در مقاله چقدر از تاريخچه فاشيسم در ايران اطلاع داريم ؟ نام داريوش همايون وزير اطلاعات و جهانگردي رژيم پهلوي به ميان آمد. وي از اين جهت فردي مهم مي باشد كه هم در زمان حاضر زنده مي باشد و هم اينكه يكي از تئوري پردازان فاشيسم در ايران مي باشد. اين فرد مورد وثوق رسانه هاي فاشيستي و نيز رسانه هاي پر نفوذ صداي آمريكا و بي بي سي مي باشد كه با ظاهر بي طرفي ولي در واقع به عنوان صداي رساي تئوري يك ملت يك زبان و نژاد موهوم آريايي عمل مي كنند. داريوش همايون هم اكنون رايزن(سياست گزار) حزب مشروطه خواه (ليبرال دمكرات) مي باشد.
داریوش همایون فرزند نورالله متولد 1307 تهران میباشد. داریوش همایون تحصیلات ابتدایی خود را در دبستانهای فیروز بهرام و ابنسینا به پایان رساند و دوره متوسطه خود را در دبیرستانهای البرز و دارایی به پایان برد. آنچه که از اسناد و مدارک به دست میآید، این است که وی دانشآموز درسخوانی در دوره متوسطه نبوده است و دوره متوسطه را که شش ساله است، از سال 1319 تا 1330 سال گذراند؛ یعنی در مدت یازده سال؛ لیسانس و دکترای خود را در رشته حقوق از دانشگاه تهران دریافت نمود. وی با زبان انگلیسی آشنایی کاملی داشت و به راحتی با آن تکلم مینمود. همایون از نوجوانی وارد دستجات کوچک سیاسی ناسیونالیستی وارد شد. در سال 1325 وارد محفلی به نام انجمن میگردد که از اعضای مهم آن میتوان به علیرضا رئیس، جواد تقیزاده و محسن پزشکپور اشاره نمود. این محفل فعالیتهای شبه نظامی میکردند که از آن جمله ساخت نارنجک بود که در جریان ساخت نارنجک علیرضا رئیس کشته میشود؛ همچنین داریوش همایون به پیشنهاد کمیته مرکزی انجمن به قصد سرقت نارنجک از کمپ آمریکاییان توسط مین از ناحیه پا مجروح میشود.
پس از آن در سال 1331 عضو حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران(سومکا) گردید و در این حزب به سمت سرپرست و اداره کننده و سردبیر روزنامه حزب سومکا و معاون رهبر کل حزب رسید. در زمان حضور وی در حزب به اتهام مخالفت با سلطنت و حمل اسلحه غیر مجاز و آتشسوزی در چند نوبت مجموعا به مدت شش ماه در زندان به سر برد.
وی همچنین از اعضای فراماسونرها در ایران بوده است. داریوش همایون فعالیتهای مطبوعاتی خویش را با عضویت در مجله هنری جام جم آغاز نمود. همچنین در مجله ایران ما با جهانگیر تفضلی همکاری نمود. بعد از آن به جهت آشناییاش با زبانهای خارجی در بخش تصحیح و ترجمه آن روزنامه به کار مشغول و پس از مدتی نویسنده و سردبیر خارجی روزنامه شد. در سال 1339 مدیر سازمان کتابهای جیبی و سپس مدیریت انتشارات موسسه فرانکلین را عهدهدار گردید. همچنین وی مدیر چاپخانه یادگار(امید نو) در سال 1342 نیز به دبیر سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ایران نائل گردید. فعالیت مهم دیگر وی در مطبوعات به مدیریت مسئول و سردبیری روزنامه آیندگان مربوط میشود که همین امر موجب نزدیک شدن وی به دربار و به دست آوردن شغل مشاور مطبوعاتی نخست وزیری گردید
در سال 1347 در مورد وی مئیر غزری معاون نمایندگی اسرائیل اظهار داشته است که داریوش همایون از وی خواسته تا در روزنامه تازه تاسیس آیندگان در حدود دو میلیون تومان سرمایهگذاری نماید و تعهد نموده که در قبال آن در روزنامه مطالب روزنامه را علیه اعراب و به نفع اسرائیل تنظیم نماید. همچنین همایون به وی یازده شماره از نشریه بامشاد را که در آن به نفع اسرائیل و علیه اعراب نوشته بود به وی ارائه داده بود و متذکر شده بود که وی قبلا سفری به تل آویو داشته و از مقامات وزارت امور خارجه اسرائیل قول همکاری گرفته است.
داریوش همایون موقعی که در روزنامه اطلاعات مطلب مینگاشت، تفسیرهایی نیز مینوشت که در آن تفسیرها مطالبی علیه آمریکاییان بود که مورد گلایه آنها قرار گرفت. در آن زمان وی با ژوزف گودین رئیس سازمان سیا در ایران آشنا شد و حتی به خانه وی رفت و آمد داشت که همین رفت و آمدها و ارتباطات موجب شد که به تدریج تفسیرهایش جنبه ضد شوروی پیدا کند؛ این ارتباط وی با گودین تا مدتها ادامه داشت. در سال 1339 سازمان جاسوسی سیا تصمیم میگیرد که در جبهه ملی وارد شده و آن را تحت اختیار خود قرار دهد؛ به همین منظور گروهی از فارغالتحصیلان آمریکا را به همراه افرادی دیگر وارد جبهه ملی میکند که داریوش همایون نیز به کمک دکتر صدیقی وارد جبهه ملی میشود و از مخالفان سرسخت شاه میشود و حتی در تظاهرات علنی آنها شرکت کرده و در آن جلسات نیز به فحش و ناسزا علیه شخص شاه میپردازد.
