(پاسخ استادمهران باهارلئ به آقای دومان پاشا درخصوص بخشهای آزربایجانی و ترک نشین استان تهران و مفهوم ملت ترک)
اين گفته شما كاملا درست است كه اگر يك حركت ملي نداند جغرافيايش كجاست حركتش منجر به ايده آليسم مي شود، اما اين گفته شما بيشتر در باره خود شما مصداق دارد.
حركت ملي دمكراتيك ترك در ايران بر مبناي جغرافياي بسيار مشخص و تعريف شده اي حركت مي كند و آن جغرافيا مناطق سه گانه ترك نشين در ايران يعني آزربايجان جنوبي، قاشقاي يورد و آفشاريورد است.
هنگامي نيز كه از آزربايجان جنوبي سخن ميرود مرزهاي اين آزربايجان بر خلاف ظن شما بر اساس تقسيمات كشوري ايران و يا داده هاي روسيه و تفكر ايجاد كرده آنها يعني آزربايجانچيليق سنتي تعيين نمي گردد، بلكه بر اساس آزربايجان ائتنيك، آزربايجان تاريخي، آزربايجان سياسي و يا تركيبي از آنها تعيين مي شود.
موقعيت تهران با مسكو از زمين به آسمان فرق دارد، زيرا مسكو در خارج آزربايجان است اما شهر تهران شهر مرزي آزربايجان ائتنيك و تاريخي است. علاوه بر آن شهر مسكو پايتخت هيچ دولت تركي آزربايجاني نبوده است در حاليكه تهران-ري در دوره پيش از اسلام مركز دولت تركي بستام در زمان هرمز تركزاد و پس از اسلام در زمان سلجوقيان و در اين اواخر در دوره قاجاريه پايتخت دولتهاي تركي آزربايجاني بوده است.
مرزهاي آزربايجان جنوبي، چه آنرا بر اساس آزربايجان ائتنيك تعريف كنيم و چه آزربايجان تاريخي و چه سياسي، قسمتهاي غربي و جنوبي استان تهران و نيمي از خود متروپل تهران را در بر مي گيرد.
آزربايجانچيان سنتي كه مناطق ارمني نشين جمهوري آزربايجان و مناطق كرد نشين آزربايجان غربي را جزء لاينفك آزربايجان مي دانند، بسيار عبرت آميز است كه همين اشخاص بخش اعظم مناطق تركنشين شمال غرب ايران واقع در استانهاي تهران، مركزي، قم، همدان، قزوين، كردستان و گيلان را خارج از آزربايجان مي شمارند و بخصوص در مواجه با فارسها سرزمينهاي آزربايجاني را با گشاده دستي تقديم فارسها و فارسستان مي نمايند. آزربايجاني كه در انديشه اين گونه افراد وجود دارد بدون كوچكترين شك و ترديدي ساخته و پرداخته دولتين ايران و شوروي و ناسيوناليسم توسعه طلب فارسي و روسي است.
حفظ هر وجب خاك ترك نشين در شمال غرب ايران و به عبارت ديگر جلوگيري از الحاق هر سانتيمتر آزربايجان جنوبي به فارسستان در آينده نزديك و به هنگام ترسيم مرزهاي داخلي بين آزربايجان و فارسستان از اهميتي حياتي برخوردار است و از خطوط قرمز سياسي حركت ملي دمكراتيك ترك آزربايجان بشمار مي رود.
كساني از آزربايجانچييان كه هنوز بخشهاي ترك نشين در استانهاي آزربايجان و قم و مركزي و ....را جزء آزربايجان نمي دانند بهتر است كمي در مساله ارضي كشمكشهاي اسرائيل-فلسطين، كرد- تركمان (عراق)، ترك-روم (قبرس) و ترك-ارمني (قره باغ آزربايجان) تعمق نمايند.
---------------------
نقطه مقابل ايرانچيليق، آذربايجانچيليق نيست. اين هر دو ملتي خيالي را يكي ملت ايران و ديگري ملت آذربايجان را بر اساس مرزهاي سياسي و جغرافيائي تعريف مي كنند و هر دو دستپخته استعمار، يكي داخلي (فارسي-ايراني) و ديگري خارجي (روسي-شوروي) مي باشند.
