چهارشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۹

جامعه ايراني مبتني بر قضاوت هاي عجولانه و جانبداري هاي بي منطق


حقيقت اين است كه من اطلاعات چنداني از روانشناسي و جامعه شناسي ندارم وليكن تجربه ساليان زندگي در ايران برايم نشان داده است كه متاسفانه جامعه اي كه ما در آن زندگي مي كنيم بسيار نامطلوب تر از آني است كه مي توانست باشد . اين نارضايتي و مصائب ناشي از آن ، نتيجه قضاوت و پيش داوري اطرافيان ما است . اساساً چون مردم در ايران در محيطي نا سالم بار مي آيند روش ها ، منش ها و رفتار هاي نامناسبي هم از خود نشان مي دهند كه باعث آزار خود و اطرافيانشان ميشود. در اينجا من فقط از تجربه هاي شخصي خود در اين زمينه با شما صحبت خواهم كرد. چاق بودن ، بلند بودن قد ، ثروتمند بودن ، فقر ، زيبايي ، زشتي ، شهرستاني بودن ، تعلق به اتنيك هاي قومي ،جنسيت، تهراني بودن يا شهرستاني بودن و ... همه و همه باعث ميشود كه مردم نسبت به شما قبل از آنكه آشنايي صحيح از شما داشته باشند با پيشداوري برخورد كنند . اين پيش داوري مي تواند در برخي موارد به كمك شما بيايد ويا در اغلب موارد موجب آزار و اذيت و جلوگيري از رشد طبيعي شما در محيط كار و زندگي شوند
وقتي كه بچه دبستاني بودم چون چاق تر از بيشتر همكلاسي هايم بودم برخي معلمين با اين فكر كه من تنبل تر از ديگران هستم با من برخورد ميكردند ولي پس از مدتي نمرهاي بيست پي در پي من باعث شرمندگيشان ميشد . بعد ها فهميدم چون من متعلق به خانواده متوسط الحالي بودم اما در يكي از محلات درجه يك شهرمان زندگي مي كرديم همسايه ها به ديده تحقير به ما نگاه ميكردند ولي موفقيت ها ي برادران و خواهر و حتي خود من در ورود به دانشگاه و طي مدارج علمي و اتفاقاً عدم موفقيت اكثر بچه هاي آن ها باعث شرمندگي و حتي احساس خجالت و حسادت آنان شد .
وقتي با درجه افسري خدمت مي كردم ديدم اكثريت سربازان كه سرباز ساده  يا درجه دار بودند نسبت به افسران وظيفه پيشداوري منفي دارند و نوعي حسادت همراه با عقده هاي ناشي از عدم موفقيت باعث مي شود تا برخي دردسرها را براي افسران وظيفه ايجاد كنند .
وقتي براي مدتي در تهران زندگي مي كردم متوجه شدم تهراني ها نوعي نگاه از بالا به شهرستاني ها دارند و خود را عاقل تر و بالاتر از آن ها فرض مي كنند .
فارس ها خود را برتر از تمام مليت هاي ايران ميدانند و انواع جوك هاي تحقير آميز را براي ترك ها ؛ لر ها ؛ عرب ها ؛ رشتي ها و قزويني ها و ديگران ميسازند . ترك ها نسبت به كرد ها نظر خوشي ندارند . كردها هم نسبت به ترك ها همين حس را دارند . يعني اينكه همه با پيشداوري مريض گونه دائم در جنگ با خود و ديگران هستند.
در محيط كار فهميدم كارگر ها و كارمندان با تحصيلات پايين فكر ميكنند مهندسين و مديران تحصيل كرده كه كار يدي انجام نمي دهند مفت خور هستند و شايستگي دريافت حقوق بيشتر از آنها را ندارند. همه در مواجهه با افراد تازه وارد با انواع پيشداوري ها كه ناشي از قيافه ؛ چاق و لاغر بودن افراد ، اتنيك قومي ، وضع ظاهري ، فقير يا ثروتمند بودن طرف و ... و بدون آنكه شناختي از رفتار و اخلاق و توانايي هاي فرد داشته باشند دائم در فكر حال گيري و ايجاد دردسر و به رخ كشيدن و ياد آوري موقعيت خود نسبت به فرد تازه وارد هستند . مجموع اين حالات و پيشداوري ها ، رفتار هاي زننده و دورويي و چند رويي ايراني ها باعث شده كه محيط هاي كاري و حتي خانوادگي ما بيش از آني كه مي بايد نامطلوب تر و رنج آور تر شود. البته اين همه بي ربط به سياست هاي حاكم ، ضعف اداري ، عدم حاكميت قانون ، ترويج راسيسم و نژاد پرستي در جامعه جغرافيايي ايران و نا عدالتي اداري و فرهنگي و حاكميت هزاران ساله ديكتاتوري در كشور نيست. آموزش ها در مدارس و راديو تلوزيون ناكافي و مبتني بر تقويت اين كينه ها و پيش داوري ها است . جان كلام اينكه ما در جامعه اي زندگي مي كنيم كه مشحون از اختناق ، نارضايتي ، تبعيض ، ديكتاتوري و آزار و اذيت اطرافيان به منظور احساس رضايت از ناراحتي ديگران و ارضاء ضعف ها و عقده هاي حقارت خودمان مي باشد . برخي از آمار ها نيز مويد همين موضوع مي باشد و لطفا به اين اعداد زير توجه كنيد:
مرکز مطالعات استراتژیک آریا با انتشار گزارشی از وضعیت بحرانی سلامت روان شهروندان تهرانی خبر داده است. آمارهای تکان دهنده از پایتخت کشور؛58 درصد افسرده، 400 هزار معتاد، 14 درصد بیکار. فقر، بيكاري ، اختلافات روزافزون خانوادگي و رفتار هاي بيمار گونه ناشي از مسايلي كه شرح آن ها در بالا آمد باعث شده كه زندگي در ايران زجر آور و خالي از نشاط و اميد باشد. اين در حالي است كه مسئولين و ارگان هاي تبليغاتي حكومتي با پاك كردن صورت مسئله به محكوم نمودن و تخطئه مطرح كنندگان چنين مشكلاتي بپردازند.  رجا نیوز، در گزارش روز گذشته خود تمامی آمارهای مربوط به وضعیت روحی و روانی شهروندان، نرخ بیکاری و فقر و... را "سیاه نمایی" و "تاکتیک جدید سران فتنه" دانست و نوشت: "تاكتيك حمله به كارآمدي، سياست سوخته‌اي است كه در جريان انتخابات سال گذشته نيز بارها از سوي رقباي دكتر احمدي‌نژاد به‌كارگيري شد و شعارهايي مانند «دولت سيب‌زميني»، تأكيد مستمر بر افزايش بيكاري، فقر، فساد اداري، تورم و كاهش شاخص‌هاي مثبت اقتصادي با همين انگيزه بود اما اين شعارها از سوي مردمي كه واقعيت‌هاي زندگي خود را با اين ادعاها متفاوت مي‌ديدند، مورد استقبال قرار نگرفت".
در هر حال قضاوت با شماست . مي توانيد اين مقاله را بخوانيد و يا با پيش داوري از كنار آن بگذريد. اما اين چيزي را عوض نخواهد كرد.

شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۹

کره شمالی : جهنم سرخ و نکبتی به نام کمونیسم


  کره شمالی و کوبا تنها نقاطی از جهان هستند که همچنان آلوده به کمونیسم یا همان طاعون سرخ قرن بیستم باقی مانده اند . کوبا به واسطه نزدیکی اش به آمریکا و روابط خارجی اش با بسیاری از کشورهای دنیا ، سرزمین نسبتا شناخته شده ای هست . اما بسیاری از مردم دنیا از وقایع و حقایق درون کره شمالی که با سیستمی استالینی اداره میشود ، خبر چندانی ندارند .
 رهبر کنونی کره شمالی کیم چونگ ایل هست . پدر وی هم رهبر سابق این کشور بود و کیم ایل سونگ نام داشت . البته  مردم بدبخت کره شمالی رهبر حکومتشان را (معاون رهبر) می نامند چرا که به فرمودهء مقامات آن کشور ، کیم ایل سونگ نمرده است بلکه به خورشید پیوسته و هر روز جهان را گرم و روشن می کند . در نتیجه مقام رهبری ایشان محفوظ است . در کره شمالی تنها کسی که حق فکر کردن دارد رهبر حکومت است که فرماندهء بزرگ نامیده میشود . وقتی فرماندهء بزرگ دربارهء مسئله ای حرفی زد دیگر هیچکس حق ندارد در آن زمینه اظهار نظر کند .
 از نظر حکومت کمونیستی آن کشور ، مردم کره شمالی و حتی مدیران و مقامات آن کشور وظیفه ای جز کشف حقیقت در افکار و سخنان رهبر نظام کمونیستی را ندارند . چندی پیش رهبر حکومت کره شمالی ( کیم چونگ ایل ) در حال بازدید از جایی به خانمی که کت و دامن پوشیده بود گفته بود شما در لباس سنتی کره ای زیباتر به نظر می رسید .. همان شب تلویزیون کره شمالی با قطع برنامه های عادی اش  اعلام کرد از این لحظه به بعد همهء زنان شاغل در کشورمان موظف هستند که با لباس سنتی کره ای از خانه هایشان خارج شوند تا جهان زیباتر شود!
کره شمالی طبیعت بسیار زیبایی دارد و دارای تنوع آب و هوایی شگفت انگیزی است اما مردم این کشور حق خروج از روستا ها یا شهرهایشان را ندارند . در واقع همه در همان جایی که زندگی می کنند زندانی هستند . برای رفتن از روستایی به روستایی دیگر و یا شهری به شهر دیگر باید از حکومت اجازه بگیرند .
 در کره شمالی کسی حق انتخاب همسر و ازدواج را ندارد ، مگر با موافقت وزارت اطلاعات و امنیت آن کشور . یعنی دختر و پسری که عاشق هم شده اند باید گزارش کاملی از نحوهء عاشق شدنشان ، دلیل عاشق شدنشان ، میزان علاقه و احساسی که نسبت به یکدیگر دارند و خیلی چیزهای دیگری را در چندین صفحه بنویسند و تحویل مقامات امنیتی بدهند تا نوبت مصاحبه شان شود . قبل از مصاحبه ، سیستمهای امنیتی و نظامی کره شمالی هفت نسل پشت و جد و آباد دختر و پسر را بررسی می کنند و نهایتا اگر مورد مشکوکی دیده نشد ،  برای ازدواج  آن دختر و پسر جوان مجوز صادر می کنند.
مردم کره شمالی همیشه فقیر و قحطی زده هستند و سالیانه چندین هزار نفر از آنها به دلیل گرسنگی می میرند .
دولت کره شمالی معمولا کمکهای غذایی خارجی را نمی پذیرد چرا که معتقد است این غذا ها ممکن است روی افکار مردم اثرات نامطلوب بگذارد و باعث تهاجم فرهنگی علیه نظام کمونیستی شود .
 سفر مردم کره شمالی به خارج از کشور مطلقا ممنوع است و هر کس مایل به دیدن خارج باشد به عنوان یک ضد انقلاب و عامل دشمن دستگیر می شود . حتی تلفن زدن به خارج از کشور هم می تواند منجر به تیرباران شخص تلفن کننده شود .
 سفر خارجی ها نیز به داخل کره شمالی مطلقا ممنوع هست ، بجز کمونیستها و سوسیالیستهای ضد آمریکایی که از برخی از کشورهای دنیا به شکل گروهی و به صورت تورهای همبستگی! و برای شرکت در جشنهای دولتی به این کشور سفر می کنند . به ازای هر توریست هم یک نفر برای مراقبت و  بطور شبانه روزی در کنارش هست تا مبادا با کسی حرفی بزند .
 در کره شمالی حتی  خواب دیدن مردم هم کنترل میشود و دانش آموزان موظف هستند آخرین خوابهای سیاسی خود و والدینشان را به نمایندهء وزارت اطلاعات و امنیت در کلاسشان! گزارش کنند .
انتشار هر نوع خبر ناخوشایند  سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و غیره که مربوط به کره شمالی باشد ممنوع است . هر گونه انتقاد از نظام کمونیستی و مقامات آن نیز جرم تلقی میشود . دوازده روزنامه در این کشور منتشر می شوند اما خبرنگار ندارند! این روزنامه ها موظف هستند که هر روز خبرهایی که از وزارت اطلاعات و امنیت دریافت می کنند را عینا منتشر کننند . فقط برخی از مقالات آنها با هم فرق می کند .
پخش و نمایش هر نوع فیلم و حتی کارتون خارجی در تلوزیون کره شمالی مطلقا ممنوع است . پدیدهء اینترنت در کره شمالی وجود  ندارد و داشتن رادیوهایی که قادر به دریافت امواج خارجی باشند و یا  گیرنده های تلوزیونهای ماهواره ای و دستگاه فاکس جرم  است .  حتی موبایل و دوربین فیلمبرداری نیز جزو ابزار جاسوسی برای دشمن محسوب میشوند و دارنده اش می تواند با مجازات تیرباران در ملاء عام روبرو شود .
کمونیستهایی هم که به عنوان مهمان دولت کره شمالی و به منظور شرکت در جشنهای دولتی به آن کشور سفر می کنند باید به محض ورود ،  دوربین فیلمبرداری و موبایل  خود را تحویل بدهند و در وقت خروج از آن کشور تحویل بگیرند . حرف زدن با اتباع کره شمالی برای خارجی ها مطلقا ممنوع است و حتی اگر قیمت کالایی را هم بخواهند بپرسند این کار را  باید از طریق فردی که مراقب توریست است و او را قدم به قدم همراهی می کند ، پرسیده شود . 
 مردم کره شمالی هیچ خبری از دنیای بیرون از کشورشان ندارند و تاکنون هیچ فیلم خارجی را در تلوزیونشان یا سینماهایشان ندیده اند . آنها نمی دانند که واقعا در دنیا چه می گذرد؟
 چند سال پیش در دانشگاه پیونگ یانگ کره شمالی فیلم اولیور توئیست  که داستانش متعلق به دویست سال پیش است را برای دانشجویان نمایش داده بودند و گفته بودند حالا خودتان خیابانهای لندن را ببینید و  قضاوت کنید که ما پیشرفته تریم یا اروپایی ها؟ 
 مقامات کره شمالی می گویند تماشای فیلمهای خارجی و بخصوص فیلمهای آمریکایی باعث تهاجم فرهنگی دشمن می شود . اصولا مقامات کره شمالی به تمام دنیا ( بجز چین ، روسیه ، کوبا ، لیبی ، سوریه و ونزوئلا ) می گویند دشمن .
در کره شمالی آموزش و پرورش رایگان است اما نود درصد از مطالب کتابها در وصف مقام رهبری کره شمالی و پدرش و نیز دستاوردهای حکومت کمونیستی است . بهداشت و درمان هم رایگان است اما در بیمارستانهایش هیچ نوع دارو و امکاناتی وجود ندارد و بیماران صرفا برای مرگ و راحت شدن از دست زجر کشیدنهایشان به آنجا می روند . مردم کره شمالی به ظاهر  در مسکن های رایگان زندگی می کنند اما خانه هایشان به سلول انفرادی بیشتر شبیه هستند  تا منزل و مسکن یک انسان . هیچ کس حق داشتن ماشین شخصی را ندارد و هفتاد درصد مردم برای مسافرتهایشان از دوچرخه استفاده می کنند . همهء مردم کره شمالی موظف هستند که با یونیفرم رسمی از منزل خارج شوند و یا آنکه علامت خاصی را روی پیراهنهایشان نصب کنند تا به این ترتیب وزارت اطلاعات و امنیت کشورشان بداند چه کسانی و با چه شغلها و موقعیتهایی در حال عبور و مرور  در کوچه ها و خیابانها  هستند . در کره شمالی دو نوع پول رایج وجود دارد . یکی پولی که مردم آن کشور استفاده می کنند و یکی هم پولی که خارجی های مقیم آن کشور موظفند خرج کنند . سیستمهای امنیتی کره شمالی معتقدند که به این شکل می توان فهمید که چه کسی از دشمن و یا توریستهای خارجی پول گرفته یا با او معامله کرده است .
مردم کره شمالی موظف هستند که هر روز و قبل از شروع کار ابتدا در مقابل مجسمه های رهبر حکومتشان و پدر او تعظیم کنند و سپس به مدت ده دقیقه به سخنرانی های ضد آمریکایی رئیس یا مدیر یا معلمشان گوش کنند و بعد هم به مدت پنج دقیقه شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر دشمن بدهند و آنگاه کارشان یا درسشان را آغاز نمایند .
 این برنامه پنجاه سال است که هر روز صبح در سراسر کره شمالی اجرا می شود . درآمد همهء مردم در کره شمالی یکسان است و هر نفر معادل  ۴۸ هزارتومان در ماه حقوق می گیرد . ورزشکاران کره شمالی قبل از اعزام به خارج از کشور و حضور در مسابقات خارجی ، ابتدا در کلاسهای عقیدتی و سیاسی شرکت می کنند و بعد خانواده هایشان به گروگان گرفته میشوند تا فرزند ورزشکارشان به کره برگردد . اگر کسی برنگشت ، همهء عزیزانش را یکجا تیرباران می کنند . وقتی هم برگشت اجازهء دیدن هیچ کس را ندارد و برای مدتی طولانی توسط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کره شمالی بررسی میشود تا مشخص گردد که در چند روزی که در کشورش نبوده آیا مورد تهاجم فرهنگی دشمن قرار گرفته است یا نه؟
کشور کره شمالی تنها یک وبسایت دارد! من بعدا دربارهء این وبسایت  و مطالبش (که به انگلیسی هم هستند) نکات جالبی را خواهم نوشت . مردم کره شمالی معتقد هستند که به دلیل اعتقادشان به کمونیسم و زندگی در یک کشور کمونیستی ، خوشبخت ترین انسانهای روی زمین هستند . از نظر عموم مردم بدبخت و مفلوک و بی خبر از دنیای کره شمالی مارکس و انگلس و لنین و استالین سازندگان تاریخ و تمدن بشری هستند . آنها تحت تاثیر بمبارانهای تبلیغاتی حکومتشان بر این باور هستند که رهبر سابقشان  ( کیم ایل سونگ ) بعد از مرگش به خورشید پیوسته و کار خوبی هم البته کرده است اما  اگر رهبری کنونی شان بمیرد نه تنها کره زمین بلکه منظومه شمسی نیز متلاشی خواهد شد!  تنهاسایت کره شمالی که توسط وزارت اطلاعات و امنیت آن کشور اداره میشود صراحتا به زبان انگلیسی نوشته است که طبق کشف جدیدی که شده ، کیم ایل سونگ از همان ابتدا بخشی از خورشید بوده! وقتی کیم ایل سونگ مرد ، مرکز هواشناسی کره شمالی اعلام کرد به دلیل پیوستن رهبر بزرگ و بنیانگزار کبیر انقلاب کمونیستی کره شمالی به خورشید ، درجهء حرارت خورشید و طبیعتا گرمای جهان بطور ناگهانی بالا رفته است!
 سازمان حفاظت محیط زیست کره شمالی نیز اعلام کرد گروهها و دسته های انبوه و بی شماری از پرندگان به طرز شگفت انگیزی برای بنیانگزار انقلاب شکوهمند کمونیستی ادای احترام کرده اند . در آن زمان روزنامهء اطلاعات چاپ تهران این خبرها را عینا و به نقل از خبرگزاری ها منتشر کرد .



