəhri adlandırması yalnış və siyasi mənfəətlərə bağlı olan bir fərziə dir . Məhəmməd Təmədon 1356günəş ılı Urmu şəhərində dünyasın dəyişdirmişdir .

جمعه، آبان ۲۸، ۱۳۸۹

قيرميزي سيمگه حاققيندا بير تاريخي سند-Girmizi simgə haqinda bir sənəd

گوردويونوز كيمين يوخاريداكي رسيم ده آزه ربايجان اوردوسونون الينده قيرميزي بايراق واردير. بو رسيم آزه ربايجان و روس ساواش لاريندان بير صحنه دير كي سولطان آباد ساواشينا مشهوردور(13فوريه( 1813 گويا بو رسيم عاباس ميرزا قاجار وليعهدينين تبريز ده كي ساراييندا دوواردان آسيلي ايميش.كيمسه نين شوبهه سي بو تاريخي سند دن اولماسين ديه من بو رسمي اله فارس فاشيسمينين رسمي سسي اولان سايتي كميته بين المللي نجات پاسارگاد دان گوتورموشم ، بوداآدرسي: http://www.savepasargad.com/2010-sep/nabard-iran-va-roos-1813.htm
Girmizi simgə haqinda bir sənəd
Gürdüyünüz kimin yuxarıdakı rəsimdə azərəbaycan ordusunun əlində qirmizi bayraq vardır . Bu rəsim azərəbaycan və rüs savaş larından bir səhnə dir ki sultanabad savaşına məşhürdür ( 13fevral  1813) guya bu rəsim Abasmirza Qacar vəliəhdinin Təbriz də ki sarayında duvardan asılıimiş . Kimsənin şübhə si bu tarixi sənd dən olmasın diə mən bu rəsmi elə fars faşısmının rəsmi səsi olan saytı komiteye bein olmeləlı necat pasargad dan gütürmüşəm , buda adresı:

پنجشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۹

فيروزخان حشمتين ياس مراسيمي اورمودا گچيريلدي



جوما آخشامي آبان آيينين (27/8/89) فيروز خان حشمتين اولومونون قيرخينجي گونوموناسيبتيله اورمونون سياووش باغيندا(آزربايجان خسته خاناسينين اوز به اوزو) اولان قوبا مسچيدينده قورولموشدور. فيروز خان مردانه سيمايا صاحيب و سويلن بير كاراكتره صاحيبيدي. او مرحوم  اسكي ايدمانچي و سينما صنعتكاري ايدي و  بير نچه فيلم ده رول آلميشدي. همچنين اورمونون آت ياريشي و آت اويناتما پيستينين قوروجوسويدي. او مرحومومون بلكه ده ان بويوك خيدمتي كتاب غريب شهرين هونكورتولري (مويه هاي شهر غريب ) -ين قورويوب و ياز نشرياتي واسيطه سيله چاپ اديلمه سيدير. بو كيتاب دا قولام خان حشمت بير جانلي شاهيد اولاراق او دونه مين فجايعين گوروب و قلمه آليب دير. او مرحومون آتاسي قولام خان اورمو ماليك لريندن و قاپيچي حاصار كندينين اسكي ماليكيدي. اورمونون قولام خان راستاسي اله بو شخصيتين آدينا آدلانديريلميشدير. مرحوم قولام خان 1333ده حياتين ايتيرميشدير.
ياس توره ني او مرحومون شانينه لاييق اولاراق ، چوخلي هم شهريله ريميزين ايشتيراكيله گچيريلدي. روحو شاد و قبري نورويلا دولسون.

سردارن گمنام آزربايجان – حاجي بابا اردبيلي




نميدانم اين مخصوص ما شرقي ها است كه هميشه در مورد بزرگان  تاريخي خود هميشه بدنبال يكي دو نفر راه مي افتيم و آنها را آنقدر بزرگ مي كنيم كه ديگران فراموش مي شوند و يا اينكه اين خصيصه در همه جوامع بشري به نوعي وجود دارد . تاريخ مشروطيت نيز بسيار تحت تاثير سيماي ستارخان و باقر خان قرار گرفته به طوريكه رشادت ها و دلاوريهاي سرداران ديگر كمتر به چشم مي آيد . از اين بزرگان نوراله خان يكاني از خوي(رييس شهرباني اورميه كه در تراژدي حكومت ملي آزربايجان در اروميه روستاي توپراق قلعه اعدام شد) و مشهدي اسماعيل ارومي ، صدر مشروطه چيان اورميه كه توسط روسها و در جريان اشغال اورميه توسط ايشان در ميدان توپخانه اورميه (بيمارستان عارفيان فعلي) اعدام شد شخصيت هايي بودند كه در مورد آنان اگرچه به اختصار در اين وبلاگ قبلا صحبت كرده ام . حاجي بابا اردبيلي نيز از ضمره اين سرداران گمنام و كمتر شناخته شده آزربايجان است .در تاريخ هجده ساله آزربايجان كسروي  در شرح جنگ تبريزيان با روس ها در 1330قمري چنين  مي نويسد:" هرکس می‌خواست غیرت ومردانگی آن اردبیلی راتماشا کند می‌بایست این روز به تبریز آید. دیگر در پیرامن ارگ که روسها کوچه‌ها را گرفته بودند و مجاهدان گام به گام جنگ کنان آنان را پس می‌راندند و پیاپی از دوسو کشته می‌شدند. در این میان حاج باباخان اردبیلی با دسته دلیر خود رسیده وجنگ باآنان را برگردن گرفت وکسان او پا به جلو گذارده دراندک زمانی شکست تبریزیان را جبران نموده و روسها را از پا انداختند."
زندگينامه حاجي بابا خان اردبيلي
پدرش مشهدی حبیب نام داشت ومادرش از خانواده بازرگانی دراردبيل بود که اکنون به خانواده محمدی معروفند و شادروان حاج نجف قلی و حاج مهدی قلی محمدی دایی‌های او بودند. او از بچگی سر پرشوری داشت و بین دوستانش به زرنگی معروف بود. در دوران جوانی، مغازه‌ای در راسته بازار اردبیل باز کرد و با شغل توتون فروشی شروع به کسب و کار نمود. جوان سر به زیر و مهربانی بود و با خلق و خوی جوانمردی که داشت با مردم گذشت و مهربانی می‌نمود. روزی دونفر از فراشان حکومت، به درمغازه وی آمدند و از او مالیات خواستند. حاج بابا استمهال کرد ولی آنها درشتی نمودند و با او با کلمات رکیک سخن گفتند. سخت‌ترین لحظه زندگی او آن بود که کسی به او ناسزا بگوید و به خصوص از ناموس. وی به شدت برآشفت و از مغازه پایین آمد و در یک چشم به هم زدن، قمه یکی از آنها را از کمر او درآورده و بر وی نواخت. دستگاه حکومتی به جنب و جوش افتاد تا او را دستگیر کند ولی او از شهر خارج شده بود و به جای دیگر رفته بود.
چون نهضت مشروطیت آغاز گشت در صف مجاهدان درآمد. قدبلند، هوش و تشخیص به موقع، شجاعت و بی باکی و بویژه چابکی وی را از دیگران متمایز ساخته بود. هم در زمان حیات و هم امروز که سالها از قتل او می‌گذرد حاج بابا خان از احترام قلبی همشهریان اردبیلی و بیشتر آزادیخواهان ایران برخوردار بود و همواره نامش به نیکی یاد شده و می‌شود .

حاج بابا خان اردبیلی با وجود رشادتهای فراوان طبق دستور، ماموریت مبارزه با مزدوران انگلیسی درگيلان را بر عهده گرفت. حاج باباخان که در وقایع تبریز و گیلان دلاوری‌ها کرده بود در شعبان ۱۳۳۹ از طرف دولت وقت به حکومت ابهرمنصوب شد و دفع فتنه امیرافشار به او واگذارشد. حاج باباخان با ذکاوت فراوان امیرافشار را دستگیر ساخت. حاج بابا خان گزارش این ماموریت بزرگ را به مرکز داد و سيد ظيا طباطبايي رییس الوزرای وقت طی نامه شماره۲۱۵۳ مورخ ۱۱اردیبهشت ۱۳۰۰ شمسی کتباً از او قدردانی کرد.
حاج باباخان پس از رشادتهای فراوان و تاثیرگذاری بی چون و چرا در پیروزی نهضت مشروطه بعدازظهر روز هفتم شعبان ۱۳۴۰ قمری با نیرنگ و دسیسه امیرالسلطنه و امیر فیروز فولادلو در نارین قلعه اردبیل دستگیر و زندانی گردید. خبر دستگیری او در اردبیل می‌پیچد و طرفداران او سلاح برداشته و به سمت نارین قلعه پیش می‌روند تا سردار رشید مشروطیت را رها سازند. امیرالسلطنه چون توان نگهداشتن حاج بابا خان را درقلعه نداشت او را تحویلامير فيروز فولاد لو داد و او حاج بابا خان را به پيره سحران برد و در راه، به حالتی که طناب پیچ زین اسب بود یکی به او می‌گوید التماس کن تا مگر رهایت کنند و جواب می‌شنود که‌ای کاش دستم باز بود و آنگاه به من می‌گفتی که التماس کن. سپس او را در آنجا به قتل رساندند. ابتدا او را از پشت هدف تیر قرار داده و دیوار خرابه‌ای را بر روی جسد خون آلود آن قهرمان ملی انداختند. جسد آن قهرمان بزرگ نهضت مشروطیت در قطعه مفاخر اردبیل به خاک سپرده شد.

چهارشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۹

جايگاه زن در تاريخ مراغه

http://www.sofichai.com/maragheh/historical/188-1389-07-24-10-47-37.html

زنان از گذشته های دور در تاریخ مراغه نقش فزاینده ای داشته اند به طوری که هنگامی که هلاکوخان بر مراغه حکم می راند  زن هلاکوخان دوقوز خاتون اقدامات عمرانی بیشماری در سطح شهر و رصد خانه انجام داد.
از جمله اقدامات وی همچنین ساخت مدرسه ای برای دختران بود . اما آنچنان که که باید زنان مراغه با وجود کفایت از چندان مراتب شاخصی برخوردار نبوده اند که دلیل آن هم وجود افکار سنتی در اذهان مردمان آن دوران می باشد .
از جمله زنانی که در دوران قاجار چهره شاخصی داشته اند می توان به محترم الملوک زن دوم شجاع الدوله ، قمر الحاجیه مادر قوام العلما از آزادیخواهان عضو انجمن مقدس مراغه ، هما فتوحی ( عصمت السلطنه ) از بنیان گذاران مدارس در مراغه اشاره نمود .
هم چنین مرحوم میرزا حسن شکوهی با تاسیس مدرسه دخترانه تربیت البنات در سال 1296 شمسیبا وجود مخالفت معاندین  برای اولین بار در منطقه هر چه بیشتر جایگاه زن را در مراغه تقویت نمود .
پوشش زنان مراغیمعمولاً لباس زیر زنان از زیر جامه ای که تا پشت پای می پوشیدند و آرخالق تشکیل می شد . سربند آنها هم عبارت بود از چارقد بلندی که قدرت پوشاندن موهای بلند و بافته ای آن را داشت و روبندی مقابل چهره شان می آویختند .در بیرون از خانه لباس زنان از یکنواختی واحدی برخوردار بود و معمولاً زنان با روبندی که می پوشیدند قابل تشخیص نبودند یعنی در بیرون از خانه دیگر نمی توانستی بالفرض مادرت را پیدا کنی.
شاید جالب باشد که بدانید این نوع پوشش را ما در جامعه روستایی که از گزند نوع پوشش شهری دور بوده اند نمی بینیم معمولاً لباسهای رنگی با طرح های گل وترنج از مشحصه اصلی لباسهای آنها بوده و حجاب آنها نیز از روسری بزرگ وطرح دار و رنگی که یاشماق نامیده می شد تشکیل می شد .
خطاب قرار دادن زن در زبان مردان مراغیچون مسئله زن دیگر به غیرت و این جور چیزها مرتبت شده بود خطاب قرار دادن و یا گفتن جمله ای در باره زنشان نیز غیرتی بوده به طوری که :
کسی که می خواست راجع به همسرش حرف بزند این طور بیان می کرد : « بیزیم اوشاقلارین ننه سی » یا کمی غیرتی تر « بیزیم اوشاقلار»
یا اگر کسی می خواست همسرش را صدا بزند معمولاً اسم فرزند بزرگ خانواده را صدا می زد که در واقع مورد خطاب همان همسرش بوده . مثلاً اگر می گفت « اکبر » مقصود زنش بوده نه اکبر و گاه قداری نیز با سرفه زنشان را مورد خطاب قرار می دادند.

اورمولو قاوالچي يزدان عمي

Xalq artisti Urmulu qavalçı Yəzdan Nikbəxt


Oxuyacağınız yazı, Urmulu qavalçı Yəzdan Əmi ilə Fərdaye Ma yeddicəliyinin (həftənaməsinin) yapdığı söyləşi əsasında hazırlanmışdır (sayı 240 pəncşənbə 15 azər mah 1386). Bu söyləşinin əsli Türkcə olsa da, adı geçən qəzet onun Farsca çevirisini yayınlamışdır. Aşağıdakı mətn Yəzdan Əmi’nin bu musahibədə Farsca yayınlanan yanıtlarının birləşdirilməsi və bunun da Türkcəyə çevirisindən oluşur. Mehran Baharlı

Xalq artisti Urmulu qavalçı Yəzdan Nikbəxt

Mən Yəzdan Nikbəxt’əm. Atamın adı Hüseyn’dir. Urmuluyam. Cədlərim də Urmuludurlar. Mən Mehdilqədəm yörəsində (məhəlləsində) dünyaya gəlmişəm və orada boya başa çatmışam. İndi isə evim Əbuzər uratındadır (xiyabanındadır). Altmış yaşındayam və evli olan bir oğlum vardır.


Mənim gözlərim körpə çağlarımdan sorunlu idi və çətin işləri görəbilməzdim. Atam yoxsul bir kişi idi və biz öyrənim görəmədik və bu üzdən də mən yazar oxur deyiləm.


Mən qırx ildir qəhvəevləri və gəzimliklərdə (parklarda) yır (təranə) oxuyuram. Devrimdən (inqilabdan) öncə düyün toylarında (cəşn-i ərusilərdə) da oxuyardım. Ancaq devrimdən sonra yanlız gəzimlik və yörələrdə oxuyuram. Mən uşaqlıqdan Azərbaycan yırlarına ilgi duyardım. Bugünədək də bu yoldan geçinmişəm. İlk kəz mənə necə yır oxumanı Urmu’da Azərbaycan küyünün (musiqisinin) əski uzlularından (hünərməndlərindən) olan “Səlam Dəşti” öyrətdi. O məni özüylə düyün toylarına götürərdi. O dönəmlər mənə yirmi tümən tərgə (dəstmüzd) verərdilər.

Mən Azərbaycan yırlarına çox qulaq asaram. Məndə usta Azərbaycan yırçılarından (xanəndələrindən) çox sayıda əski kasetlər vardır. Hacı Baba, Teymur Mustafayev, Rəşid Behbudov, Zeynəb Xanlarova, vs. Ancaq Tanrı yarlıqasın, Hacı Baba’nı hamıdan çox sevərdim. O böyük bir yalınıqdı (insandı). Mən Azərbaycan CDlərindən də öyrənərəm.


Geçmişdə arasıra Farsa “kuçe bazari” mahnılarını da oxuyardım. Ancaq özüm Türkcə yır söyləməni sevərəm. Farsca mahnıları çox sevməm. Mən Azərbaycan mahnılarının vurqunuyam. O dönəmdə bilə Farsca oxumazdım.

Bir sıra güldürü (fukahi) yırları özüm bağdayıb (təsnif edib) oxuyaram. Bu, oxuduğum yerə bağlıdır. Qadınların olduğu əyləşmələrdə (məclislərdə) sayqınlığa artıqraq önəm verərəm.


Oğlum uratlarda insanlara mahnı oxumağımdan darqınc (rahatsız) olmaz. O ilk başdan mənim işimin gəzimliklərdə yır söyləmək olduğunu bilir.


Özüm də gəzimlik və uratlarda yır söyləmək və insanların mənə aqça (pul) verməsindən ya da mənimlə şuxluq eyləməsindən kəsinliklə darqınc olmam. Birincisi bu mənim işimdir. İkincisi mən insanların mənim yır söyləməmdən sevindiklərini görürəm, mən də onları sevindirəbildiyimdən sevincli oluram. Yalnız bir sıra gənclər mənimlə uyqunsuz şuxluqlar edərlər. Mən onlara da dözümlü davranaram, çünkü nə də olsa onlar gəncdirlər.

Mən də öz payıma görə Azərbaycan əkinci (fərhəngi) uğrunda əmək verirəm. Ancaq indiyədək ərklət (devlət) və əkinc özdəklərindən (mərkəzlərindən) heç bir kömək almamışam. Zatən onlar bizləri bəyənməzlər bilə. Bugünəcən də ərklətə bağlı heç kimsənin mənim ölüb qaldığımı sorduğu olmamışdır.


Mən kimsədən kömək gözləmirəm. Ancaq mənim görütümü (əksimi) öz gündəliyinizdə (ruznamənizdə) çap edəcəksəniz, kəsin məndən gözəl bir görüt salın və gündəliyinizdən bir nüsxəsini mənə də verin.

مئهران باهارلي

منجه اورمولو قاوالچي يزدان عمي`ني تورك و آزه‌ربايجان كولتورو و موزييينه ائتدييي عؤمور بويو خيدمه‌تينده‌ن دولايي، ايلگيلي و يئتگيلي درنه‌كله‌ريميز آغيرلامالي و بيله‌سينه اونا ياراشان بير اؤدول و يا پيلاكئت سونماليديلار.

Məncə Urmulu qavalçı Yəzdan Əmini Türk və Azərbaycan kültürü və müziyinə etdiyi ömür boyu xidmətindən dolayı ilgili və yetgili dərnəklərimiz ağırlamalı və bilǝsinǝ ona yaraşan bir ödül vəya pilaket sunmalıdırlar

-------------------------------------------------------------------------------------------

خوابت آشفته مباد!- فرشيد فاريابي
هفته نامه فرداي ما- پنجشنبه ١٥ آذر ماه ١٣٨٦- شماره ٢٤٠

“یزدان قاوالچی”، شاید این نامی باشد که، کمتر کسی در کوچه پس کوچه های اورمیه صدا و اسم او را نشیده باشد. ترانه های آزربايجانی و صدای او سالهای سال است که در قهوه خانه ها، پارکها، جلوی در مدارس و محله ها برای مردم اورميه و حتی برای نوجوانان و زنان شهرمان نیز آشنا است. “یزدان قاوالچی” سالهاست که ترانه های اصیل آزربايجانی که هویت ملی و فرهنگی مردم آزربايجان است را، با ترانه های عامیانه که آنها نیز برخواسته از فرهنگ شفاهی آزربايجان میباشد در خیابانها و محلات و پارکها برای مردم می خواند و از این راه گذر زندگی می کند. “یزدان قاوالچی” با ترانه های آزربايجانی و قیافه خجالتی و چشمان کم سویش در شهر اورمیه تبدیل به چهره محبوبی گردیده و در زمانهایی که صدای موسیقی آزربايجانی بوی جرم می داد و وسیله لهو و لعب شناخته شده و اهل موسیقی اورميه در چنبره تعصبهای خشک حکومتی گرفتار بود، یزدان با انشگتان نحیفش به پوست دایره خود می زد و ترانه ها می خواند و حداقل مردم را در پارکها سرگرم می کرد.

مدتی بود برای تهیه گزارشی از “یزدان قاوالچی” دنبال او بودم. آنهایی که او را از نزدیک می شناختند می گویند که یزدان پیر شده و مثل قبلها دیگر نمی خواند و بیشتر روز را در خانه می گذراند و فقط بعضی وقتها برای امرار معاش خود را به قهوه خانه ها و خیابان خیام می زند تا خرجی بیاید. افسوس که از نعمت و درآمدهای کلان نفتی که در سمینارهای رنگارنگ فرهنگی خرج می شود اندکی نیز بر سر سفره “یزدان قاوالچی” ما ننشسته است. این انسان پیر که سالهاست صدای آشنای مردم می باشد و از نمونه های فرهنگ شفاهی ماست در اوقات پیریش کسی از او حالی نیز نمی پرسد. بیان دیگر یزدان و یزدان ها تجسمی از دردهای روزگار ما هستند، دردهایی که در بسیاری از حنجره ها قفل شده اند و راه جاری شدن ندارند. خنده تلخ یزدان ها از بسیاری گریه ها غم انگیزتر است. غمهایی به وسعت بخشی از هویت و مدنیت ما که آرام و بی صدا سالهاست در بستر اغراض و جهالت به نمبارانی خاک می نگرد.


در یکی از جمعه های پاییزی او را در قهوه خانه ای یافتم، برایش توضیح دادم که می خواهم گزارشی از او در هفته نامه چاپ کنیم. بسیار خوشحال شد چون بعد از سالها یک نفر به سراغ او رفته است تا حرفهایش را بشنود. با صدایی آرام به سوالاتم پاسخ می داد و در پایان وقتی که خواستیم عکسی از او بگیریم با اصرار و وسواس تاکید می کرد که عکس خوبی از او بگیریم.

توضیح: گفتگو به زبان ترکی آزربايجانی بود که ترجمه فارسی آن را با هم می خوانیم.

----------------------------------------------------------------------------------------------

سوال: یزدان اهل ارومیه تو را به اسم" یزدان قاوالچی" می شناسند، آیا این اسم واقعی توست و اهل کجایی؟
من یزدان نیک بخت هستم و اسم پدرم نیز حسین است و خودم اهل ارومیه هستم ، اجدادم نیز اهل ارومیه بودند.
سوال : در کدام محله ارومیه به دنیا آمدی، بزرگ شدی و اکنون در کدام محله زندگی می کنی؟
من در محله مهدی القدم به دنیا آمدم در آنجا بزرگ شدم و حالا نیز خانه ام در خیابان ابوذر است.
سوال: چند سال داری و چقدر درس خواندی؟
من 60 ساله هستم ، پدرم مرد فقیری بود و ما نتوانیستیم درس بخوانیم و بی سوادم
سوال: چند تا فرزند داری ؟
من فقط یک پسر دارم.
سوال: پسرت ناراحت نمی شود که در خیابان ها برای مردم ترانه می خوانی؟
نه اصلا ، او ازدواج کرده است او می داند که شغل من از اول خوانده ترانه در پارک ها بود
سوال: یزدان چند ساله که در پارک ها و خیابان ها برای مردم ترانه می خوانی؟
من 40 ساله که دارم در پارک ها و قهوه خونه ها می خوانم قبل از انقلاب در عروسی ها هم می خواندم، ولی بعد از انقلاب فقط در پارک ها و محله ها می خوانم.

سوال: یزدان این فقط تنها کسب وکارت است، چطور شد که این کار رو شروع کردی؟
آره ، من از بچگی چشمایم معیوب بود و قادر به کار های سخت نبودم از بچگی هم به خواندن ترانه های آذربایجانی علاقه داشتم. و تا حالا هم از این راه خرج زندگی خود را در آورده ام، اولین بار سلام دشتی( از هنرمندان قدیمی موسیقی آذربایجانی در ارومیه) به من یاد داد که چطور بخونم و مرا با خودش به عروسی ها می برد و آن موقع به من 20 تومان دستمزد می دادند.
سوال : فقط ترانه های آذربایجانی می خوانی؟

قبلا بعضی وقت ها ترانه های فارسی کوچه بازاری هم می خواندم ولی خوشم می آید که ترانه های ترکی بخوانم زیاد از ترانه های فارسی خوشم نمی آید من عاشق ترانه های آذربایجی هستم. آن زمان ها هم فارسی نمی خواندم.
سوال : ترانه های آذربایجانی را از کجا یاد می گیری؟
من کاست های بسیار قدیمی دارم، از خواننده های استاد آذربایجانی ، از سی دی های آذربایجانی هم یاد می گیرم.
سوال: یزدان از اساتید موسیقی آذربایجانی چه کسانی را می شناسی؟ و کدام را بیشتر دوست داری؟
من ترانه های آذربایجانی زیاد و گوش می دهم ، حاجی بابا، تیمور( تیمور مصطفی یف)، رشید( رشید بهبود اف)، زینب ( زینب خانالار اوا) و سایره اما از همه بیشتر خدا رحمتش کند حاجی بابا را بیشتر از همه دوست دارم مرد بزرگی بود.
سوال: ترانه هایی که می خوانی همه را از سی دی ها و کاست ها یاد می گیری؟
نه بعضی ترانه های فکاهی را هم خودم درست کرده و می خوانم ، بستگی به جایی دارد که ترانه را می خوانم. در مجالسی که زن هست حرمت ها را بیشتر نگه می دارم.
سوال: نارحت نمی شوی که در پارک ها و خیابان ها می خوانی و مردم برایت پول می دهند؟ یا مردم با تو شوخی می کنند؟
چرا ناراحت باشم ، نه اصلا اولا این شغل من است دوما من می بینم که مردم از ترانه خواندن من شاد می شوند و من هم خودم از اینکه آنها را خوشحال می کنم شاد می شوم. اما بعضی از جوان ها با من شوخی نا بجا می کنند که من هم آن ها را تحمل می کنم بالاخره جوان هستند.
سوال : یزدان تا حال از مراکز دولتی یا فرهنگی کمکی دریافت کرده ای، بالاخره تو هم نسبت به سهم ات برای فرهنگ مردم آذربایجان زحمت می کشی؟
نه اصلا، اصلا آنها ما ها راقبول ندارند. تا حالا کسی از دولتی ها از من نپرسیده که مردی یا زنده ای.
سوال : یزدان اگر به تو بپرسم که من چه کمکی می توانم به تو بکنم، چه چیزی می گویی؟
هیچی ، فقط اگر عکس منو تو روزنامه چاپ کردید یک نسخه از روزنامه را هم به من بدهید.
http://sozumuz.blogspot.com/2010/11/blog-post_15.html

سه‌شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۹

25آبان ميللي سردار ستارخانين شهادت گونو موناسيبتيله


بوردان بير آتلي گچدي
آتين اويناتدي گچدي
گون كيمين شفق سالدي
آي كيمين باتدي گچدي

آخرين عكس ستارخان پس از تير خوردن در باغ اتابك(آتا باي)
فکر نمیکنم کسی  وجود داشته باشد که بنوعی با ایران ارتباط داشته  ولی از قهرمانیها و جانفشانیهای سردار ملی ستار خان  بی اطلاع باشد . هر فرزند این سرزمین مقدس که قلبش برای  آذربایجان جنوبی میتپد ، ستار خان را در دل خود زنده نگهداشته است . این قهرمان بزرگ ستار قره‌داغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در سال ۱۲۸۵ق (۱۸۶۸ میلادی) به دنیا آمد. او از اهالی قره‌داغ آذربایجان بود که در مقابل قشون عظیم محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجانباقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان کودکی اش بر می‌گشت. او و دو برادر بزرگ‌ترش اسماعیل و غفار از کودکی علاقه وافری به تیراندازی و اسب سواری داشتند، اما اسماعیل فرزند ارشد خانواده در این امر پیشی گرفته بود و شب و روزش به اسب تازی، تیراندازی و نشست و برخاست با خوانین و بزرگان سپری می‌شد، سرانجام او در پی اعتراض به حاکم وقت دستگیر و محکوم به اعدام شد.اسماعیل به دلیل ارتباط و پناه دادن به فردی به نام قاچاق فرهاد که از مخالفان و ناراضیان بود، توسط عمال دولت قاجاریه کشته شد. این امر کینه‌ای در دل ستار ایجاد کرد و نسبت به ظلم درباریان و حکام قاجاری خشمگین شد.

گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. وی مردم را بر ضد اردوی دولتی فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و
او در مدت یازده ماه از ۲۰ جمادی الاول ۱۳۲۶ق تا هشتم ربیع الثانی ۱۳۲۷ق رهبری ِ مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازی‌ها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و آمریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر می‌شد و درباره مقاومت‌های سرسختانه وی مطالبی انتشار می‌یافت.
در اواخر کارِ محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلیس به سوی تبریز آمد و راه جلفا را باز کرد. قوای دولتی با دیدن قوای روس به تهران بازگشت و محاصره تبریز پایان گرفت، اما ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادی الثانی ۱۳۲۷ق (اواخر ماه مه ۱۹۰۹م) به ناچار با همراهانش به قنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد. در منابع ذکر شده‌است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که می‌خواست بیرقی از کنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال کنسول، من می‌خواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمی‌روم.

ستارخان در زیر فشار دولت روس، دعوت تلگرافی ِ آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیون را پذیرفت و با لقب سردار ملی به سوی تهران حرکت کرد. در این سفر باقرخان سالار ملی نیز همراه او بود.
تصویر دیگری از ستارخان
هدف دولت مشروطه از این اقدام که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود
تصوير استقبال كنندگان -تهران -دروازه دولت

بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قوای دولتی، که جمعا سه هزار نفر می‌شدند به فرماندهی یپرم خان، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چندبار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پله‌ها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صحصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند (۳۰ رجب ۱۳۲۸ق).
بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، اما معالجات به جایی نرسید و در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران دار فانی را وداع گفت و برخلاف وصیتش، در باغ طوطی در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری درحالی که هزاران هزار تهرانی با چشمانی گریان جنازه او را تشییع می‌کردند به خاک سپرده شد. او هنگام فوت حدود ۵۳ سال داشت.
قاتل ستارخان در وهله اول دولت مشروطه و انگليسيها و اجراي آن با يپرم ارمني بود.یـِپرم داویدیان گانتاکتسی معروف به یـِپرم خان از انقلابیون ارمنی و یکی از رهبران نظامی انقلاب مشروطه می‌باشد که در سال ۱۲۴۷ خورشیدی برابر با ۱۸۶۸ میلادی در روستای بارسوم در نزدیکی شهر گنجه زاده شد. سر پر شوری داشت. نخست و در آغاز جوانی به رزمندگان ارمنی که می‌خواستند از مرزهای روسیه تزاری بگذرند و با عثمانیان نبرد کنند پیوست. ولی روسها دستگیرش کردند و به اردوگاه‌های کار اجباری در سیبری تبعیدش کردند.او به گونه‌ای شگفت‌انگیز از اردوگاه مرگبارش گریخت. نخست خود را به ژاپن رساند و پس از گذراندن راهی دراز به ایران آمد و دوباره به ارمنستان رفت و به داشناک‌ها پیوست.