انديشه ايرانچيليق-ملت ايران و آزربايجانچيليق-ملت آزربايجان دو روي يك سكه و همزاد يكديگرند و وجه مشترك آنها ضد ترك بودنشان است. از يك سو هر دو از ناميدن ملت ما با نام ملي-تاريخ-ائتنيك او يعني ترك وحشت دارند، يكي آنرا قوم آذري و ديگري ملت آذربايجان مي نامد و از سوي ديگر ملت ترك پراكنده در سراسر ايران را به اقوام و اقوامكهاي ريز و درشت تجزيه مي كنند.
از ديگر خصوصيات مشترك ايندو، مخالفت با انديشه عينيت مرزهاي آزربايجاني سياسي با آزربايجان ائتنيك-تاريخي است كه به صورت خارج از آزربايجان شمردن بخشهاي آزربايجاني استان و متروپول تهران جلوه گر مي شود.
از ديگر مشتركات دو انديشه ايرانچيليق و آذربايجانچيليق، اصرار آنها بر نگارش نام آزربايجان به شكل فارسي آذربايجان در زبان فارسي وه صورت تركيب فارسي (Azerbaijani) در زبان انگليسي است.
نقطه مقابل هر انديشه اي كه در تعريف يك ملت، خاك و جغرافيا را اساس مي داند مانند ايران، انديشه اي است كه انسان را اساس تعريف ملت بداند و آنهم در مورد ايران-آزربايجان جنوبي، ترك گرائي دمكراتيك است. به عبارت ديگر، نقطه مقابل ايرانچيليق، نه آذربايجانچيليق، بلكه ترك گرائي دمكراتيك يعني دئموكراتيك توركچولوك است.
و اين هم يعني اينكه ملت ما نخست بر اساس مشخصات هويت ملي -ائتنيكي آن و در راس آنها زبان تركي تعريف مي شود. سپس به مسكن و موطن اين ملت مي پردازيم كه در مورد ايران شامل سه ناحيه مي گردد (آزربايجان جنوبي، قاشقاي يورد و آفشار يورد). ملت واحد ترك در ايران در سه منطقه ساكن است و اين منافاتي با ملت واحده بودن وي ندارد.
ما به هيچ وجه قصد نداريم كه كل تهران را داخل در جغرافياي آزربايجان كنيم، چرا كه كل استان تهران در داخل جغرافياي آزربايجان ائتنيك، سياسي و يا تاريخي قرار ندارد. ما آن قسمت از شهر تهران و استان تهران را داخل در جغرافياي آزربايجان سياسي خواهيم كرد كه قبلا در داخل جغرافياي آزربايجان ائتنيك و تاريخي قرار داشته باشد، يعني بخشهائي از غرب و جنوب آن.
---------------
آزربايجانچيليق همزاد و دوقلوي ايرانچيليق است و هر دو انديشه اي بر عليه منافع ملي ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي. اين ادعا كه آزربايجانگرائي نقط...ه مقابل ايرانگرائي است ادعائي مهمل و پوچ است. اين هر دو در تعريف ملت جغرافيا را اساس مي گيرند و از اين رو عين هم و دشمن هويت و ملت ترك اند.
در تعريف ملت سرزمين كوچكترين محلي از اعراب ندارد. در مورد ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي و ديگر نقاط خاورميانه نيز چنين است. اين گروه چه داراي سرزمين ملي باشد و چه نباشد يك گروه ملي است و نام وي هم كوچكترين اشاره اي به سرزميني خاص مانند آزربايجان ندارد.
دولت مدرن بر پايه هر چيزي كه تعريف شود فرق نمي كند، نام و هويت ملت ما بر اساس سرزمين تعريف نمي شود. و در منطقه اي از ايران كه پاره هاي ملت ترك در آن ساكن است مي بايد دولت منطقه اي خود را داشته باشد.و در مورد آزربايجان جنوبي، قلمرو اين دولت، همه بخشهاي ترك نشين استان تهران و بخشهائي از متروپل تهران را دربر خواهد گرفت.