کمونیستهای ایرانی که در نوع خود عجیب و غریب ترین کمونیستهای جهان محسوب میشوند  با رحل اقامت افکندن در کشورهای اروپای غربی و نیز کانادا و آمریکا ، از بام تا شام علیه همین کشورهای غربی ، کانادا و آمریکا در وبسایتها و وبلاگها و فیس بوکهایش مطلب می نویسند اما حاضر نیستند برای یک شب در عمرشان هم که شده است این کشورهای غربی و پادشاهی اروپایی را ول کنند و بروند در کره شمالی یا کوبا زندگی کنند تا طعم زندگی در زیر سایهء یک حکومت کمونیستی و کمونیسم واقعی را بچشند.

آزربايجان دمكراسي اوجاقي

جمعه، تیر ۰۴، ۱۳۸۹

آذربایجان از نظر قزوینی( 680-600 هـ .ق )

ذكريا ابن محمد ابن محمود قزويني( 680-600 هـ .ق ) صاحب اثر « آثار البلاد و اخبار العباد » نكاتي از   آزبايجان از نظرقزوينيآذربايجان ذكر كرده است وي مي نويسد : « آذربايجان سرزميني است پهناور بين اران و كوهستان ، شهرها و روستاها ، كوهها و رودخانه ها در آن سرزمين بسيارند و بي شمارند كه يكي از آن كوهها سبلان است » (ص 65) وي پس از بيان اين مطلب به نقل قولي از پيامبر اسلام درباره اين كوه مقدس براي آذربايجانيان پرداخته مي افزايد : « درخبرروايت است كه حضرت رسول اكرم فرموده هر مسلماني آيات « سبحان الله حين تمسون و حين تصبحون تا تخرجون » را بخواند به تعداد همه دانه هاي برفي كه بر كوه سبلان فرود مي آيد پاداش نيك از خدا دريافت مي كند.
پرسيدند : يا رسول الله اين كوه سبلان كجاست ؟ حضرت فرمود : كوهي است در آذربايجان . چشمه اي از چشمه ساران بهشت در آن جاري است. (ص 65 )يكي از انبياي حق در آن كوه مدفون است. زكرياي قزويني سپس به نقل از ابوحامد به آبهاي معدني ساوالان اشاره كرده و خواص شفادهي آن آبها را خاطر نشان مي كند( ص 66 )و اضافه مي كند « ... در دامنه سبلان درختان بسيار تنومند رسته اند گياهي در آنجا رويد هيچ حيواني بدان نزديك نمي شود . هرحيواني آن گياه را مي بيند مي گريزد اگر احياناً بخورد سم قاتل خورده است و فوراً از پاي درمي آيد. دهكده اي در كمره كوه است » (ص 66 )وي سپس به پاره اي افسانه ها درباره روستايي در اردبيل مي پردازد كه «اجنه ها در خدمت اين دهكده ها آمده اند »( ص 66 )ذكريا قزويني سپس اشاره مي كند كه رود ارس و به نوشته وي « رس »(ص 66 )در آذربايجان جاري است.معلومات ما از مرند در كتاب « آثار البلاد و اخبار العباد » زياد نيست. آنهم محدود است به روايتي در مورد رودي عجيب نزديك شهر مرند كه « تا مسافتي از مرند گدار به سوار ندهد ، همينكه به شهر مرند نزديك گردد يكهو ناپديد مي شود و در زمين فرو مي رود و به فاصله چهار فرسخ زيرزمين راه مي پيمايد و دوباره بررويه آيد » (ص 67 ) عجيب تر آنكه وي در ادامه اين مطلب به ساير رودهاي « منجمد شونده » آذربايجان نيز اشاره كرده مي افزايد : « محمد ذكرياي رازي از جيهاني مولف مسالك الشرقيه نقل مي كند كه رودخانه عجيبي در آذربايجان ديده ، با اينكه آب رودخانه هميشه در جريان است مبدل به سنگ مي شود. تخته سنگهاي پهن و صاف از ته رود كه آب است و سنگ شده است بيرون آرند » (ص 67 )و سپس به نقل مطلب عجيب تر ديگري مي افزايد :
« مؤلف تحفة الغرايب گويد : رودي در آذربايجان هست آبش تبديل به سنگ گردد سنگهاي بسيار سخت با قطعات بسيار بزرگ و كوچك از آن آب سنگ شده بدست مي آيد. هم او گويد چشمه اي را « آذربايجان ديدم كه آبش بعد از جريان سنگ مي شود. مردم قالب هاي مخصوص ساخته اند ، قالبها را پر از آب چشمه كنند بعد از مدتي مي بينند خشت از سنگ بسيار سخت در قالب است خشتها را در بنا به كار برند. »(ص 67 ) ابهر شهر ديگري است كه ذكرياي قزويني به توصيف آن پرداخته و ضمن بيان اين مطلب كه ابهر از ساخته هاي شاپور ذوالاكتاف است (ص 68 )مي افزايد : « گويند زميني كه شهر بر سر آن بنا شده چشمه سارهايي بوده كه از صدها چشمه تشکيل شده قزويني سپس به پاره اي شخصيت هاي مهم ابهر از جمله شيخ ابوبكر طاهري معروف به ابهري صاحب خانقاه بزرگ ، ابوبكر كمال الدين ابهري از شعراي مشهور كه مدتها در شهر قزوين وزير بوده اشاراتي مي كند. (ص 70 ) ذكرياي قزويني سپس به شهر اردبيل اشاراتي كرده ضمن اشاراتي به اينكه اردبيل داراي برج و باروي صنيع و محكم مي باشد به نزديكي اردبيل به كوهستان پرداخته مي افزايد « تا دريا دو روز راه است. دشت اطراف اردبيل تا دل خواهد پرگياه و چراگاه است. درختهاي جنگلي بسيار دارد چوب خلنج كه طبق و خوان و ساير ظرفها از آن سازند درختش در اردبيل است » (ص 73 )و سپس به مهارت نجاران اردبيل در اين صنايع اشاره مي كند.
موضوع بسيار مهم ديگر در بحث اردبيل موضوع سنگ باران زا ( يده داشي ) تركان مي باشد كه قزويني به نقل از ابوحامد اندلسي به اين سنگ اشاراتي مي كند : « سنگي به وزن افزون تر از دويست رطل ( 90 كيلوگرم ) گويي وزنه آهني است در بيرون شهر اردبيل موجود است هرگاه مردم اردبيل نيازمند باران باشند به جاي نماز باران آن سنگ را به شهر آرند. همراه سنگ بي درنگ باران مي بارد كه تا سنگ در شهر باشد هيچ آني بند نمي آيد. همينكه آرزو كردند كه باران بسنده كند سنگ را بر دوش گيرند و به خارج شهر برند فوراً باران قطع شود. » (ص 73 ) ذكرياي قزويني از آفات شهر ، موش نام برده و به مسابقه جالب توجه « پرخوري » در اردبيل آن روزگار اشاره اي نموده مي نويسد : « از بازرگاني شنيدم مي گفت ديدم سواري بر باره اي بود جوقي از مطربان شهر دهل كوبان ، شيپورزنان پيشاپيش مي رفتند و هو و جنجالي بر پا بود. پرسيدم اين چه خبر است ؟ گفتند اين سوار كه بيني در مسابقه پرخوري برنده است و اينك جايزه مي گيرد. در يك وعده نه رطل برنج پخته ، كله گنده يك گاو نوش جانش فرموده است و گرداني كه رطل برنج در اينجا هزار و چهل درهم است و چون مي پزد با سر برابر مي رسد – آنگاه معلومت مي شود كه لت انباني يعني چه ؟ » (ص 76) قزويني شهر تبريز را شهري مشهور ، پرجمعيت با برج و باروي محكم مي خواند و آنرا مركز آذربايجان در زمان خودش مي داند و مي افزايد :