يپرم از اعضائ داشناكسيون
در شب عید نوروز سال ۱۳۲۸ق، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. هدف دولت مشروطه به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محل‌های تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او می‌بایست سلاح‌های خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود. اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.»، اما باز یاران ستارخان راضی به تحویل سلاح نشدند.
یپرم‌خان در یکی از جنگها در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۹۱ خورشیدی برابر با ۱۹ مه ۱۹۱۲ میلادی در نزدیکی قلعه شورجه در همدان
کشته شد.
توجه:در تاليف اين مطلب از دانشنامه ويكيپديا به عنوان مرجع استفاده شده و همه مطالبي كه با كليك كلمات رنگي قابل دستيابي مي باشندلزوماً مورد تاييد  نويسنده اين وبلاگ (اورمولو تايماز)نمي باشد.
مجسمه باقر خان يار و همرزم ستارخان، موزه مشروطه

شنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۹

راز پيشرفت تركيه چيست و سبب پس رفت ايران چه مي تواند باشد ؟



بنا بر اعلام رسمي بانك جهاني و بنگاه هاي مختلف اقتصادي در جهان تركيه در سال 2010به مقام پانزدهم جهان دست يافته و در آينده نزديك به پله يازدهم صعود خواهد كرد. وضعيت حقوق بشر و حقوق شهروندي در تركيه نيز بسيار پيشرفت كرده است . همين يكي دو روز قبل بان كيمون دبير كل سازمان ملل از شخصيت عبدالله گول رياست جمهوري تركيه قدر داني نمود. در مقايسه وضعيت اقتصادي و نرخ تورم و آزاديهاي مدني و ساير شاخص هاي اجتماعي و سياسي در ايران حتي نسبت به دهه اخير بشدت افت كرده است . راز پيشرفت تركيه چيست و سبب پس رفت ايران چه مي تواند باشد ؟ اين سوالي است كه اخيراً بسياري به آن فكر مي كنند. چرا دو كشوري كه به حيات نوين خود تقريباً باهم شروع كردند اكنون اين قدر شرايط متفاوتي دارند؟
 در دهه پنجاه به دنبال افزايش قيمت نفت به يك باره ايران با جهشي در بهداشت و وضعيت ظاهري معيشت مردم از تركيه پيشي گرفت ولي تركيه توانست به سرعت در سي و چند سال گذشته به ايران برسد و از دهه اخير به شدت از ايران جلو افتاده و با سرعت قابل توجهي( حتي در مقياس جهاني ) به پيش مي رود و اكنون جزو بيست اقتصاد اول جهان شده است . يقيناً براي پيدا كردن جواب اين سوال بايستي سير مدرنيته در ايران و تركيه را با هم مقايسه كنيم . زيرا تركيه اي كه آتا ترك از عثماني به ارث برد و كشور نويني از بطن آن بوجود آورد همسايه اي داشت كه در آن رضا پهلوي از قاجاريه ارث برده بود و از بطن آن كشوري نوين ايجاد نمود به عبارت ديگر ايران نوين و تركيه نوين تقريباً در يك محدوده زماني بوجود آمدند. بنابراين من سعي خواهم نمود صرفاً از جنبه تاريخي و اجتماعي به مقايسه عملكرد دو رهبر و نتيجه عمل ايشان بپردازم .
مصطفي كمال آتا ترك يك ژنرال تحصيل كرده متولد شهر سلانيك در يونان متعلق به عثماني بود. مدت ها در مكه و مدينه ، بالكان و اروپا زندگي كرده و در جنگ هاي بسياري شركت كرده بود . از شرايط تركيه ، جهان اسلام و غرب اطلاع كامل داشت . او يك قهرمان ملي بود و پس از تسليم سلطان عثماني در سلك يك نماينده مجلس از ارتش استعفا داد و طي جنگ ميهني آزاديبخش توانست با شكست دادن دولت هاي انگليس ، بلغارستان ، فرانسه ، يونان و متفقين جنگ جهاني اول كشوري نوين به نام تركيه را از اشغال ، آزاد و بناي يك جمهوري كه قديمي ترين جمهوري شرق مي باشد را پي ريخت. در مقابل رضا شاه يك نظامي كم سواد ، متولد آلاشت سواد كوه بود كه تنها بعد از رسيدن به شاهي يك بار به تركيه سفر كرد. اطلاع صحيحي از سياست و اوضاع جهاني نداشت. در هيچ جنگ بزرگي بر عليه قدرت هاي جهاني شركت نكرده بود و بر عكس مدتي حقوق بگير فوج قزاق زير نظر روس ها بود و بعد ها زير سايه انگليس قرار گرفت و بعد از رسيدن به قدرت باز هم در سلك نظامي باقي ماند و هيچگاه نظر مساعدي به مجلس و پارلمان نداشت .
رضا شاه و مصطفي كمال پاشا پس از به قدرت رسيدن هر دو شالوده كشوري نوين را ريختند . ايجاد راه زميني بين شهرها ، راه آهن ، خطوط هوايي ، دادگستري ، رفع يا كشف حجاب و وارد كردن نيمه پنهان جامعه(زنان) به حيطه كار و آموزش ،آموزش رايگان و همگاني ، بهداشت عمومي ، گمركات ، تحصيلات عاليه ، ارتش مقتدر ، شهرباني كارآمد ، سيستم اداري امروزيو... و هر آنچه كه ما امروزه نهاد هاي دولتي و آموزشي و بهداشتي و خدماتي مي شناسيم را اين دو رهبر ايجاد كردند . وسعت و سرعت تحولات به قدري زياد بود كه مصطفي كمال را در تركيه آتا ترك و رضا شاه را در ايران ، كبير ناميدند. اما چه شد كه نتيجه اقدامات آتا ترك در تركيه اجتناب از ورود به جنگ جهاني دوم و احترام به بيطرفي اين كشور از طرف همه قدرت ها و ابر قدرت هاي آن زمان شد ولي ايران به اشغال انگليس و روس در آمد . چه شد كه جمهوري تركيه اكنون جشن هشتاد و چندمين سال خود را مي گيرد ولي ايران مجبور شد رژيم قبل را ساقط كند و رژيم جديد اكنون پس از سي و چند سال هنوز كه هنوز است در التهاب و بحران به سر مي برد . چه شد كه نهاد هاي مدني و اداري و دولتي در تركيه به آن كار آمدي رسيدند كه تركيه بتواند قدرت پانزدهم اقتصاد جهان بحران زده كنوني شود ولي هر روز از سطح معيشت ايراني ها كاسته مي شود ؟ به عبارت ديگر عملكرد رضا شاه در مقايسه با آتا ترك چه چيزهايي كم داشت كه نتيجه آن اكنون ما است ؟
آتا ترك سه سال پس از اعلام جمهوريت همسر خود را طلاق داد و رسماً با كشور خود ازدواج كرد و تمام قدرت و امكانات خود را در راه پيشرفت كشور صرف نمود . آتا ترك يك ليره ثروت اندوزي نكرد و با حقوق پاشايي خود گذران نمود. آتا ترك يك كاخ براي خود نساخت . آتا ترك هيچ كاري را بدون مشورت با مجلس و به تصويب رساندن قانون جديد انجام نداد. آتا ترك در سايه منش و رفتار خود تبديل به بزرگ ترين معلم اخلاق مردم تركيه شد . آتا ترك در مقابل متشرعين كوتاه نيامد و جامعه اي سكولار و لاييك بوجود آورد . آتا ترك با تربيت قشر با نفوذي از نخبگان ،  نسل جديدي از اجتماعيون و سياسيون را بوجود آورد . آتا ترك احترام عميقي در بين دولت هاي خارجي براي دولت و مردم تركيه بوجود آورد . آتا ترك با احيا و ايجاد غرور ملي در مردم ، مرتبه جمهوريت را به بالاتر از خلافت عثماني ارتقا داد . آتا ترك توانست احترام به پرچم ، روح كار و تلاش و پيوند بين دولت و مردم را بوجود آورد. آتا ترك از يك سيستم استبدادي ، سيستم پارلماني و جمهوري لاييك مردمي بوجود آورد. ماحصل تمام اين موارد و مورد هاي ديگر كه مجال پرداختن به آنها نيست تركيه امروزين است .
در مقابل رضا شاه پس از به قدرت رسيدن سه بار ديگر ازدواج كرد و بتدريج قواي ذهني و بدني خود را در اختيار نفسانيات خود قرار داد. رضا شاه چندين كاخ و اقامت گاه براي خود در نقاط مختلف كشور ساخت . رضا شاه با اعدام خوانين و زمين داران به بهانه هاي مختلف به مال و جان مردم دست اندازي كرد و بتدريج بزرگ ترين زمين دار ايران و حتي جهان شد . به طوريكه روزنامه هاي فرانسه نوشتند موجود عجيب الخلقه اي در ايران بوجود آمده كه زمين مي خورد . در كوتاه مدتي زمين هاي متصرفه وي و دربار بزرگ تر از خاك بلژيك شد. رضا شاه با كتك زدن وزير و وكيل و حتي افراد عادي درصحن دولت و خيابان و مجلس شان پادشاه را به سطح مامور اجراي احكام و مير غضب پايين آورد. رضا شاه در مقابل روحانيت كوتاه آمد ، ابتدا از اعلام جمهوريت دست كشيد و سپس خود را شاه اعلام كرد . رضا شاه با سركوب و كشتار نخبگان نسل اجتماعيون و سياسيون دوران مشروطيت را از بين برد . او حتي نخبگان طرف دار خود از قبيل ملاك الشعراي بهار ، قوام ، فروغي ، عارف قزويني و ديگران را خانه نشين كرد يا كشت . رضا شاه احترام ايران در بين دول را از بين برد و قدرت هاي جهاني به اعلام بي طرفي دولت ايران وقعي نگذاشته و ايران را اشغال كردند كه به سقوط خودش منجر شد. رضا شاه با تحقير ملت هاي ساكن در ايران غرور ملي را از بين برد و زبان و فرهنگ اقليت را بر اكثريت تحميل نمود و شكاف عميقي بين دولت و مردم بوجود آورد و احترام به پرچم را زايل كرد. رضا شاه از يك سيستم مشروطه و فدرال يك سيستم استبدادي مركز محور بوجود آورد.
بنابراين زياد هم باعث تعجب نيست كه  ماحصل اقدامات وي  ، وضع موجود باشد. 

پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹

متن قرارداد هاي گلستان و تركمن چاي

مدتي است كه ارگان هاي غير رسمي فاشيسم فارس جمهوري آزربايجان (آزربايجان شمالي )را به نام ايران شمالي ياد كرده و بدينوسيله ضمن تحقير استقلال آزربايجان به ضعم خود در مقابل تجزيه طلبان ( شما بخوانيد استقلال طلبان يا هويت طللب ها و يا هر چيز ديگري كه دوست داريد)برگ آس برنده اي را به زمين مي زنند. اما يادشان مي رود كه همراه با آزربايجان شمالي ارمنستان فعلي ، هرات ، قسمتي از تركمنستان و تاجيكستان نيز شامل اين به اصطلاح ايران شمالي خيالي مي شود. اين روزها هم اين نوابغ نژاد پرستي آس برنده ديگري نيز بر زمين مي زنند كه گويا مدت 99ساله و يا صد ساله اين عهد نامه ها به سر آمده و بايستي آزربايجان به ايران پس داده شود!!! جداي از اينكه اين نوابغنژاد پرستي از علم رياضي حتي جمع و تفريق را نيز نمي دانند ( با يك حساب سرانگشتي عمر عهد نامه گلستان كمي كمتر از دويست سال است) از ناداني خودشان و طرفداران طوطي منششان استفاده كرده و به تشويش اذهان عمومي مي پردازند لذا در اينجا لازم دانستم متن كامل قراردادهاي فوق الذكر را عينا درج نمايم . افسوس كه نرود ميخ آهني بر سنگ!!!
اورمولو تايماز
متن معاهده گلستان
اعليحضرت قضا و قدرت، خورشيد رايت، پادشاه جم جاه و امپراطور عالي دستگاه ممالك بالاستقلال كل ممالك آمپيريه روسيه و اعليحضرت قدر قدرت، كيوان رفعت، پادشاه اعظم سليمان جاه، ممالك بالاستقلال كل ممالك شاهانه ايران به ملاحظه كمال مهرباني و اشفاق عليٌتين كه در ماده اهالي و رعاياي متعلقين دارند رفع و دفع عداوت و دشمني كه بر عكس رأي شوكت آراي ايشان است طالب و به استقرار مراتب مصالحه ميمونه و دوستي جواريت سابقه مؤكده را در بين الطرفين راغب مي باشند، با حسن الوجه رأي عليٌتين قرار گرفته در انجام اين امور نيك و متصوٌبه از طرف اعليحضرت قدر قدرت پادشاه اعظم بالاستقلال كل ممالك روسيٌه به عاليجاه معلٌي جايگاه جنرال ليوتنال سپهسالار روسيٌه و مدير عساكر ساكنين جوانب قفقازيٌه و گرجستان، ناظم امور و مصالح شهريه ولايات غوبرناي و گرجستان و قفقازيٌه و حاجي طرخان و كارهاي تمامي ثغور و سرحدات اين حدودات و سامان، امرفرماي عساكر سفاتين بحر خزر، صاحب حمايل الكساندر نويسكي ذي حمايل مرتبه اولين آنٌاي مرتبه دار رابع عسكريه مقتدره حضرت گيوركي، صاحب نشان و شمشير طلا المرقوم به جهت«رشادت و بهادري» نيكلاي رتيش چف اختيار كلي اعطا شده و اعليحضرت قدر قدرت والا رتبت، پادشاه اعظم، مالك بالاستقلال كل ممالك ايران هم عاليجاه معلي جايگاه، ايلچي بزرگ دولت ايران كه مأمور دولتين روم و انگليس بودند، عمده الامرا و الاعيان، مقرب درگاه ذي شأن و محرم اسرار نهان و مشير اكثر امور دولت عليٌه ايران از خانواده و دودمان وزارت و از امراي واقفان حضور در مرتبه دويم آن، صاحب شوكت عطاياي خاص پادشاهان خود از خنجر و شمشير و كارد مرصع و استعمال ملبوس ترمه و اسب مرصع يراق ميرزا ابوالحسن خان را كه در اين كار مختار بالكل نموده اند حال در معسكر روسيه و رودخانه زيوه من محال گلستان متعلقه ولايات قراباغ ملاقات و جمعيت نمودند. بعد از ابراز و مبادله مستمسك مأموريت و اختيار كلي خود به يكديگر و ملاحظه و تحقيق امور متعلق به مصالحه مباركه به نام پادشاهي عظام قرار و به موجب اختيار نامجات طرفين، قيود و فصول و شروط مرقومه را الي الابد مقبول و منصوب و استمرار مي داريم:
فصل اول- بعد از اين، امور جنگ و عداوت و دشمني كه تا حال در دولتين عليتين روسيه و ايران بود به موجب اين عهدنامه الي الابد مقطوع و متروك و مراتب مصالحه اكيد و دوستي و وفاق شديد در بين اعليحضرت قضا قدرت، پادشاه اعظم امپراطور مالك بالاستقلال كل ممالك روسيه و اعليحضرت خورشيد رايت، پادشاه دارا شوكت ممالك ايران و وارث و وليعهدان عظام و ميانه دولتين عليتين ايشان پايدار و مسلوك خواهد بود.
فصل دويم- چون پيشتر به موجب اظهار و گفتگوي طرفين قبول و رضا از جانبين دولتين شده است كه مراتب مصالحه در بناي اسطاطوسكوادپريز نديم يعني طرفين در هر وضع و حالي كه الي قرارداد مصالحه الحاليه بوده است از آن قرار باقي و تمامي الكاي ولايات خوانين نشين كه تا حال در تحت تصرف هر يك از دولتين بوده كماكان در تحت ضبط و اختيار ايشان بماند، لهذا در بين دولتين عليتين روسيه و ايران به موجب خط مرقومه ذيل سنور و سرحدات مستقر  تعيين گرديده از ابتداي اراضي آدينه بازار به خط مستقيم از راه صحراي مغان تا به معبر يدٌي بلوك رود ارس و از بالاي كنار رود ارس تا ايصال و الحاق رودخانه كپنك چاي به پشت كوه مقري و از آن جا خط حدود سامان ولايات قراباغ و نخجوان از بالاي كوههاي آلداگوز به دره لكر مي رسد و از آنجا به سرحدات قراباغ و نخجوان و ايروان و نيز رسدي از سنور گنجه جمع و متصل گرديده، بعد از آن حدود مزبوره كه ولايت ايروان و گنجه و هم حدود قزاق و شمس الدين لو را تا به مكان ايشيك ميدان مشخص و منفصل مي سازد و از ايشيك ميدان تا بالاي سر كوههاي طرف راست طرق و رودخانه هاي حمزه چمن و از سر كوههاي پنبك الي گوشه حدود محال شوره گل و از گوشه شوره گل از بالاي كوه برفدار آلداگوز گذشته از سر حد محال شوره گل و ميانه حدود قريه سدره وارنيك به رودخانه آرپه چاي ملحق و متصل شده معلوم و مشخص مي گردد و چون ولايات خوانين نشين طالش در هنگام عداوت و دشمني دست به دست افتاده، لهذا به جهت زياده صدق و راستي حدود ولايات طالش مزبوره را از جانب انزلي و اردبيل بعد از تصديق اين صلحنامه از پادشاهان عظام، معتمدان و مهندسان مأمور كه به موجب قبول و وفاق يكديگر و به معرفت سرداران جانبين، جبال و رودخانه ها و درياچه و امكنه و مزارع طرفين تفصيلاً تجديد وتميز و تشخيص مي سازند آن را نيز معلوم و تعيين ساخته آنچه در تحرير اين صلحنامه در دست و در تحت تصرف جانبين باشد معلوم نموده، آن وقت خط حدود ولايت طالش نيز بر اسطاطوسكوادپريز نديم مستقر و معين ساخته هر يك از طرفين آنچه در تصرف دارد بر سر آن باقي خواهد ماند و همچنين در سرحدات مزبوره فوق اگرچيزي از خط طرفين بيرون باشد معتمدان و مهندسان مأموره طرفين هر يك طرف موافق بيرون باشد معتمدان و مهندسان مأموره طرفين هر يك طرف موافق اسطاطوسكوادپريز نديم رضا خواهد داد.
فصل سيم- اعليحضرت قدر قدرت، پادشاه اعظم مالك بالاستقلال كل ممالك ايران به جهت ثبوت دوستي و وفاقي كه به اعليحضرت خورشيد رتبت، امپراطور كل ممالك روسيه دارند به اين صلحنامه به عوض خود و وليعهدان عظام تخت شاهانه ايران ولايات قراباغ و گنجه كه الآن موسوم به اليزابت پول است و الكاي خوانين نشين شكي، شيروان، قوبٌه، دربند، بادكوبه و هر جا از ولايات طالش را با خاكي كه الآن در تحت تصرف دولت روسيه است و تمامي داغستان، گرجستان، محال شوره گل، آچوق باش، كورنه، مينگرلي، آبخازي و تمامي الكا و اراضي كه در ميانه قفقازيه و سرحدات معينه الحاله بوده و نيز آنچه از اراضي درياي قفقازيه الي كنار درياي خزر متصل است مخصوص و متعلق به ممالك آمپيريه روسيه مي داند.
فصل چهارم- اعليحضرت خورشيد رايت، امپراطور قدر قدرت، پادشاه اعظم ممالك ايران به جهت اثبات اين معني كه بنابر همجواريت طالب و راغب است كه در ممالك شاهانه ايران مراتب استقلال و اختيار پادشاهي را در بناي اكيد مشاهده و ملاحظه نمايند، لهذا از خود و از عوض وليعهدان عظام اقرار مي نمايند كه هر يك از فرزندان عظام ايشان كه به وليعهدي دولت ايران تعيين مي گردد هر گاه محتاج به اعانت و امدادي از دولت روسيه باشد مضايقه ننمايد، تا از خارج كسي نتواند دخل در مملكت ايران نمايد و به امداد و اعانت روس دولت ايران مستقر و محكم گردد، و اگر در سر امور داخله مملكت ايران فيمابين شاهزادگان مناقشتي دولت روس را در آن ميانه كاري نيست، تا پادشاه وقت خواهش نمايد.
فصل پنجم- كشتيهاي دولت روسيه كه براي معاملات بر روي درياي خزر تردد مي نمايند به دستور سابق مأذون خواهند بود كه به سواحل و بنادر جانب ايران عازم و نزديك شوند و زمان طوفان و شكست كشتي از طرف ايران اعانت و ياري دوستانه نسبت به آنها بشود. كشتيهاي جانب ايران هم به دستور سابق مأذون خواهند بود كه براي معامله روانه سواحل روسيه شوند و به همين نحو در هنگام شكست و طوفان از جانب روسيه اعانت و ياري دوستانه درباره ايشان معمول گردد. كشتيهاي عسكريه جنگي روسيه به طريقي كه در زمان دوستي و يا در هر وقت كشتيهاي جنگي دولت روسيه با علم و بيدق در درياي خزر بوده اند حال نيز محض دوستي اذن داده مي شود كه به دستور سابق معمول گردد و أحدي از دولتهاي ديگر سواي دولت روس كشتيهاي جنگي در درياي خزر نداشته باشد.
فصل ششم- تمام اسرايي كه در جنگها گرفته شده اند يا اينكه به اهالي طرفين اسير شده از كريستيان و يا هر مذهب ديگر باشند مي بايد الي وعده سه ماه هلالي بعد از تصديق و خط گذاردن در اين عهدنامه از طرفين مرخص و رد گرديده هر يك از جانبين خرج و مايحتاج به اسراي مزبوره داده به قرا كليسا رسانند و وكلاي سر حدات طرفين به موجب نشر اعلامي كه در خصوص فرستادن آنها به جاي معين به يكديگر مي نمايند اسراي جانبين را باز دريافت خواهند كرد و آنانكه به سبب تقصير يا خواهش خود از مملكتين فرار نموده اند، أذن به آن كساني كه به رضا و رغبت خود اراده آمدن داشته باشند داده شود كه به وطن خود مراجعت نمايند، و هر كس از هر قومي چه اسير و چه فراري كه نخواسته باشد بيايد كسي را با او كاري نيست و عفو و تقصيرات از طرفين نسبت به فراريان اعطا خواهد شد.
فصل هفتم- علاوه از قرار و اظهار مزبوره بالا رأي بيضا ضياي اعليحضرت كيوان رفعت، امپراطور اعظم روسيه و اعليحضرت قدر قدرت، پادشاه اعظم ممالك ايران قرار يافته كه ايلچيان معتمد طرفين كه هنگام لزوم مأمور و روانه دارالسلطنه جانبين مي شوند بر وفق لياقت رتبه امور، كليه مرجوعه ايشان را حاصل و پرداخت و سجل نمايند و به دستور سابق وكلايي كه از دولتين، بخصوص حمايت ارباب معاملات در بلاد مناسبه طرفين تعيين و تمكين گرديده زياده از ده نفر عمله نخواهند داشت و ايشان به اعزاز شايسته مورد مراعات گرديده و به احوال ايشان هيچ گونه زحمت نرسيده، بل زحمتي كه به رعاياي طرفين عايد گردد و به موجب عرض و اظهار وكلاي مزبوره رضاي ستمديدگان جانبين داده شود.
فصل هشتم- در باب آمد و شد قوافل و ارباب معاملات در ميان ممالك دولتين عليتيٌن اذن داده مي شود كه هر كس از اهالي تجٌار بخصوص به ثبوت اينكه دوست رعايا و ارباب معاملات متعلقه به دولت بهيه روسيه و يا تجار متعلق به دولت عليٌه ايران مي باشند، از دولت خود يا از سر حدٌداران تذكره و يا كاغذ راه در دست داشته باشند، از طريق بحر و بر به جانب ممالك اين دو دولت بدون تشويش آيند و هر كس هرقدر خواهد ساكن و متوقف گشته به امور معامله و تجارت اشتغال نمايند، و زمان مراجعت آنها به اوطان خود از دولتين مانع ايشان نشوند. آنچه مال و تنخواه از امكنه ممالك روسيه به ولايات ايران و نيز از طرف ايران به ممالك روسيه برند و به معرض بيع رسانند و يا معاوضه با مال و اشياء ديگر نمايند، اگر در ميان ارباب معاملات طرفين بخصوص طلب و غيره شكوه و ادعايي باشد به موجب عادت مألوفه به نزد وكلاي طرفين يا اگر وكيل نباشد نزد حاكم آنجا رفته امور خود را عرض و اظهار سازد تا ايشان از روي صداقت، مراتب ادعاي آنها را مشخص و معلوم كرده، خود و يا به معرفت ديگران قطع و فصل كار را ساخته نگذارند تعرٌض و زحمتي به ارباب معاملات عايد بشود.
در باب تجٌار طرف ممالك روسيه كه وارد ممالك ايران مي شوند مأذون خواهند بود كه اگر با اموال و تنخواه خودشان به جانب ممالك پادشاهانه ديگر كه دوست ايران مي باشند بروند از طرف دولت ايران بي مضايقه تذكرات راه به ايشان بدهند و همچنين از طرف دولت روس در ماده تجارت اهالي دولت ايران كه از خاك ممالك روسيه به جانب ساير ممالك پادشاهانه كه دوست دولت روسيه باشند مي روند، معمول خواهد شد.
وقتي كه از رعاياي دولت روسيه در زمان توقف و تجارت. در ممالك ايران فوت شده باشد اموال و املاك او در ايران بماند چون مايعرف او از مال رعاياي دولت دوست است، لهذا مي بايد اموال مفوت به موجب قبض الوصول شرعي رد و تسليم ورثه مفوت گردد و نيز اذن خواهد داد كه املاك مفوت را اقوام او بفروشند، چنانكه كه اين معني در ممالك روسيه و پادشاهان ديگر دستور و عادت بوده متعلق به هر دولت باشد مضايقه نمي نمايند.
فصل نهم- باج و گمرك اموال تجار طرف دولت بهيه روسيه كه به بنادر و بلاد ايران مي آورند از يك تومان پانصد دينار در يك بلده گرفته از آنجا با اموال مزبوره به هر ولايت ايران بروند چيزي مطالبه نكرده و همچنين از اموالي كه از ممالك ايران بيرون مي آورند آن قدر گرفته زياده به عنوان خرج و توجيه و تحميل و اختراعات چيزي از تجار روسيه با شرٌ و شلتاق مطالبه نشود و به همين نحو در يك بلده باج و گمرك تجٌار ايران كه به بنادر و ممالك روسيه مي آورند و يا بيرون مي برند به دستور گرفته، اختلافي به هيچ وجه نداشته باشند.
فصل دهم- بعد از نقل اموال تجٌار به بنادر كنار دريا و يا آوردن از راه خشكي به بلاد سرحدات دولتين اذن و اختيار به تجٌار و ارباب معاملات طرفين داده شده كه اموال خودشان را فروخته و اموال ديگر خريده و يا معاوضه كرده، ديگر از امناي گمرك و مستاجرين طرفين اذن نخواسته باشند، زيرا كه بر ذمٌه امناي گمرك و مستأجرين لازم است كه ملاحظه نمايند تا معطٌلي و تأخير در كار ارباب معاملات وقوع نيافته، باج خزانه را از بايع يا از مبيع (يا از مشتري) هر نوع با هم سازش مي نمايند بازيافت دارند.
فصل يازدهم- بعد از تصديق و خط گذاردن در اين شروط نامه، وكلاي مختار دولتين عليٌتين بلاتأخير به اطراف جانبين اعلام و اخبار مي نمايند و امر اكيد بخصوص بالمرٌه ترك و قطع امور عداوت و دشمني به هر جا ارسال خواهند كرد. شرط اين شروط نامه الحاله كه بخصوص استدامت مصالحه دائمه طرفين مستقر و دو قطعه مشروحه با ترجمان خطٌ فارسي مرقوم و محرٌر و از وكلاي مختار مأمورين دولتين عليٌتين مزبوره بالتصديق و با خطٌ و مهر مختم گرديده و مبادله با يكديگر شده است مي بايست از طرف اعليحضرت خورشيد رتبت. پادشاه اعظم، امپراتور اكرم، مالك كل ممالك روسيه و از جانب اعليحضرت قدر قدرت، پادشاه والا جاه ممالك ايران به امضاي خطٌ شريف ايشان تصديق گردد و چون اين صلحنامه مشروحه مصدٌقه مي بايد از هر دو دولت پايدار به وكلاي مختار برسد، لهذا از دولتين عليٌتين در مدت سه ماه هلالي وصول گردد.
تحريرآ في معسكر روسيه در رودخانه زيوه من محال گلستان متعلٌقه قراباغ به تاريخ بيست و نهم شهر شوال المكرم سنه يك هزار و دويست و هشت هجري نبوي مطابق دوازدهم ماه اكتوبر سنه يك هزار و هشتصد و سيزده عيسوي سمت تحرير رفت. 

متن قرارداد تركمن چاي

دیباچه عهدنامه ایران و روس

الحمدالله الوافی و الكافی بعد از انعقاد عهدنامه مباركه گلستان و مبادلات و معاملات دوستانه دولتین علیتین و ظهور آداب كمال مهربانی و یكجهتی حضرتین بهیٌتین به مقتضای حركات آسمانی برخی تجاوزات ناگهانی از جانب سر حد داران طرفین به ظهور رسیده كه موجب سنوح غوایل عظیمه شد و از آن جا كه مرآت ضمایر پادشاهانه جانبین از غبار این گونه مخاطرات پاك بود اولیای دولتین علیتین تجدید عهد مسالمت را اهتمامات صادقانه و كوشش های منصفانه در دفع و رفع غایله اتفاقیه به ظهور رسانیده عهدنامه مباركه جدید به مبانی و اصولی كه در طی فصول مرقومه مذكور است مرقوم و مختوم آمد به مهر وكلای دولتین علیتین و در ماه شوال در سال هزار و دویست و چهل و نه هجری به امضای همایون شرف استقرار و استحكام پذیرفت. بر اولیای دولتین لازم است كه از این پس در تحصیل موجبات مزید دوستی و موافقت اهتمامات صادقانه مبذول دارند و اسباب استحكام و استقرار معاهده مباركه را به مراودات دوستانه متزاید خواهند و اگر در معدات تكمیل امور دوستی قصوری بینند به امضای خواهشهای منصفانه تدارك آن را لازم بشمارند و دقیقه از دقایق دوستی را مهمل و متروك نگذارند.

بسم الله الرحمن الرحیم



چون اعلیحضرت قضا قدرت، پادشاه اعظم والاجاه، امپراطور اكرم شوكت دستگاه، مالك بالاستحقاق كل ممالك روسیه و اعلیحضرت كیوان رفعت خورشید رایت، خسرو نامدار پادشاه اعظم با اقتدار ممالك ایران، چون هر دو علی السویه اراده و تمنای صادقانه دارند كه به نوایب و مكاره جنگی كه بالكلیه منافی رأی والای ایشان است نهایتی بگذارند و سنتهای قدیم حسن مجاورت و مودت را ما بین این دو دولت بواسطه صلحی كه متضمن دوام باشد و بواعث خلاف و نفاق آتیه را دور كنند در بنای مستحكم استقرار دهند، لهذا برای تقدیم این كار خجسته آثار اعلیحضرت امپراطور كل ممالك روسیه جناب ژان پاسكویچ‌‌‌‍‌‌، جنرال آنفاندری، سردار عسكر جداگانه قفقاز، ناظم امورات ملكیه گرجستان و ولایات قفقاز و حاجی ترخان، مدیر سفاین حربیه بحر خزر، صاحب حمایلات الكسندر نویسكی مقدس مرصع به الماس، به آن مقدس مرتبه اول مرصع به الماس، ولادیمیر مقدس مرتبه اول و گیورگی مقدس مرتبه دویم و صاحب دو شمشیر افتخار یكی طلا موسوم«برای شجاعت» و دیگری مرصع به الماس و صاحب حمایلات دول خارجه مرتبه اولین عقاب سرخ پیكر پروسیه، هلال دولت عثمانی و نشان های دیگر و جناب «الكسندر اوبرو سكوف» صاحب حمایلات مقدسه ثالث ولادیمیر، مرتبه ثانی سن استانیسلاس لهستان، مرتبه دوم سن ژان بیت، و از طرف اعلیحضرت قویشوكت پادشاه ممالك ایران نواب مستطاب والا شاهزاده نامدار عباس میرزا را وكلای مختار خود تعیین كردند و ایشان بعد از آن كه در تركمنچای مجتمع شدند و اختیار نامه خود را مبادله كرده و موافق قاعده و شایسته دیدند، فصول آتیه را تعیین و قرارداد كردند:

فصل اول- بعد الیوم ما بین اعلیحضرت امپراطور كل ممالك روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران و ولیعهدان و اخلاف و ممالك و رعایای ایشان مصالحه و مودت و وفاق كاملی إلی یوم الأبد واقع خواهد بود.

فصل دویم- چون جدال و نزاعی كه فیما بین عهد كنندگان رفیع الاركان واقع شد و امروز بسعادت منقطع گردید، عهود و شروطی را كه بموجب عهدنامه گلستان، بر ذمت ایشان لازم بود موقوف و متروك می دارد، لهذا اعلیحضرت كل ممالك روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران چنین لایق دیدند كه به جای عهدنامه مزبوره گلستان، عهدنامه دیگر به این شروط و عهود و قیود قرار دهند كه ما بین دو دولت روس و ایران بیشتر از پیشتر موجب استقرار و انتظام روابط آتیه صلح و مودت گردد.

فصل سیم- اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران از جانب خود و از جانب ولیعهدان و جانشینان به دولت روسیه واگذار می كند تمامی الكای نخجوان و ایروان را - خواه این طرف روس باشد یا آن طرف. و نظر به تفویض، اعلیحضرت ممالك ایران تعهد می كند كه بعد از امضاء این عهدنامه، در مدت شش ماه، همه دفتر و دستور العمل متعلق به اداره این دو دولت مذكوره باشد به تصرف امرای روسیه بدهند.

فصل چهارم- دولتین علیتین معاهدتین عهد و پیمان می كنند كه برای سر حد فیما بین دو مملكت بدین موجب سر حد وضع نمایند:

از نقطه سر حد ممالك عثمانی كه از خط مستقیم به قله كوه آغری كوچك أقرب است. ابتدا كرده، این خط تا به قله آن كوه كشیده می شود و از آنجا به سر چشمه رودخانه مشهور به قرا سوی پایین كه از سراشیب جنوبی آغری كوچك جاریست فرود آمده، به متابعت مجرای این رودخانه تا به التقای آن رودخانه ارس در مقابل شرور ممتد می شود. چون این خط به آن جا رسید به متابعت مجرای ارس تا به قلعه عباس آباد می آید و در تعمیرات و ابنیه خارجه آن كه در كنار راست ارس واقع است نصف قطری بقدر نیم آغاج كه عبارت از سه ورس و نیم روسی است رسم می شود و این نصف قطر در همه اطراف امتداد می یابد. همه اراضی و عرصه كه در این نصف قطر محاط و محدود می شود بالانفراد متعلق به روسیه خواهد داشت و از تاریخ امروز در مدت دو ماه با صحت و درستی كامل معین و مشخص خواهد شد و بعد از آن از جایی كه طرف شرقی این نصف قطر متصل به ارس می شود خط سر حد شروع و متابعت مجرای ارس می كند تا به مسیر یدی بلوك و از آن جا از خاك ایران به طول مجرای ارس امتداد می یابد با فاصله و مسافت سه آغاج كه عبارتست از بیست و یك ورس روسی.

بعد از وصول به این نقطه خط سر حد به استقامت از صحرای مغان می گذرد تا به مجرای رودخانه موسومه بالهارود به محلی كه در سه فرسخی واقع است كه عبارتست از بیست و یك ورس روسی پایین تر از ملتقای دو رودخانه كوچك موسوم به آدینه بازار و ساری قمیش و از آن جا این خط به كنار چپ بالهارود تا به ملتقای رودخانه های مذكور آدینه بازار و ساری قمیش صعود كرده به طول كنار راست رودخانه آدینه بازار شرقی تا به منبع رودخانه و از آن جا تا به اوج بلندی های جگیر امتداد می یابد، به نوعی كه جمله آبهایی كه جاری به بحر خزر می شوند متعلق به روسیه خواهد بود و همه آبهایی كه سراشیب و مجرای آنها به جانب ایران است تعلق به ایران خواهد داشت.

و چون سر حد دو مملكت این جا بواسطه قلل جبال تعیین می یابد، لهذا قرار داده شد كه پشته هایی كه از این كوهها به سمت بحر خزر است به روسیه و طرف دیگر آنها به ایران متعلق باشد. از قله های بلندی های جگیر خط سر حد تا به قله كمر قویی به متابعت كوههایی می رود كه طالش را از محال ارشق منفصل می كند. چون قلل جبال از جانبین مجرای میاه را می دهند، لهذا در این جا نیز خط سر حد را همان قسم تعیین می كند كه در فوق در باب مسافت واقعه بین منبع و آدینه بازار و قلل جگیر گفته شد و بعد از آن خط سر حد از قله كمر قویی به بلندی های كوههایی كه محال زوند را از محال ارشق فرق می دهد متابعت می كند تا به سر حد محال ولكیج همواره بر طبق همان ضابطه كه در باب مجرای میاه معین شد، محال زوند بغیر از آن حصه كه در سمت مخالف قلل جبال مذكوره واقع است از این قرار حصه روسیه خواهد بود. از ابتدای سر حد محال ولكیج خط سر حد ما بین دو دولت به قلل جبال كلوتوپی و سلسله كوههای عظیم كه از ولكیج می گذرد متابعت می كند تا به منبع شمالی رودخانه موسوم به آستارا پیوسته به ملاحظه همان ضابطه در باب مجرای میاه و از آن جا خط سرحد متابعت مجرای این رودخانه خواهد كرد تا به ملتقای دهنه آن به بحر خزر و خط سر حد را كه بعد از این متصرفات روسیه و ایران را از هم فرق خواهد داد تكمیل خواهد نمود.

فصل پنجم- اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران برای اثبات دوستی خالصانه كه نسبت به اعلیحضرت امپراطور كل ممالك روسیه دارد به این فصل از خود و از عوض اخلاف و ولیعهدان سریر سلطنت ایران تمامی الكا و اراضی و جزایری را كه در میانه خط حدود معینه در فصل مذكوره فوق و قلل برف دار كوه قفقاز و دریای خزر است و كذا جمیع قبایل را چه خیمه نشین چه خانه دار، كه از اهالی و ولایات مذكوره هستند واضحاً و علناً الی الابد مخصوص و متعلق به دولت روسیه می داند.

فصل ششم- اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران به تلافی مصارف كثیره كه دولت روسیه را برای جنگ واقعه بین الدولتین اتفاق افتاده و همچنین به تلافی ضررها و خسارت هایی كه به همان جهت به رعایای دولت روسیه رسیده تعهد می كند كه بواسطه دادن مبلغی وجه نقد آنها را اصلاح نماید و مبلغ این وجه بین الدولتین به ده كرور تومان رایج قرارگرفت كه عبارت است از بیست میلیون مناط سفید روسی، و چگونگی در موعد و رهاین فصول این وجه در قرارداد علاحده كه همان قدر قوت و اعتبار خواهد داشت كه گویا لفظاً به لفظ در این عهدنامه مصالحه حالیه مندرج است، معین خواهد شد.

فصل هفتم- چون اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران شایسته و لایق دانسته همان فرزند خود عباس میرزا را ولیعهد و وارث تخت فیروزی بخت خود تعیین نموده است، اعلیحضرت امپراطور كل ممالك روسیه برای این كه از میل های دوستانه و تمنای صادقانه خود كه در مزید استحكام این ولیعهدی دارد به اعلیحضرت پادشاهی شاهنشاه ممالك ایران برهانی واضح و شاهدی لایح بدهد، تعهد می كند كه از این روز به بعد شخص وجود نواب مستطاب والا شاهزاده عباس میرزا را ولیعهد و وارث برگزیده تاج و تخت ایران شناخته، از تاریخ جلوس به تخت شاهی، پادشاه بالاستحقاق این مملكت می داند.

فصل هشتم- سفاین تجارتی روس مانند سابق استحقاق خواهند داشت كه به آزادی بر دریای خزر به طول سواحل آن سیر كرده به كناره های آن فرود آیند و در حالت شكست كشتی در ایران اعانت و امداد خواهند یافت و همچنین كشتیهای تجارتی ایران را استحقاق خواهد بود كه به قرار سابق در بحر خزر سیر كرده، به سواحل روس آمد و شد نمایند و در آن سواحل در حال شكست كشتی به همان نسبت استعانت و امداد خواهند یافت. در باب سفاین حربیه كه علم های عسكریه روسیه دارند چون از قدیم بالانفراد استحقاق داشتند كه در بحر خزر سیر نمایند، لهذا همین حق مخصوص كما فی السابق امروز به اطمینان به ایشان وارد می شود، به نحوی كه غیر از دولت روسیه هیچ دولت دیگر نمی تواند در بحر خزر كشتی جنگی داشته باشد.

فصل نهم- چون مكنون خاطر اعلیحضرت امپراطور كل ممالك روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران است كه من كل الوجوه عهودی را كه به این سعادت و میمنت ما بین ایشان مقرر گشته مستحكم نمایند، لهذا قرارداد نمودند كه سفراء و وكلا و كارگزارانی كه از جانبین به دولتین علیتین تعیین می شود- خواه برای انجام خدمت های اتفاقی یا برای اقامت دایمی - به فراخور مرتبه و موافق شأن دولتین علیتین و بملاحظه مودتی كه باعث اتحاد ایشان گشته به عادت ولایت مورد اعزاز و احترام شوند و در این باب دستور العملی مخصوص و تشریفاتی قرار خواهند كرد كه از طرفین مرعی و ملحوظ گردد.

فصل دهم- چون اعلیحضرت امپراطور كل روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران استقرار و افزایش روابط تجارت را ما بین دو دولت مانند یكی از نخستین فواید ملاحظه كردند كه می بایست از تجدید مصالحه حاصل شود، لهذا قرارداد نمودند كه تمامی اوضاع و احوال متعلقه به حمایت تجارت و امنیت تبعه دو دولت را به نوعی كه متضمن مرابطه كامله باشد معین و منتظم و در معاهده جداگانه ای كه به این عهدنامه ملحق و ما بین وكلای مختار جانبین مقرر و مانند جزو متمم او مرعی و ملحوظ میشود مضبوط و محفوظ دارند.

اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران برای دولت روس كما فی السابق این اختیار را مرعی می دارد كه در هر جا كه مصلحت دولت اقتضا كند كونسولها و حامیان تجارت تعیین نمایند و تعهد می كند كه این كونسولها و حامیان تجارت را كه هر یك زیاده از ده نفر اتباع نخواهد داشت فراخور رتبه ایشان مشمول حمایت و احترامات و امتیازات سازد و اعلیحضرت امپراطور كل ممالك روسیه از جانب خود وعده می كند كه درباره كونسولها و حامیان تجارت اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران به همین وجه مساوات كامله مرعی دارد.

در حالتی كه از جانب دولت ایران نسبت به یكی از كونسولها و حامیان تجارت روسیه شكایتی محققه باشد، وكیل و یا كارگزار دولت روس كه در دربار اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران متوقف خواهد بود و این حامیان و كونسولها بلاواسطه در تحت حكم او خواهد شد، او را از شغل خود بیدخل داشته به هر كه لایق داند اداره امور مزبور را بر سبیل عادیه رجوع خواهد كرد.



فصل یازدهم- همه امور و ادعا های تبعه طرفین كه به سبب جنگ به تأخیر افتاده بعد از انعقاد مصالحه موافق عدالت به اتمام خواهد رسید و مطالباتی كه رعایای دولتین جانبین از یكدیگر یا از خزانه داشته باشند به تعجیل و تكمیل وصول پذیر خواهد شد.

فصل دوازدهم- دولتین علیتین معاهدتین بالاشتراك در منفعت تبعه جانبین قرارداد می كنند كه برای آنهایی كه مابین خود به سیاق واحد در دو جانب رود ارس املاك دارند موعدی سه ساله مقرر نمایند تا به آزادی در بیع یا معاوضه آنها قدرت داشته باشند، لكن اعلیحضرت امپراطور كل روسیه از منفعت این قرارداد در همه آن مقداری كه به او تعلق و واگذار می شود، سردار سابق ایروان حسین خان و برادر او حسن خان و حاكم سابق نخجوان كریم خان را مستثنی می دارد.

فصل سیزدهم- همه اسیرهای جنگی دولتین خواه در مدت جنگ آخر باشد یا قبل از آن و همچنین تبعه طرفین كه به اسیری افتاده باشند از هر ملت كه باشد همگی بغایت چهار ماه به آزادی مسترد و بعد از آنكه جیره و سایر تداركات لازمه به آنها داده شد به عباس آباد فرستاده می شوند تا اینكه به دست مباشرین جانبین كه در آن جا مأمور گرفتن و تداركات فرستادن ایشان به ولایت خواهد بود تسلیم شوند.

دولتین علیتین در باب همه اسیرهای جنگ و تبعه روس و ایران كه به اسیری افتاده و به علت دوری مكان هایی كه در آن جا بوده اند یا به علت اوضاع و اسباب دیگر بعینه مسترد نشده باشند، همان قرارداد را می كنند و هر دو دولت ایٌ وقت كان اختیار بی حد و نهایت خواهند داشت كه آنها را مطالبه كنند و تعهد می كنند كه هر وقت اسیر خود به دولت عرض نماید یا ایشان را مطالبه كنند از جانبین مسترد سازند.

فصل چهاردهم- دولتین علیتین معاهدتین جلای وطن كنندگان و فراریان را كه قبل از جنگ یا در مدت آن به تحت اختیار جانبین گذاشته باشند مطالبه نمی كنند ولیكن برای منع نتایج مضره جانبین كه از مكاتبات و علاقه خفیه بعضی از این فراریان با هم ولایتیان یا اتباع قدیم ایشان حاصل می تواند شد، دولت ایران تعهد می كند كه حضور و توقف اشخاصی را كه الحال یا بعد از این باسمه به او مشخص خواهد شد از متصرفات خود كه مابین ارس و خط رودخانه مرسوم به جهریق و دریا و حد ارومی و رودخانه مشهور به جیقتو و قزل اوزن تا التقای آن به دریا واقع است رخصت می دهد.

اعلیحضرت امپراطور كل ممالك روسیه از جانب خود همچنین وعده می كند كه فراریان ایران را در ولایت قراباغ و نخجوان و كذالك در آن حصه ولایت ایروان كه در كنار راست رود ارس واقع است اذن توطن و سكنی ندهد، لیكن معلوم است كه این شرط مجری و معمول نبوده و نخواهد بود، مگر در باب اشخاصی كه صاحب مناصب ملكیه یا مرتبه و شأن دیگر باشد، مانند خوانین و بیك ها و ملا های بزرگ كه صورت رفتار ها و اغواها و مخابرات و مكاتبات خفیه ایشان درباره همولایتیان و اتباع و زیر دستان قدیم خود موجب یك نوع رسوخ و تأثیر به افساد و اخلال تواند شد.

در خصوص رعایای عامه مملكتین مابین دولتین قرارداده شده كه رعایای جانبین كه از مملكتی به مملكت دیگر گذشته باشند، یا بعد از این بگذرند مأذون و مرخص خواهند بود كه در هر جایی كه آن دولت كه این رعایا به تحت حكومت و اختیار او گذاشته باشند مناسب داند سكنی و اقامت كنند.

فصل پانزدهم- اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران به این حسن اراده كه آرام و آسایش را به ممالك خود باز آورد و موجبات مكاره را كه اكنون به سبب این جنگ و خصومت بر اهالی مملكت روی آورده و به جهت انعقاد این عهدنامه كه به فیروزی تمام سمت انجام می پذیرد از ایشان دور كرده، همه رعایا و ارباب مناصب آذربایجان عفو كامل و شامل مرحمت می فرمایند و هیچ یك از ایشان بدون استثنای مراتب و طبقات به جرم عرضه ها و عملها و رفتارهای ایشان كه در مدت جنگ یا در اوقات تصرف چند وقت قشون روسیه از ایشان ناشی شده نباید معاقب شوند و آزار ببینند و نیز از امروز یكساله مهلت به ایشان مرحمت می شود كه به آزادی با عیال خود از مملكت ایران به مملكت روس انتقال نمایند و اموال و اشیاء خود را نقل یا بیع كنند، بدون اینكه از جانب دولت یا حكام ولایت اندك ممانعت كنند یا از اموال و اشیاء منقوله یا مبیعه ایشان حقی و مزدی اخذ نمایند.

و در باب املاك ایشان پنج سال موعد مقرر می شود كه در آن مدت بیع به حسب خواهش خود بنا گذاری در باب آنها نمایند، و از این عفو و بخشش مستثنی می شوند كسانی كه در این مدت یكساله به سبب بعضی تقصیرها و گناههایی كه مستلزم سیاست دیوانخانه باشد مستوجب عقوبت می گردد.

فصل شانزدهم- بعد از امضای این عهدنامه مصالحه، فی الفور وكلای مختار جانبین اهتمام خواهند داشت كه به همه جا دستورالعمل و حكم های لازمه بفرستند تا بلا تأخیر خصومت را ترك نمایند.

این عهدنامه مصالحه كه در دو نسخه به یك مضمون ترتیب یافته است و به دستخط وكلای مختار جانبین رسیده به مهر ایشان ممهور و مابین ایشان مبادله شده است. از جانب اعلیحضرت امپراطور كل ممالك روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالك ایران مصدق و ممضی و تصدیق نامه های متداوله كه به دستخط مخصوص ایشان مزین خواهد بود و در مدت چهارماه یا زودتر اگر ممكن باشد مابین وكلای مختار ایشان مبادله خواهد شد.

تحریراً در قریه تركمان چای، به تاریخ دهم شهر(؟) فیورال روسی سنه یك هزار و هشتصد و بیست و هشت (1828م.) مسیحیه كه عبارت است از پنجم شهر شعبان المعظم سنه یك هزار و دویست و چهل و سه (1243ق.) هجری به ملاحظه و تصدیق نواب نایب السلطنه رسید و به امضای وزیر دول خارجه عالیجاه میرزا ابوالحسن خان رسید.