آزربايجانگرائي سنتي دستپخت استعمار روسي است و منكر ملت ترك. آزربايجانچيليق انديشه اي منحط و سخت ارتجاعي مانند همزاد خود ملت ايران بوده و انديشه اي نژادپرستانه و استعماري است. نشاندن آزربايجانچيليق به جاي هويت ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي به اندازه نشاندن آنادولوچوق و يا رومئليچيليك در تركيه رفتاري مضر است.
اين ادعاي شما كه مفهومي به نام ملت ترك نداريم چيزي بيشتر از يك لطيفه است. كافي است به كشور تركيه نگاهي كنيد و سپس به كشور ايران كه ملت ترك پرشمارترين ملت ساكن در آن است كه ملتفت شويد ملت ترك وجود دارد و يا نه. .
شما فرق بين توركيك و ترك را نيز متوجه نشده ايد، آنچه كه شما آنرا ملل ترك مي ناميد ملل توركيك اند كه كساني مانند شما كه فرق بين ايندو را نمي دانند براي ناميدن آنها به نادرستي از يك كلمه و نام ترك استفاده مي كنند
در اينجا من بر سر هويت آزربايجان بحث نمي كنم، در باره هويت ملتي كه بخش اعظم آن در آزربايجان ساكن است بحث مي كنم، هويت يك سرزمين مقوله متفاوت از هويت يك ملت است حتي اگر آن ملت تنها گروه ملي ساكن در آن سرزمين باشد. مان...ند آنكه بحث هويت ملت ترك ساكن در آناتولي كه غير از بحث هويت آناتولي است. هر كس كه نام ملت ترك در تركيه را با ملت آناتولي و نام زبان تركي را با زبان آناتوليائي عوض كند يا فوق العاده بي خير و نادان است و يا از واقعيات بريده. براي من هر كس كه نام ملت ترك را به ملت آزربايجان و نام زبان تركي را به زبان آزربايجاني عوض مي كند نيز، كه جريان منحرف آزربايجانگرائي سنتي چنين است، نيز داراي همان وضعيت است.
بسياري از آزربايجانچيهاي سنتي هويت تركي ملت ما را - كه بخش اعظم آن در آزربايجان ساكن است- نفي مي كنند، ترك را نه هويت ملي-ائتنيكي ما، بلكه هويت مشترك همه ملل توركيك مي دانند به عبارت ديگر هويت ائتنيكي مارا آزربايجاني و هويت خانواده زباني ما را ترك مي دانند، در حاليكه هويت ائتنيك ما تركي است و هويت خانواده زباني ما چيز ديگري است كه از آن در متون علمي با نام توركيك ياد مي شود. آزربايجانچيهاي سنتي نام ملت ما را كه بدون هيچ پسوند و پيشوند و الحاقيه و ضميمه و تبصره اي ترك است، از ملت ترك به ملت آزري و يا ملت آزربايجان تغيير مي دهند، مرزهاي آئتنيك و تاريخي آن را قبول ندارند، نام زبان ما تركي را به آزربايجاني تغيير مي دهند، اينها همه از خصوصيات آزربايجانگرائي سنتي است و صد درصد بر عليه هويت ملت ترك و منافع ملي آن است. در اينجا تعارفي وجود ندارد، نام ملت و زبان ما را هر كه از ترك به هر چيز ديگري كه عوض كند، هر جرياني كه يگانگي ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان و قلمرو آزربايجان ائتنيك-تاريخي را انكار نمايد ضد ترك و ضد منافع ملي وي است، اين انديشه و جريان حتي اگر بنام آزربايجانچيليق خود را متصف بداند.
اگر در اين ميان چيزي شبيه به ايرانگرائي باشد همان آزربايجان گرائي است كه ملت را بر اساس سرزمين تعريف مي كند، نام ملي ما را از ترك به نام خاك عوض مي كند، نام زبان ملي ما تركي را به چيزي ديگري عوض مي كند، منكر قلمرو آزربايجان ائتنيك مي شود و بخشهاي ترك نشين استان تهران را خارج آزربايجان مي شمارد، زيرگروههاي جغرافيائي و لهجه اي ملت ترك را كه در خارج آزربايجان در ديگر نقاط ايران ساكن اند ملل و اقوام و ائتنيك هاي جداگانه اي تصور مي كند، اينها همه ضد ترك بودن و دشمني آشكار با هويت ملي تركي است گيرم كه مدافعين اين انديشه هاي منحط خود را آزربايجانچي هم بنامند.
اصلا كسي در باره قطع ارتباط ملت ترك ساكن در آزربايجان جنوبي با آزربايجان جنوبي سخني نمي گويد. بارها گفتم نخست ملتفت شويد و درك كنيد كه طرف مخاطب شما چه مي گويد تا بر پايه خيالاتتان بحثهاي بي ربط را به ميان نكشيد. صحبت از رابطه ملت ترك با سرزمين آزربايجان نيست، صحبت از هويت ملي ملت ترك است كه در تعريف آن هرگز و اصلا سرزمين ملاك و معيار نيست.
شما در كامنتهاي قبليتان از آذري هاي مسكو سخن گفتيد، تعلق مناطق ترك نشين و آزربايجاني استان تهران را به آزربايجان نفي كرديد، پاره هاي خلق ...ترك را كه در خارج از آزربايجان جنوبي ساكن اند گروههاي قومي جداگانه اي خوانديد، ترك را نام ملل داخل در خانواده زبانهاي تركي دانستيد و در عين حال نام ملي ما را نه ترك بلكه ملت آزربايجان دانستيد،... اين مانند آن است كه يك روشنفكر و فعال كرد، از تركان كوهي استانبول سخن بگويد، بخشهاي كرد نشين استان ايلام را خارج از كردستان بداند، كردهائي را كه در خارج كردستان ساكن اند مثلا در خراسان، گروههاي قومي جداگانه اي بخواند، كردي را نام مشترك خانواده زبانهاي ايراني بداند و نام ملت خود را نه كرد بلكه ملت كردستان بداند....
اين ها همان است كه آزربايجانگرائي سنتي نام دارد و به اندازه ايرانگرائي مضر و نادرست است.
در مورد تعريف ملت بر اساس سرزمين، اين ادعاي شما نادرست است و من اين را نه... فقط به شما بلكه در مباحثات فراوان با فارسها و سازمانهاي سراسري -فارس نيز گفته و نوشته ام كه شايد بهتر باشد براي آگاهي از نظرات من بدانجا مراجعه كنيد. ماحصل كلام آن است كه ملت هرگز به صورت علمي بر اساس سرزمين تعريف نمي شود. در نوشته هاي مربوطه ام من حتي بحثي در باره ملل بدون سرزمين نيز دارم.
در مورد تهران، البته بحث امكانات وجود دارد اما بحث امكان بحثي جدا از تعيين قلمرو آزربايجان ائتنيك، تاريخي و سياسي است. بعد از تعيين اين قلمرو هاست كه مساله امكان بميان مي آيد و تعيين مي كند كه ما چقدر از قلمرو اين آزربايجان ائتنيك، سيياسي و تاريخي را مي توانيم از حاكميت ايران-فارسي نجات دهيم. بحث در اينجا مانند آن است كه ما مي گوئيم مناطق ترك نشين داغستان و ارمنستان و گرجستان بخشي از آزربايجان ائتنيك وتاريخي بودند. اما اينكه جمهوري آزربايجان نتوانست بر همه خاك آزربايجان ائتنيك و يا تاريخي حاكم شود مساله ديگري است.
در مورد تركان خارج از آزربايجان بحث فقط قشقايستان نيست، در شمال و جنوب و شرق و غرب محل سكونت قشقاييها صدها هزار تن ترك غير قشقايئ زندگي مي كنند كه همه بخشي از مردم ما هستند و به هيچ وجه به صورت ملت و هويت قومي جداگانه اي متشكل نشده اند. اينها البته كه به لحاذظ تئوريك بخشي از مردم ما هستند و به لحاظ سياسي نيز فوق العاده مهم اند. چرا كه در آينده اهرم فشار ما بر عليه فارسستان در داخل آن خواهند بود و علاوه بر آن پس از شروع تخاصم و كشمكش ترك-فارس در ايران، مهاجرت گروهي اين گروه از تركان پراكنده در ايران به داخل آزربايجان ائتنيك بويژه شهرهاي فارس شده ما مانند ساوه، همدان، قزوين و مناطق غرب آزربايجان كه در خطر توسعه طلبي جمعيتي و ارضي كردي قرار دارند ضروري و حياتي است.
كساني كه گروههاي پراكنده ترك در خارج آزربايجان را اقوامي جداگانه تلقي مي كنند علاوه بر ناآشنائي با ملت خود، عملا به لحاظ سياسي آزربايجان جنوبي را از بسياري از امكانات كه دوتاي آنها را ذكر كردم محروم مي كنند و اين ساده لوحي اي بسيار پرهزينه است
در اينجا من بر سر هويت آزربايجان بحث نمي كنم، در باره هويت ملتي كه بخش اعظم آن در آزربايجان ساكن است بحث مي كنم، هويت يك سرزمين مقوله متفاوت از هويت يك ملت است حتي اگر آن ملت تنها گروه ملي ساكن در آن سرزمين باشد.
مانند آنكه بحث هويت ملت ترك ساكن در آناتولي كه غير از بحث هويت آناتولي است. هر كس كه نام ملت ترك در تركيه را با ملت آناتولي و نام زبان تركي را با زبان آناتوليائي عوض كند يا فوق العاده بي خير و نادان است و يا از واقعيات بريده. براي من هر كس كه نام ملت ترك را به ملت آزربايجان و نام زبان تركي را به زبان آزربايجاني عوض مي كند نيز، كه جريان منحرف آزربايجانگرائي سنتي چنين است، نيز داراي همان وضعيت است.بسياري از آزربايجانچيهاي سنتي هويت تركي ملت ما را - كه بخش اعظم آن در آزربايجان ساكن است- نفي مي كنند، ترك را نه هويت ملي-ائتنيكي ما، بلكه هويت مشترك همه ملل توركيك مي دانند به عبارت ديگر هويت ائتنيكي مارا آزربايجاني و هويت خانواده زباني ما را ترك مي دانند، در حاليكه هويت ائتنيك ما تركي است و هويت خانواده زباني ما چيز ديگري است كه از آن در متون علمي با نام توركيك ياد مي شود. آزربايجانچيهاي سنتي نام ملت ما را كه بدون هيچ پسوند و پيشوند و الحاقيه و ضميمه و تبصره اي ترك است، از ملت ترك به ملت آزري و يا ملت آزربايجان تغيير مي دهند، مرزهاي آئتنيك و تاريخي آن را قبول ندارند، نام زبان ما تركي را به آزربايجاني تغيير مي دهند، اينها همه از خصوصيات آزربايجانگرائي سنتي است و صد درصد بر عليه هويت ملت ترك و منافع ملي آن است. در اينجا تعارفي وجود ندارد، نام ملت و زبان ما را هر كه از ترك به هر چيز ديگري كه عوض كند، هر جرياني كه يگانگي ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان و قلمرو آزربايجان ائتنيك-تاريخي را انكار نمايد ضد ترك و ضد منافع ملي وي است، اين انديشه و جريان حتي اگر بنام آزربايجانچيليق خود را متصف بداند
اگر در اين ميان چيزي شبيه به ايرانگرائي باشد همان آزربايجان گرائي است كه ملت را بر اساس سرزمين تعريف مي كند، نام ملي ما را از ترك به نام خاك عوض مي كند، نام زبان ملي ما تركي را به چيزي ديگري عوض مي كند، منكر قلمرو آزربايجان ائتنيك مي شود و بخشهاي ترك نشين استان تهران را خارج آزربايجان مي شمارد، زيرگروههاي جغرافيائي و لهجه اي ملت ترك را كه در خارج آزربايجان در ديگر نقاط ايران ساكن اند ملل و اقوام و ائتنيك هاي جداگانه اي تصور مي كند، اينها همه ضد ترك بودن و دشمني آشكار با هويت ملي تركي است گيرم كه مدافعين اين انديشه هاي منحط خود را آزربايجانچي هم بنامند. اصلا كسي در باره قطع ارتباط ملت ترك ساكن در آزربايجان جنوبي با آزربايجان جنوبي سخني نمي گويد. صحبت از رابطه ملت ترك با سرزمين آزربايجان نيست، صحبت از هويت ملي ملت ترك است كه در تعريف آن هرگز و اصلا سرزمين ملاك و معيار نيست.
شما در كامنتهاي قبليتان از آذري هاي مسكو سخن گفتيد، تعلق مناطق ترك نشين و آزربايجاني استان تهران را به آزربايجان نفي كرديد، پاره هاي خلق ترك را كه در خارج از آزربايجان جنوبي ساكن اند گروههاي قومي جداگانه اي خوانديد، ترك را نام ملل داخل در خانواده زبانهاي تركي دانستيد و در عين حال نام ملي ما را نه ترك بلكه ملت آزربايجان دانستيد،... اين مانند آن است كه يك روشنفكر و فعال كرد، از تركان كوهي استانبول سخن بگويد، بخشهاي كرد نشين استان ايلام را خارج از كردستان بداند، كردهائي را كه در خارج كردستان ساكن اند مثلا در خراسان، گروههاي قومي جداگانه اي بخواند، كردي را نام مشترك خانواده زبانهاي ايراني بداند و نام ملت خود را نه كرد بلكه ملت كردستان بداند.... اين ها همان است كه آزربايجانگرائي سنتي نام دارد و به اندازه ايرانگرائي مضر و نادرست است
در مورد تعريف ملت بر اساس سرزمين، اين ادعاي شما نادرست است و من اين را نه فقط به شما بلكه در مباحثات فراوان با فارسها و سازمانهاي سراسري -فارس نيز گفته و نوشته ام كه شايد بهتر باشد براي آگاهي از نظرات من بدانجا مراجعه كنيد. ماحصل كلام آن است كه ملت هرگز به صورت علمي بر اساس سرزمين تعريف نمي شود. در نوشته هاي مربوطه ام من حتي بحثي در باره ملل بدون سرزمين نيز دارم. در مورد تهران، البته بحث امكانات وجود دارد اما بحث امكان بحثي جدا از تعيين قلمرو آزربايجان ائتنيك، تاريخي و سياسي است. بعد از تعيين اين قلمرو هاست كه مساله امكان بميان مي آيد و تعيين مي كند كه ما چقدر از قلمرو اين آزربايجان ائتنيك، سيياسي و تاريخي را مي توانيم از حاكميت ايران-فارسي نجات دهيم. بحث در اينجا مانند آن است كه ما مي گوئيم مناطق ترك نشين داغستان و ارمنستان و گرجستان بخشي از آزربايجان ائتنيك وتاريخي بودند. اما اينكه جمهوري آزربايجان نتوانست بر همه خاك آزربايجان ائتنيك و يا تاريخي حاكم شود مساله ديگري است.
در مورد تركان خارج از آزربايجان بحث فقط قشقايستان نيست، در شمال و جنوب و شرق و غرب محل سكونت قشقاييها صدها هزار تن ترك غير قشقايئ زندگي مي كنند كه همه بخشي از مردم ما هستند و به هيچ وجه به صورت ملت و هويت قومي جداگانه اي متشكل نشده اند. اينها البته كه به لحاذظ تئوريك بخشي از مردم ما هستند و به لحاظ سياسي نيز فوق العاده مهم اند. چرا كه در آينده اهرم فشار ما بر عليه فارسستان در داخل آن خواهند بود و علاوه بر آن پس از شروع تخاصم و كشمكش ترك-فارس در ايران، مهاجرت گروهي اين گروه از تركان پراكنده در ايران به داخل آزربايجان ائتنيك بويژه شهرهاي فارس شده ما مانند ساوه، همدان، قزوين و مناطق غرب آزربايجان كه در خطر توسعه طلبي جمعيتي و ارضي كردي قرار دارند ضروري و حياتي است.كساني كه گروههاي پراكنده ترك در خارج آزربايجان را اقوامي جداگانه تلقي مي كنند علاوه بر ناآشنائي با ملت خود، عملا به لحاظ سياسي آزربايجان جنوبي را از بسياري از امكانات كه دوتاي آنها را ذكر كردم محروم مي كنند و اين ساده لوحي اي بسيار پرهزينه است
١-در مورد ملل بدون سرزمين و كلا تعريف ملت به اين نوشته من مي توانيد نگاه كنيد تا با نظرات من در اين مورد آشنا شويد:
در نوشته فوق از جمله در باره ملل با سرزمين و ملل بدون سرزمين چنين مي گويم:
٣- ملتهاي بدون دولت (با سرزمين) Stateless Nations: ملتهايي كه دولتي از آن خود ندارند. اين گونه از ملتها بر سرزمين و نياخاك خود كنترل و حاكميت سياسي ندارند و بين دو و يا چند دولت همسايه تقسيم شده و يا در درون يك كشور، توسط قدرتهاي استعماري از حق حاكميت ملي خود محروم گرديده اند. ملتهاي بدون دولت، اكثريت مطلق ملل جهان را شامل مي شوند و تعداد آنها بالغ بر ١٦٠٠ ملت تخمين زده مي شود. بسياري از ملتهاي بدون دولت به نحوي در حركات آزاديبخش ملي درگيرند مانند آلبانياييهاي كوسووا؛ ولشها و اسكاتها در بريتانيا؛ و تاميلها در سريلانكا. در ايران همه ملل به جز فارسها ملل بدون دولت تحت انقياد ملي قوم فارس و حاكميت استعماري فارسستان شمرده مي شوند. مانند تركهاي آزربايجان جنوبي، قاشقاي يورد و افشار يورد؛ كردها، عربها، لرها، تركمنها، بلوچها، لارها، گيلكها، مازنيها و غيره.
٤- ملتهاي بدون دولت و بدون سرزمين: در دهه هاي اخير و با دگرگوني در عرصه حقوق بين الملل، ضرورت وجود سرزمين و يا وطن براي گنجانيده شدن يك ملت در مقوله ملت بدون دولت از ميان برداشته شده است. بنابراين اكنون در حقوق بين الملل امكان شناخته شدن ملتي به عنوان ملت بدون دولت، حتي بدون وجود وطني از آن آن ملت متصور است. نمونه كلاسيك اين قسم از ملتهاي بدون دولت و بدون سرزمين نياخاكي، رومانهاي اروپا (كوليها) مي باشند
٢- در مورد مصداق جريان آزربايجانچييان سنتي، مي توانم به سايت آذر آنلاين- (سيروس مددي و ياران) اشاره كنم. البته آزربايجانچيليق يك اسپكتروم است و من حد نهائي آنرا - كه داراي مشخصاتي است كه در كامنتهايم بدانها اشاره كردم- در اين سايت مشاهده مي كنم و از اينرو نيز به اين حد نهائي، آزربايجانچيليق سنتي مي گويم. بقيه را نيز به اين غلظت نيستند آزربايجانچيهاي غيرسنتي مي نامم كه خود انواع و اقسام بسيار دارد كه جاي بحث آنها اينجا نيست.
---------------
براي كسب اطلاع بيشتر راجع به بخشهاي آزربايجاني استان تهران مي توانيد به اين وبلاگ و آرشيو آن مراجعه كنيد:
براي ديدن بخشهاي ترك نشين و آزربايجاني استان تهران نيز به اين نقشه مي توان مراجعه كرد:b
http://photos-a.ak.fbcdn.net/hphotos-ak-ash1/hs428.ash1