« چندين رود در تبريز جاري است و محصولات كشاورزي و صنعتي در آن شهر فراوان است. پارچه هاي بافت تبريز از قبيل انابي و سقلاطون و اطلس و انواع ديگر در سراسر مملكت رواج دارد. پول رايج در داخل شهر تبريز همچون ساير شهرها كه در آذربايجانند سكه هاي مس زرد است ديگ و هاون و شمعدان كه در تبريز از مس سازند از رواج مملكت به حساب آيند. كالايي كه مي خورند با اينها عوض مي كنند و براي باقيمانده پشيز مس مي پردازند. » (ص 2-111) قزويني سپس از يكي از دانشمندان آذربايجان به نام ابو ذكرياي تبريزي نام مي برد كه سرپرست مشهور دانشگاه نظاميه بغداد بود( ص 112). زنجان ديگر شهري است كه قزويني به ذكر آن پرداخته است. به نوشته وي زنجان « شهري است مشهور در الجبال ميان ابهر و خلخال ، شاهراه قوافل روم و خراسان و شام و عراق و عربستان است و از اين رو اطراف و اكناف زنجان همواره جاي دزدان و رهزنان است هوايش بسيار لطيف و سازگار است و اهل زنجان چه زن چه مرد همگي بسيار زيبا روي ، همگي بسيار بذله گوي و خوش مشربند »( ص 154) قزويني سپس به معادن آهن اطراف زنجان اشاره كرده و مي افزايد « بازرگانان زنجاني آهن ساخت زنجان را به ساير ممالك صادر مي كنند » (ص 154 )و سپس به نقل عادت عجيبي از زنجان قرن هفتم هجري مي پردازد « زنجانيها عادتهاي عجيبي دارند اگر سالي خشكسالي و نان تا حدي گران باشد نانوايان زنجاني نان را با آهن فروشند. مشتري چند نان بخواهد بايد هم وزن نانها آهن و ميخ هم بخرد يا پولش را بپردازد و نبرد »( ص 154 ). قزويني از بررسي طبيعت خرم زنجان نيز غافل نبوده و از كوهي به نام « بزاو » نام مي برد كه « هميشه سبز و خرم با مناظر دلربا چندين سرچشمه جوشان با آب گوارا و صاف در آن به چشم مي خورد بويژه موسم بهار » (ص 6-155 ) پزشكي زنجان در عصر قزويني در اوج شهرت بود كه قزويني شرح مفصلي به آن اختصاص داده است. قزويني مي نويسد : « پزشك حاذق و نامي طبيب جلال كه زادگاهش زنجان و در علم طب نابغه دوران بوده مفخر زنجانيان است گويند كمتر نياز مي بود كه بيمار را بيند. مي پرسد در چه حالتي است ؟ از وصف حالت مي دانست نوع بيماري كدام است. داروي بسيار آسان و بسيار ارزان تجويز مي كرد بيمار را شفا مي داد. مزدي هم نمي گرفت در حقيقت وجود او در آن سامان نعمت خداوندي بود او طبيب مخصوص ازبك محمد ايلدگز فرمانرواي آران و آذربايجان بود. امير بارها مي فرمود : طبيب جلال عمر مرا بيمه كرده نشايد ولو ساعتي بي او باشم. بعد از فوت طبيب جلال تا اين زمان كه در آنيم طبيبي چنين دانشمند و نوپرور به دنيا نيامده است ». (ص 156 ) سلماس ديگر شهري است از آذربايجان كه مورد توجه قزويني واقع شده است.
قزويني مي نويسد : « سلماس شهريست در آذربايجان در ميان اورميه و تبريز است. در اطراف شهر سلماس گرمابي است اگر بيمار جزامي در آن آبتني كند شفا يابد. شنيدم از شهر موصل مردي مبتلا به جزام به سلماس سفر كرده و خود را در آن آب شسته بود سالم و تندرست برگشت ». (ص 162 ) قزويني شهر اورميه را چنين توصيف مي كند : « شهري است در آذربايجان با برج و باروي محكم ، با جمعيت زياد و بسيار آباد باغات و درختكاري و انواع ميوه هاي خوب از هر نوع در اطراف و پيرامون اورميه فزون از عدد شمار است. انواع فرآورده ها از سبزيجات و جاليزار . هرگونه حبوب و غله در كشتزار آن سامان بيش از حد كفايت و مايلزم بوميان است و به خارج اورميه راه مي يابد. درياچه مشهور و شور اورميه كه مساحت وسيعي از آذربايجان را در ميان گرفته است از نظر قزويني دور نمانده است. قزويني مي نويسد : « درياچه اي نزديك اورميه هست. در بدبويي بي نظير است. آبش آن اندازه تلخ و شور است كه هيچ جاندار آبزي در آن ديده نمي شود. در وسط آن درياچه چنان جزيره اي است داراي چشمه ساران آب شيرين و گوارا ، سطحش همه سبز و خرم ، دهات و آباديهاي زياد در وسط جزيره اند. علاوه و علوفه دامداري ، كشتزارهاي جزيره فوق العاده حاصلخيزند. هرچه در آن مي كارند از بركت خدايي بهره يافته و كشت از دانه ها لبريزند. در كرانه خاوري آن جزيره كه از درياچه نزديك است چندين چشمه برمي جوشند كه آب گرم و شو دارند و بعد از جريان از چشمه از اثر هواخوري سنگ مي شوند. » ص 256 و سپس مي افزايد ... « آب درياچه مذكور از چندين نهر و رودخانه تامين گردد. كه از كوههاي اطراف در آن ريزند و بلادرنگ از شيريني به شوري تبديل مي شوند. نوعي نمك بلوري از درياچه بدست آيد كه به توتياي شفاف همي ماند » ص 256. قزويني سپس دوباره به پزشكي آذربايجان سر زده و از جانوري دريايي كه در دارو سازي به كار مي رود چنين شرح مي دهد : « در اطراف اورميه جانوري است كه براي داروسازان كار كيميا را دارد آن را سگ آبي نامند. گويند خاصيت هاي دارويي با آن سگ است. »
مؤلف تحفة الغرايب گويد : تالاب و مرداب هايي نزديك درياچه هستند شور نيستند جنسي از ماهي خوش گوشت در آنها شكار مي شود. ماهيگيران از آن ماهي روغن گيرند روغنش را با موم و عسل آميزند از آن شمعها بسازند. شبانه بر كناره سفينه ماهيگيري نصب كنند مي افزوند . سفينه را بدون هيچ سرنشيني در مرداب رها مي كنند ماهي ها كه هوادار شعله روغن خويشند از هر طرف به سوي سفينه آيند براي وصال معشوق برمي جهند ، خود را در كشتي اندازند. همين كه هوا روشن شد ماهيگير شب خوابيده سري به سفنه اش مي زند مي بيند پر از ماهي است خدا بركت دهد » . ص 257-256 قزويني در آثارالبلاد خويش صرفاً به اوضاع و احوال آذربايجان نپرداخته است بلكه مشاهير و رجال برجسته شهرها را نيز خاطرنشان كرده است از جمله تاج الدين اورموي ، شيخ ابواحمد ملقب به تاج الدين اورموي « در هر علمي از علوم متداول زمانه و به ويژه در علم اصول دين و فقه شريعت مبين و ادبيات قديم و ... از هر حيث تخصص داشت. در هنر سخنراني ، نكته داني ، اندرزهاي طنزآميزو كنايه هاي پرمايه نامور بود ». ص 257 خوي ديگر شهري است از آذربايجان كه قزويني به آن اشاره كرد مي نويسد :
« خوي شهري است در خاك آذربايجان با برج و باروي محكم رز و درخت ميوه بسيار دارد. كشت زاران در آن ديار فوق العاده حاصلخيز و همواره سبز و خرم و جاي سير و سياحت است. » ص 258 قزويني همچنين به مذهب سني اهالي خوي اشاره كرده به كارگاه بافندگي در خوي اشاره مي كند كه پارچه ي ديباي آن به نام ... به ساير شهرهاي آذربايجان و ساير بلاد اسلامي صادر مي شود ص 258 . طبق معمول شهر خوي نيز از حوادث عجيب و داستانهاي غريب قزويني به كنار نمانده و آن داستان چشمه ايست كه آب آن برعكس فصول سال سرد و گرم مي شود. « يكي از فقه ها مي گفت :
در شهر خوي چشمه ايست چشمه كنلكه نامند آب آن در فصل گرما بسيار خنك و در فصل زمستان گرم است » . ص 258 قزويني سپس به يكي از مشاهير هم عصر خويش به نام « قاضي شمس الدين خويي » اشاره كرده مي افزايد : وي كه « در علوم معقول و منقول مشهور و معروف گشته بود از اين شهر است. تاليفات و ... بسيار مفيد از وي به يادگار مانده. قاضي شمس الدين مدتها در خراسان مدرس بود و از بيم تاتار فرار كرد و سرانجام به شام درآمد... قاضي شمس الدين دو وظيفه علمي بر عهده داشت. قضاوت شهر دمشق و تدريس در مدارس عاليه را اداره مي كرد. شمس الدين هنوز جوان بود كه در سال 640 هـ .ق دار فاني را وداع گفت ». ص 59-258 قزويني شهر مراغه 4/23 موغان 4/25 و رويين دژ را توضيح مي دهد. قزويني سپس به موضوع استحكامات ... جزاير داخلي درياچه اورميه اشاره كرده مي نويسد : « در وسطهاي جزيره قلعه اي هست با استحكامات زياد بسيار اتفاق افتاده كه دژ داران از سلاطين شوريده اند. باج و خراج جزيره به دولت نپرداخته و با دولت نساخته اند. هرگز شهرياران اطراف ياراي آن نداشته اند كه زوركي ماليات جزيره را گرد آورند. ص 256. توحید ملک زاده دیلمقانی

پنجشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۹

İlhan Səlcuq vəfat edib


Türkiyənin “Cümhuriyyət” qəzetinin baş redaktoru İlhan Səlcuq vəfat edib

 
  Türkiyənin məşhur jurnalistlərindən biri, “Cümhuriyyət” qəzetinin sahibi və baş redaktoru İlhan Səlcuq vəfat edib.

APA-nın Türkiyə mətbuatına istinadən məlumatına görə, 85 yaşlı jurnalist bu gün İstanbulda dünyasını dəyişib.

1925-ci ildə İzmirdə dünyaya gələn İ.Səlcuq 1950-ci ildə İstanbul Universitetinin hüquq fakültəsini bitirib. Bir müddət vəkillik fəaliyyəti ilə məşğul olduqdan sonra ömrünü tamamilə jurnalistikaya həsr edib, müxtəlif qəzetlərdə çalışıb. 1971-ci ilin mart çevrilişindən sonra həbs olunub və işgəncələrə məruz qalıb. Bundan 37 il sonra - 21 mart 2008-ci ildə “Ergenekon” davası ilə bağlı həbs edilib və iki gün sonra sərbəst buraxılıb.
Türkiyə İnsan Haqları Qurumunun da qurucularından olan İ.Səlcuq ictimai fəaliyyəti ilə əlaqədar bir sıra mükafatlara layiq görülüb.

Özmüzdən xəbərsizəmişik biz

Doktor Ali Kafkasyalı’nın "İran türkləri" əsərinə bir baxış
Eyvaz Taha
 
Ali Kafkasyalı, İRAN TÜRKLƏRİ,
(İstanbul, Bilgəoğuz, 2010)
 
Türkıstan ilə Türkiyə arasında önəmli bir keçiş bölgəsi olan iran coğrafyası tarix buyunca olduğu kimi, indi də türksoylu insanların çoxluqda olduğu, əkəsəritin türkcə danışdığı, türk mədənitinin canlı bir şəkildə yaşadığı qədim bir türk yurdudur. Nə yazıq ki, Türkiyənin, hətta türk dunyasının, iran türklüyü haqqında yetərli bilgisi yoxdur. Halbukı bunlar Türkiyə və türk dünyasında cidiyyətlə dəyərləndirməlidir. Bu tarixi bir məsuiliyyət olduğu qədər türklüyün gələcəyı üçün də çox önəmlidir.
Yuxarıdakı cümələləri ehətiva edən sayın Ali Kafkasyalının "İran türkləri" əsəri böyük bir zəhmətin nəticəsidir. Doğrudur Güneydə ustad Yəhya Şeyda’nın "Ədəbiyyat ocağı"ından başlanmış irili-xırdalı bir neçə antologyianın şahidi olmuşuq. Amma ustad Kafkasyalı bamـbaşqa bir kitab ortaya qüyəmüşdür. Həm meyədani, həm də nəzəri geniş axtarışların sunucunda yazılmış "iran türkləri" kitabı iran adlanan çərçivədəki bütün türk ellərinin mədəni-bədii görünüşünü canlandırmışdı. Kitabda yer alan türk dilli ədəbiyyat və incəsənət barəsində heç bir analız getəmir, əsərlərin bədii seçəkinlikləri yetərincə uzə çixəmir. Amma kitabın amacı bu deyyl, yazar yığcam ensikəlüpedik bılgıləri tarixi ardıcıllıqla çatdırıraraq, xırda sahəli araşdırmalara böyük yol açır.
Kitabı hyat qapımın astanasında postçudan alar-almaz quruyub qaldım. İrı həcəmli bir əsərlə qarşılaşdığımdan şayrmamışdım, unu varaqlayarkən heyərtədətan gözəlrim kələmə çıxmışdı. İşıq sürəti ilə irəli şutuın bir dünyada, yeddi yuzdən artıq yazılı, undan da artıq canlı qaynağa söyəkənn mın səhyıfəlik bir kitab bu sadəliyə yazıla bilməzədi. Elmi yetəkinlikdən əlavə sarsılmaz iradə və böyük vaxt istəyır. Kitabda əlbətə çatışmazlıqlar və kıçık yanlışlıqlaru da vardır ki, unun əhatəli ulduğuna qayıdır.
Guman edirəm ustad əli qafqazyalı söyələdiyi tarixi məsevəlitin öhədəsindən gələrək bizi özümüzlə yenidən tanış etəmişdir. Əlləri ağrımasın

تورکیستان ایله تورکیه آراسیندا اؤنملی بیر کئچیش بؤلگه‌سی اولان ایران جوغرافیاسی تاریخ بویونجا اولدوغو کیمی، ایندی ده تورک‌سویلو اینسان‌لارین چوخلوقدا اولدوغو، اکثریتین تورکجه دانیشدیغی، تورک مدنیتی‌نین جانلی بیر شکیلده یاشادیغی قدیم بیر تورک یوردودور. نه یازیق کی، تورکیه‌نین، حتتا تورک دونیاسی‌نین، ایران تورکلویو حاققیندا یئترلی بیلگیسی یوخدور. حالبوکی بونلار تورکیه و تورک دونیاسیندا جیددییت‌له دیرلندیرمه‌لی‌دیر. بو تاریخی بیر مسئولیت اولدوغو قده‌‌ر تورکلویون گله‌جه‌یی اوچون ده چوخ اؤنملی‌دیر.
یوخاریداکی جومله‌لری ائحتیوا ائدن اوستاد علی قافقازیالی‌نین "ایران تورک‌لری" اثری بؤیوک بیر زحمتین نتیجه‌سی‌دیر. دوغرودور گونئیده اوستاد یحیا شیدانین "ادبیات اوجاغی"یندان باشلانمیش ایریلی‌ـخیردالی بیر نئچه آنتولوگییانین شاهیدی اولموشوق. آمما اوستاد قافقازیلی‌ بام‌ـباشقا بیر کیتاب اورتایا قویموشدور. هم مئیدانی، هم ده نظری گئنیش آختاریش‌لارین سونوجوندا یازیلمیش "ایران تورک‌لری" کیتابی، ایران آدلانان چرچیوه‌ده‌کی بوتون تورک ائل‌لری‌نین مدنی‌ـبدیعی گؤرونوشونو جانلاندیرمیشدی. کیتابدا یئر آلان تورک دیللی ادبیات و اینجه‌صنعت باره‌سینده هئچ بیر آنالیز گئتمیر، اثرلرین بدیعی سئچکین‌لیک‌لری یئترینجه اوزه چیخمیر. آمما کیتابین آماجی بو دئییل، یازار ییغجام ائنسیکلوپئدیک بیلگی‌لری تاریخی آردیجیللیق‌لا چاتدیریراراق، خیردا ساحه‌لی آراشدیرمالارا بؤیوک یول آچیر.
کیتابی حیاط قاپیمین آستاناسیندا پُستچودان آلارـ‌آلماز قورویوب قالدیم. ایری حجملی بیر اثرله قارشیلاشدیغیمدان شاشیرمامیشدیم، اونو واراقلایارکن حئیرتدتان گؤزلریم کلله‌مه چیخمیشدی. ایشیق سورعتی ایله ایره‌لی شوتوین  şütüyən بیر دونیادا، یئددی یوزدن آرتیق یازیلی، اوندان دا آرتیق جانلی قایناغا سؤیکه‌نن مین صحیفه‌لیک بیر کیتاب بو سا‌ده‌لییه یازیلا بیلمزدی. بو گیریشیم علمی یئتکین‌لیکدن علاوه سارسیلماز ایراده و بؤیوک واخت ایسته‌ییر. کیتابدا البته چاتیشمازلیق‌لار و کیچیک یانلیشلیق‌لار دا واردیر. اؤرنه‌یین کیتابدا بعضی چیخیش‌لارین و بیلدیریش‌لرین تام متنی گئدیب، حتتا بوتون ایمضالارین وئریلمه‌سی ده اونودولماییب. بونلارین اساسیندا مدنی‌ـ ایجتیماعی دوروم آنالیز ائدیله بیلردی، بیلدیریش‌لرین متنی اتک یازییا و یا داها یاخشی‌سی آرتیرما کیمی کیتابین سونونا کؤچوروله ‌بیلردی.  
گومان ائدیرم اوستاد علی قافقازیالی سؤیله‌دییی تاریخی مسئولیتین عؤهده‌سیندن گله‌رک بیزی اؤزوموزله یئنیدن تانیش ائتمیشدیر. ال‌لری آغریماسین.

سه‌شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۹

يك توضيح از آقاي شريعتمداري


به بهانه نوشته آقاي تاج زاده تحت عنوان پدر مادر ما بازهم متهميم و عذر خواهي ايشان بابت اقدامات انجام شده در اوايل انقلاب بر عليه حزب خلق مسلمان و مرجعيت مرحوم آيت اله شريعتمداري مقاله اي با عنوان واقعيت حركت خلق مسلمان چه بود؟ انتشار يافت كه در پايان آن سوالاتي مطرح شده بود. آقاي حسن شريعتمداري فرزند آيت اله شريعتمداري و از موسسين حزب خلق مسلمان در جواب سوالات مطرح شده پاسخي ارسال كرده اند كه جهت اطلاع خوانندگان در اينجا درج ميشود. لكن توضيحاً عرض مي نمايد نه درج جواب ايشان و نه درج مقاله فوق الشرح به معناي همراهي يا هم رايي با هيچ جريان سياسي نيست بلكه مقصد تنها روشن نمودن برخي زواياي تاريخ بعد از انقلاب بوده است- اورمولو تايماز-
متن توضيح ارسالي آقاي شريعتمداري:
من نسبت به اداره حزب در اروميه اطلاعات ندارم . ولي جناب آقاي فوزي شخصي نيكوكار و خوشنام بود و نماينده مرحوم پدرم در آذربايجان غربي بود. از لحاظ مالي شاخه هاي حزب مستقل بودند و هر شاخه خود با گرفتن حق عضويت و قبول هديه تامين مي شد.
 در تبريز11نفر را درخيابان كشتند . 2نفر (مرحوم دكتر رستم خاني و حجت الاسلام ايراني را سيد حسن موسوي - از اصلاح طلبان فعلي – به حكم دادگاه انقلاب اعدام كرد . و 5نفر افسر نيروي هوايي را ظاهراً به جرم شركت در كودتاي نوژه ولي در اصل براي پشتيباني از خلق مسلمان اعدام كردند. از تلفات حزب در اروميه اطلاعات در دست نيست.
آيت اله شريعتمداري در اداره حزب مطلقاً شركت نداشتند ولي اعضاي موسسان حزب را تاييد مي كردند. حزب هم از نظر ايشان پشتيباني مي كرد .
 من و ساير سران حزب (آنها كه جانشان در خطر بود ) پس از چند ماه زندگي مخفي هر كدام به طرزي از ايران خارج شديم . چون حزب معتقد به برخورد خشونت آميز و مبارزه مسلحانه نبود دفتر خود را تعطيل اعلام كرد، زيرابا اشغال آنها توسط نيروهاي حكومتي راهي به جز فعاليت مخفي نبود، كه ما با آن مخالف بوديم .
در مورد وضع مالي بنده و فاميل :
مرحوم پدرم از هنگامي كه من اطلاع دارم وجوهات را به مصرف شخصي نمي رساند. و چون پدرشان تاجر بود و ارث به او رسيده بود مال پدري را به چند نفر تاجر سپرده بود و از محل در آمد آن زندگي ساده اي داشت . من و برادرم نيز از ابتدا كار كرديم و شايد تنها پسر آيت اله باشم كه با اتكا به تحصيلات و توان خود زندگي متوسطي دارم . از مال دنيا هم اين حكومت هرچه گشت چيزي نجست تا ببرد . اخيراً در كتابي سرتا پا جعل 1600متر زمين و 70منزل و 140مغازه به ايت اله شريعتمداري نسبت داده كه دروغ است زيرا با توجه به اينكه مال شخصي پدرم طي حكم دادگاه از مصادره مستثنا شده كه قاعدتاً بايد به وارث مي رسيد . چيزي كه ميدانيم وجود خارجي نداشته و دروغ محض است .
حزب خلق مسلمان اكنون فعاليتي در هيچ جا ندارد . مراكز متعدد تبليغي و خيريه متعلق به پدرم مانند موسسه دارالتبليغ اسلامي ، چاپخانه ، انتشارات ، مجله پيام شادي و نسل نو ، بيمارستان و ... همه مصادره شد وبه تصرف حكومت در آمد .  

دوشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۹

آبی که مینوشیم!

اورمو ايشچيلري :در مورد آب شرب ارومیه و دیگر شهرستانهای استان حرف و حدیث زیادی نقل شده و البته هربار با توجیهات مسئولین آب و فاضلاب و آب منطقه ای سروته قضیه هم آمده که یعنی مردم نگران نباشند هیچ خبری نیست !
  آب شرب برای اینکه از حداقل های لازم برای استفاده برخوردار باشد باید علاوه بر سلامت بهداشتی مؤلفه های دیگری از جمله درصد سختی و ترکیبات شیمیایی را نیز در حد استاندارد رعایت کند که البته در این مورد تاکنون کمتر پرداخت شده است.
آب ارومیه میزان سختی قابل توجهی دارد. همانند آب بسیاری از مناطق کشور و سختی آب نه تقصیر مسئولین و نه ناشی از عوامل انسانی است اما می توان این سختی را به  حد استاندارد و متعارف رساند و برای مردم عرضه کرد. در خصوص آب ارومیه و احتمالا چندین شهرستان آذربایجان غربی گزارشی تفصیلی در حال آماده سازی است که به محض تکمیل و در فرصتی مقتضی منتشر خواهد شد تنها در همین حد باید مردم در جریان باشند که آبی را که از شیر منازل شان باز و مصرف می کنند دارای اطمینان کافی برای سلامت و بهداشت نیست. بدون اینکه هیچ نهاد یا سازمانی را متهم  و یا مسئول کنیم تصاویری از یک آزمایش ساده که شامل اندازه گیری درجه سختی آب یکی از مناطق شاخص شهر( خیابان حسنی) و بعد تجزیه شیمیایی آن است را به تماشا می نشینیم تا تصاویر خود همه آن چیزی را که می توان گفت را برایمان بازگو کنند.
  
این شما و اینهم آبی که مینوشیم:
  
 
این شیر آبی است که در خیلی از منازل است
این دستگاه سنجش سختی آب است. اگر تیزبین باشید عدد 213 را نشان می دهد. در بسیاری از مناطق شهر ارومیه در ساعات بخصوصی این عدد حتی از 400 هم رد شد. جالب است بدانید که استاندارد جهانی آن 30 است!
دستگاه تجزیه شیمیایی آب، این دستگاه املاح محلول در آب را جدا می کند
تنها یک دقیقه وقت لازم است که این املاح را بتوان مشاهده کرد
این املاح فلزی تنها بخشی از ناخالصی آبند
میتوانید جزئیات را ببینید
 
نوش جان گوارای وجود!