همايون در همين سالها با دختر اردشير زاهدي مجري كودتاي 28مرداد برعليه دكتر مصدق ازدواج مي كند.هما زاهدی از زنان مهم و صاحب منصب بود که علاوه بر خانوادهای صاحب نفوذ خود نیز نماینده مجلس شورای ملی بود. داریوش همایون پس از ازدواج با هما زاهدی، خبر ازدواج خود را به سرعت در تمام روزنامهها منتشر میسازد. در جشن ازدواج وی نیز خواهر و همسر شاه، وزیر دربار شاهنشاهی، و چند تن از مهمترین شخصیتهای مملکتی حضور داشتند که آشنایی بیشتر همایون با این افراد و استفاده از حضور آنها موجب بهرهبرداری بیشتر وی از این ازدواج گردید. پس باید گفت که این ازدواج به نوعی نردبان ترقی داریوش همایون بود که وی را به وزارت نزدیک ساخت.
داریوش همایون از ابتدای تشکیل حزب رستاخیز عضو هیئت اجرایی حزب و دفتر سیاسی حزب رستاخیز بود و همچنین از کسانی بود که با همکاری گروهی مسئولیت تهیه اساسنامه حزب را بر عهده گرفت که از آن جمع میتوان به جمشید آموزگار اشاره کرد.
در روز 15 مرداد 1356جمشید آموزگار که تقریبا ده ماه از دبیر کلی وی در حزب رستاخیز میگذشت، به نخست وزیری دربار برگزیده شده است. وزارت نقطه اوج داریوش همایون در طول حیات سیاسی وی بود. همچنین وی از سوی نخست وزیر به عنوان سخنگوی دولت برگزیده شد. وی تا تاریخ پنجم شهریور 1357 که آموزگار از نخست وزیری استعفا کرد، عهدهدار منصب وزارت بود. از اقدامات داریوش همایون در زمان تصدی وزارت اطلاعات و جهانگردیسانسور شدید روزنامهها از سوی خود روزنامهها بود؛ به این صورت که بخش نامهای را تعیین کرد که در آن محدودیتهای سنگینی را برای نگارش مقاله تعیین نموده بود و مسئول بررسی مقالات را سردبیر همان مقاله معرفی نموده بود. پس از انقلاب داریوش همایون در انجمنهای سلطنتی شرکت میکند و حتی روزنامه آیندگان را برای مدتی برقرار ساخت که پس از مدتی این روزنامه تعطیل شد. در همين سالهاست كه وي سياست گزار حزب مشروطه خواه ايران مي شود. وي در اقدامي متهورانه اخيراً اين حزب را ليبرال دمكرات اعلام مي كند. اين اقدام وي در حقيقت خط بطلان كشيدن به سلطنت طلبي اين حزب مي باشد. منتقدان اين اقدام وي را نشستن روي دو صندلي تعبير كرده اند. از اهداف عمده حزب مزبور مبارزه با فدراليسم در ايران است . او در كتاب راه سراشیب فدرالیسم زبانی دسامبر 2010 مي گويد:
• هیچ درجه نستالژی نخواهد توانست با شور ناسیونالیستی مردم ایران برابری کند. هر دیده بینائی میتواند ببیند که مردم از پیر جوان چه تعهد نوینی به ایرانی ماندن، به ماندن ایران، به دفاع از این آب و خاک پیدا کردهاند..
• هیچ درجه نستالژی نخواهد توانست با شور ناسیونالیستی مردم ایران برابری کند. هر دیده بینائی میتواند ببیند که مردم از پیر جوان چه تعهد نوینی به ایرانی ماندن، به ماندن ایران، به دفاع از این آب و خاک پیدا کردهاند..
در نوامبر همان سال در مصاحبه با تلاش آنلاين مي گويد: تعبیرات ملت سازان و اساسا رویکرد آنان به مساله "ملی" لزوما ارتباطی به منشور ملل متحد و اعلامیه حقوق بشر ندارد؛ آنها مقاصدی دارند که تنها در بدترین شرایط به آن خواهند رسید؛ وظیفه همه ماست که جلو بدترین شرایط را بگیریم...
همچنين در سپتامبر2010در گفتگويي با راديو صداي ايران مي گويد: اولویت ما سراسر حفظ ایران و یکپارچگی ملی ایران است؛ مبارزه با گرایشهای تجزیهطلبانه است با عنوان فدرالیسم؛ مبارزه با عنوان ساختگی «ملیتهای ایران» است...
در همان زمان در مصاحبه اي با تلاش آن لاين مي گويد : رواداری و آزادیخواهی به این معنی نیست که از مردم بپرسیم آیا میخواهید تبعیض مذهبی باشد؛ میخواهید زنان همچنان انسان درجه دوم بمانند؛ میخواهید آخوند بجای شما تصمیم بگیرد؛ میخواهید ایران شش "ملیت و منطقه ملی" و بعدا شش کشور شناخته شود؟ ...
وي دلبستگي و همراهيش با جنبش سبز را پنهان نكرده و در مصاحبه با دويچه وله در سپتامبر 2010چنين مي گويد: نقطهی جابهجایی در جامعهی ما، درست در جنبش سبز روی داد و از اینجا، ما میتوانیم آیندهی ایران را تقریباً بهروشنی پیشبینی کنیم. آیندهی ایران در میان کشورهای پیشرفتهی جهان است. ما بهطورقطع از دنیای اسلامی، از جهان سوم و از جهان خاورمیانه بیرون آمدهایم..
در مقابل هويت طلبي عرب و ترك ايراني كه آنها را متهم به تجزيه طلبي مي نمايد با چرخش 180درجه اي سمپاتي عجيب خود را به تروريسم كرد در ژوئن 2010چنين بيان مي كند:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر