چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۹

ما غذاي سگ نميخوريم ننه


فرهنگ پايتختي كه با خوردن حق و حقوق ساير مردم اقوام ساكن در اين سرزمين پرورش يافته و بزرگ شده ٬ آدماي با شخصيت اين چنيني زياد مي پرورد. به گفته بزرگان قوم: لقمه حرام محصولش بهتر از اين نمي شود. فاصله طبقاتي ، زندگي مادي و ...
" ما غِذای سَگ نِمُيخُوريم نِنه ... "
توی قصابی - يكي از خيابان هاي پايتخت ايران - بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه ایستاد ...
  در اين حين یه آقایي از ماشين شاسي بلندي كه صداي ترانه ساسي مانكنش هوا را پر كرده بود پياده شد ، اومد تو و با قيافه حق بجانب گفت: " ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم " ...
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش ... همین جور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد و گفت: " چی مِخی نِنه؟ "
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: " هَمينو گُوشت بده نِنه!! "…
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت:" پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِيشِه نِنه! بدم؟ "
پیرزن یه فکری کرد گفت: " بده نِنه!"
قصاب آشغال گوشت‌های اون جوون رو می‌کند می‌ذاشت برای پیره زنه ...
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد گفت: " اینارو واسه سگت می‌خوای مادر؟ "
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: " سَگ؟ "
جوون گفت: " اّره ... سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز می‌خوره ... سگ شما چجوری اینا رو می‌خوره؟ "
پیرزن گفت: " مُخُوره دیگه نِنه ... شیکم گشنه سَنگم مُخُوره " ...
جوون گفت" " نژادش چیه مادر؟ "
 پیرزنه گفت: " بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه!!‌ ... اینا رو برا بچه‌هام مي‌خام اّبگوشت بار بیذارم! "
جوونه رنگش عوض شد ... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشتای پیرزن ...
پیرزن بهش گفت:" تُو مَگه ایناره برا سَگِت نگرفته بُودی؟"
جوون گفت: " چرا ... !! "
پیرزن گفت: " ما غِذای سَگ نِمُيخُوريم نِنه ... "
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و آشغال گوشتاش رو برداشت و رفت.
http://rezaallahgolipour.blogfa.com/post-1136.aspx

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سلام نظرات شما در هرچه بهتر كردن مطالب مفيد خواهد بود. اين يك وبلاگ مستند به آراي علمي است لطف از بكار بردن كلمات توهين آميز اجتناب كنيد.