تغییر اسم شهر اورمیه به کردستان شرقی توسط گروههای تندرو و افراطی کرد

:Urmiye News




همچنان که در عکسی که از گوگل ارث گرفته شده مشاهده می کنید گروههای تندور و افراطیون کرد بر سیاستها و مواضع قبلی خود مبنی بر کرد نشین جلوه دادن شهر اورمیه و دیگر شهرهای غربی آزربایجان تاکید دارند. 
سوال اینجاست که این اعمال کثیف با چه نیتی و با کمک چه دستهای پشت صحنه ای انجام می گیرد؟ برای روشن تر شدن نیات این گروههای کرد تندرو و افراطی قسمتی از مطالب یکی از این سایت ها را با هم مرور می کنیم. در یکی از این سایتها مطلبی با چنین تیتتری مشاهده می شود: از پ.ک.ک متشکریم. در ادامه مطلب چنین می خوانیم:
"پ.ک.ک(PKK) را که می شناسید،حزب کارگران کردستان؛قدرتمندترین اپوزوسیون غیرقانونی موجود در صحنه ی جمهوری ترکیه، و اتفاقاً یک نیروی “غیرترک” که تا به الان علی رغم بسیاری از فشارهای دیپلماتیک و خصوصاً نظامی،به زانو درنیامده است،نقطه ی امید جمعیت 30 الی 35 میلیون نفری کردزبان در کشور ترکیه،و همچنین 3 الی 4 میلیون کردزبان مقیم سوریه،و در نهایت در سال های اخیر نقطه ی تجمع انبوه غرورانگیز احساسات ناسیونالیستی بسیاری از جوانان کردزبان در کشور ایران، چه کرمانجی زبان، چه سورانی زبان، چه کلهری زبان_و البته در چند سال گذشته چه لر زبان، برخلاف بسیاری از احزاب کرد ایرانی و عراقی، PKK از همان آغاز کار از کردستان بزرگ سخن گفته است و نه صرفاً کردستان ترکیه؛ به کردستان بزرگی به پایتختی دیاربکر 2.5 میلیونی می اندیشد."
همانطور که در این قسمت از متن مشاهده می شود جمعیت کردهای ساکن ترکیه با ارقام 30-35 میلیون نفر تعیین شده است، در حالیکه بر طبق آمارهای ملی و رسمی در ترکیه و آمارهای جهانی بی طرف جمیعت کرد ساکن در ترکیه حدود 11 میلیون و جمعیت کرد تمام دنیا(همراه با زازها) در حدود 25 میلیون می باشد(البته ناگفته نماند که جمعیت کرد در ترکیه هر چند نفر باشد ربطی به قضیه مورد نظر ندارد). در متن مشاهده می کنید که اعمال تروریستی (تجارت مواد مخدر، قاچاق کالا، قاچاق انسان، قاچاق اسلحه و ..) سازمان پ.ک.ک تنها هدفی که دارد تشکیل و ایجاد کردستان خیالی بزرگ در خاک کشورهای ترکیه، ایران(آزربایجان غربی و بسیاری از مناطق ترک نشین)، عراق و سوریه می باشد. جای بسی تامل هست که این گروهها تندور کرد تحت حمایت لابی شونیزم فارس در اوروپا و آمریکا و شبکه های تلوزیونی مربوط به این گروهها به راحتی دست به تبلیغ خاکهای آزربایجان غربی و مناطق ترک نشین به عنوان کردستان خیالی بزرگ می پردازند؟ افراطیون کرد به دلیل اینکه کردها در طول تاریخ کشوری ندشاته اند همواره فکر تشکیل کردستان خیالی بزرگ را در سر پرورانده اند و در 100 سال گذشته که روند پان کردیسم افراطی و سوء استفاده از حس ناسیونالیستی  شدت گرفت چه کتابها و تاریخ سازی هایی برای هویت سازی و وصل کردن مردم کرد به اعماق تاریخ صورت نگرفت حتی کار به جایی رفت که در بعضی از کتابها از حضرت آدم نیز سخن به میان آمد.
در جایی دیگر از مطلب چنین نوشته شده است:
" کارنامه ی حزب تحت رهبری اوجالان مملو از موفقیت های خیره کننده و ناشی از برنامه ریزی و صبر طولانی است،نمی توان چشم بر مسائلی به مانند تغییر ترکیب جمعیتی آرام شهر ارومیه فقط در طول سه دهه به راحتی بست 
بله کارنامه سازمان تروریستی پ.ک.ک و اوجالان پر از کشتار و ترورهای افراد نظامی و غیر نظامی و انواع تجارت (مواد مخدر، انسان، اسلحه و ...) می باشد. همانطور که مشاهده می کنید این گروههای افراطی و تندرو کرد نقشه کرد نشین کردن اورمیه را از سالهای متمادی در سر دارند و هم اکنون که با چراغ سبز بعضی از نژادپرستان فارس و پان ایرانیست ها مواجه شده اند  راه را برای اجرای نیات پلید خود مساعد دیده اند. همانطور که شاید بدانید گروههای افراطی و تندور کرد در راستای کرد نشین جلوه دادن شهر های غربی آزربایجان و الخصوص شهر اورمیه در این سالها پروپاگاندای وسیعی را به کار بسته اند طوری که هم اکنون بیش از چند صد سایت و وبلاگ با نام  اورمیه را ثبت کرده و به چندین زبان اخبار اورمیه را هر طور که بخواهند و منافعشان ایجاب کند مخابره می کنند. به طوریکه بارها مشاهده شده است وقتی در اورمیه و دیگر مناطق آزربایجان غربی فرد کردی با هر عنوان اعم از قاچاقچی مواد مخدر، عضو گروهها کرد تروریست(پ.ک.ک و پژاک) و ... توسط دولت ایران دستگیر می شود این گروههای تندور شخص مذکور را فعال کرد به دنیا مخابره کرده ودر مطلب سیگنالهای کرد نشین بودن اورمیه و دیگر مناطق غربی آزربایجان را نیر مخابره می کنند. در این سالها که این گروههای افراطی کرد نقشه ای شوم برای مناطق غربی آزربایجان و شهر اورمیه در سر داشته اند مرتباً هر چند ماهه نقشه های جغرافیایی برای مناطق ترک نشین، کتاب تاریخ برای هویت سازی برای شهرههای ترک نشین، تاریخ سازی برای مردم کرد و ایجاد گروههای در سایتهای اجتماعی(فیسبوک و ...) با نام اورمیه، ...  را آماده کرده و منتشر کرده اند.
داشناکهای ارمنی هم با توجه به نقشه ای که برای خاکهای ملت ترک منطقه در 100 سال گذشته داشتند و این اعمال گروههای تندرو و افراطی کرد را عیناً تکرار کردند که حالا قره باغ را آرتساخ و به چنین سرنوشتی که همه می دانیم؟ دچار شد. بس از تاریخ خودمان برای آینده شهرهایمان باید استفاده کنیم تا تاریخ تکرار نشود.   
حال بجاست که فعالین ترک آزربایجانی اعتراض خود را در این راستا به چنین گروههای تندرو و افراطی برسانند تا شاهد تبدیل شدن اورمیه قلب آزربایجان به قره باغ دوم نباشیم.
منبع مطالبی که از یکی ازسایتهای افراطی کرد گرفته شده است: http://tinyurl.com/2c6l8gj

یکشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۹

طبیعت نگاریهای یک آماتور- روستا و آبشار سولک

عکسها و گزارش: حامد عطائی/ طبیعت آذربایجان غربی یک ویژگی منحصر به فرد دارد و آنهم بکر و دست نخورده بودن بسیاری از مناطق و چشم اندازهاست. اغلب مناطق گردشگری طبیعی این استان با وجودیکه دیدن و تماشایشان جزو روزمرگی های مردم بود اما سابقه کشف و معرفی شان شاید به چند دهه هم نرسد. این بدان دلیل شاید باشد که اهالی این سرزمین هنوز به این باور نرسیده اند که می شود استان شان قطب گردشگری آنهم از نوع جاذبه های طبیعی باشد. نوار مرزی غرب شهرستان ارومیه، حد فاصل اشنویه در جنوب تا سلماس در شمال را نواری سبز دارای مناظری طبیعی شگفت انگیزی تشکیل می دهد که خود اهالی این استان نیز چندان با برخی از آنها آشنا نیستند.
در شماره نخستین از سلسله گزارشات تصویری دیدنی های طبیعی استان گفتیم که انتهای جاده انهر در غرب ارومیه درست به موازات رودخانه روضه چای به یک سه راهی می رسد که جاده سمت راست ما را به سمت موانا و مارمیشو و منطقه ترگور رهنمون می کند. سمت چپ این جاده با گذر از روستاهای گرمی و امبی و سولک و تولی به خوشاکو و نهایتا سیلوانا می رسد.
روستای سولک که در دره های عمیق و تپه های سرسبز نوار مرزی ایران و ترکیه قرار گرفته بواسطه کوههایی که تا اواسط تابستان معمولا پوشیده از برف هستند و نیز چشمه سارهای طبیعی که از دل کوهها سرچشمه می گیرند از سرچشمه های اصلی رود روضه چای هستند که بعد از طی مسافتی نسبتا طولانی به دریاچه ارومیه می ریزد.
روستای سولک یکی از مناطق دیدنی شهرستان ارومیه است که البته  سابقه کشف و تبدیل شدن به منطقه گردشگری شاید به 10 سال هم نرسد. معروفیت این روستا بواسطه وجود آبشاری نسبتا بلند در انتهای آن است که در فصول پربارش از کیلومترها دورتر هم می شود تماشایش کرد.
روستای  سولک که در میان اهالی به سلوک و سولوک هم شناخته می شود طبیعت دیدنی و مردمانی با زندگی ساده و صمیمی و بی تکلف دارد. همه جای چراگاههای این روستا  می توان اسبهایی که بدون زین و حفاظ برای خود در گوشه ای آزادانه در حال چرا هستند را دید. در سالهای اخیر که برای تماشای آبشار معروف این روستا جایگاه و پارکینگ و دیگر امکانات نسبی ایجاد شده تکانی هم به اقتصاد مردم این روستا داده شده هرچند همچنان گوشه چشم جوانها و مردان به آنسوی مرزاست.

اگر دنبال آخر هفته ای دلنشین و روحبخش توأم با یک دنیا اکسیژن و لحظاتی به یادماندنی در طبیعت بکر خدا می گردید، تحمل نیم ساعت رانندگی برای رسیدن به جاده خاکی این روستا و ساعاتی اطراق در کنار آبشار زیبای آن می تواند شیرین تر هم باشد.

شنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۹

كيست اين آقاي دكتر عليرضا نوري زاده ؟!



شايد كمتر كسي در ايران باشد كه نام عليرضا نوري زاده را نشنيده و يا تفسير ها و برنامه هاي اين شخص را نديده باشد. عليرضا نوري زاده با تبحر زيادي كه در لفاظي دارد و آشنايي دقيق با رگ خواب خيلي ها در ايران توانسته در سايه آشنايي و رفاقت هاي ديرين (كه به آنها در اين مقاله خواهم پرداخت ) سرقفلي برنامه تلوزيوني راديو صداي آمريكا را خريده و همينطور قاپ تلوزيون هاي گروه هاي تروريستي كرد خصوصاً تيشك ارگان يكي از شاخه هاي حزب دمكرات كردستان را با اين جمله كليشه اي كه كرد ها ايراني ترين ايرانيها هستند بدزدد. همينطور ايشان روزانه يك برنامه تلوزيوني در كانال يك (one)-متعلق به شهرام همايون-كه ارگاني پان فارسيستي مي باشد دارد. شكي نيست كه اين فرد بسيار باهوش و سياس است . آقاي دكتر عليرضا نوري زاده از شخصيت ها ي پان فارس دو آتشه اي است كه دشمني غريبي با ترك و آزربايجاني دارد اگرچه با زرنگي و سياسي مثال زدني هميشه ميخواهد شنونده را فريب دهد و از اظهار مستقيم اين نكته فرار كند ولي كيست كه نداند ايشان آلرژي غريبي به كلمه ترك دارد و هميشه در صحبت هاي خود از كرد و بلوچ و ارمني و سني ميگويد اما تا به آزربايجاني و ترك مي رسد به طرفه العيني جهيده و مسير صحبت را عوض مي كند . اگرچه اين اواخر سعي داشته با عوام فريبي سر ملت آزربايجان شيره بمالد و به نحوي پاي آزربايجاني را به جنبش مركز گرا و صد در صد فارسي سبز باز كند . البته ايشان دشمنان قسم خورده بسيار در درون ايران و حاكميت اسلامي و هم در بيرون از ايران دارد كه در هر فرصتي وي را متهم به ارتباط با تقريباً تمام سرويس هاي جاسوسي دنيا و فساد اخلاقي مي كنند ، همينطور دوستان و طرفداران سر سپرده اي هم دارد كه به نامش قسم مي خورند و برايش فان كلوب درست كرده اند! اما واقعا نوري زاده كيست ؟ اين سوالي است كه مشكل بتوان به آن پاسخ گفت . من در اينجا سعي ميكنم با گرد آوري و پالايش نظرات هر دو طرف تابلويي از وي ترسيم كنم كه كمي به واقعيت نزديك باشد.
علیرضا نوری‌زاده در سال 1328 هجری شمسی در محله دروازه قزوین تهران به دنیا آمد. پدر نوری‌زاده در آن زمان ملبس به ردای روحانیت بود و در مدرسه علمیه فیلسوف‌الدوله در حوالی مولوی درس می‌خواند و شهریه می‌گرفت و با کمک بازاریان و مقرری که از عده‌ای خیر می‌گرفت گذران عمر می‌کرد. در حوالی سال 1340 شمسی ، نوری‌زاده به همراه پدر و خانواده‌اش به نجف اشرف مهاجرت کرد. پدر نوری‌زاده قصد داشت در نجف به ادامه تحصیلات حوزوی بپردازد و پس از حدود 5 سال اقامت در نجف این شهر مقدس را ترک گفت و به ایران بازگشت. پدر نوری‌زاده پس از بازگشت به تهران در دفترخانه اسناد رسمي که متعلق به شمس قنات‌‌آبادی، نماینده مجلس شورای ملی (از طرفداران کودتای 28 مرداد سال 1332) بود به عنوان اندیکاتورنویس استخدام شد و پس از مدتی کارهای مربوط به عقد و عروسی را هم انجام می‌داد و به عنوان عاقد به مجالس عقد و عروسی اعزام می‌شد. حاصل 5 سال اقامت در نجف برای علیرضای نوجوان فراگیری زبان عربی (با لهجه عراقی) بود که بعدها در زندگی او نقش اساسی ایفا کرد. پدر نوری‌زاده پس از چندی به تبعیت از کارفرمای خود (شمس قنات‌آبادی) که از کسوت روحانیت خارج شده بود مکلا شد و کت و شلوار پوشید و کراوات زد و هرگز معلوم نشد چطور یک دفترنویس ساده و کم‌درآمد ناگهان به پول و پله چشمگیری رسید و از گمرک امیریه در جنوب تهران به محله نوساز و جدیدالتاسیس و گرانقیمت آپادانا (که آن زمان شمال تهران محسوب می‌شد) کوچ کرد؟!
علیرضا نوری‌زاده پس از اخذ دیپلم متوسطه دررشته ادبی برای ادامه تحصیل در رشته علوم قضایی وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد وپس از دریافت مدرک لیسانس و با توجه به این که از خدمت وظیفه معاف شده بود به توصیه پدر و در سال 1352 هجری خورشیدی به انگلستان جهت ادامه تحصیلات عالیه عزیمت نمود و در سال 1355با گرفتن مدرک دکترای خود در رشته جامعه شناسی به ایران بازگشت.

در سال 1347 برای نخستین‌بار نام وی در صفحه شعر مجله هفتگی فردوسی به سردبیری «عباس پهلوان» به چاپ رسید. نوری‌زاده با توجه به آشنایی که به زبان عربی داشت اشعار و قطعات ادبی متعلق به شعرا و ادبای جهان عرب را ترجمه و به نام خود به نشریاتی چون فردوسی، خوشه، بامشاد، تهران مصور و امید ایران می‌داد. همکاری با نشریات و درج نام علیرضا نوری‌زاده سبب توجه رئیس دانشکده حقوق دانشگاه تهران به این دانشجوی خود شد. در این زمان ریاست دانشکده حقوق را «منوچهر گنجی» به عهده داشت و این اتفاق به ظاهر ساده سرنوشت نوری‌زاده را عوض کرد. از همان زمان و در بار هتل مرمر متعلق به آقاي باقر زاده پي دوستي وي با اسمائيل نوري علا و جمشيد چالنگي كه از نويسندگان مجله تماشا بود و اكنون در صداي آمريكا كار مي كند ريخته شد.
در آن ایام مساله اعراب و اسرائیل به واسطه جنگ 6 روزه در دنیای اسلام بسیار مطرح بود و در ایران نیز اگرچه رژیم پهلوی از همپیمانان اسرائیل محسوب می‌شد، اما قلب مردم با فلسطینی‌ها بود و مردم مطبوعات و نویسندگان را تحت فشار می‌گذاشتند تا مطالبی پیرامون حقانیت مبارزه فلسطینی‌ها چاپ نکنند. رژیم برای آنکه احساسات عمومی را کنترل کند به مطبوعات اجازه می‌داد فقط مطالب ادبی و اشعار غیرسیاسی بویژه غیراحساسی و به‌دور از تبلیغات انقلابی به چاپ رسانند. به همین سبب به افراد مطمئنی مانند نوری‌زاده ماموریت داده شد تا اشعار ادبی و عشقی شعرای فلسطینی را ترجمه و پس از هماهنگی با وزارت اطلاعات در مطبوعات به چاپ رسانند. نوری‌زاده از این رهگذر با بعضی شعرا و نویسندگان عرب و فلسطینی ارتباط برقرار کرد. از این طریق نوری‌زاده‌ به یمن تسلط بر زبان عربی با بعضی روشنفکران فلسطینی و عرب بویژه در مصر مرتبط شد و چاپ چند مصاحبه نوری‌زاده با نویسندگان و شعرای عرب و فلسطینی در مجله تماشا (نشریه ویژه سازمان رادیو و تلویزیون شاهنشاهی) وی را با سرهنگ سابق شهربانی، محمود جعفریان که جزو سازمان افسری حزب توده ایران بود و پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد سال 32 جزو توابین حزب توده به حکومت شاه پیوست، مربوط ساخت.
در آن زمان محمود جعفریان از تئوریسین‌های برجسته ساواک و از نویسندگان بولتن‌های محرمانه وزارت امور خارجه و اداره دوم ارتش (اطلاعات و ضداطلاعات) و استاد دانشکده‌های نظامی بود (همزمان معاونت تلویزیون ملی ایران را هم عهده‌دار بود) و مجله تماشا هم از زیرمجموعه‌های تحت مدیریت او به شمار می‌رفت. محمود جعفریان خود کارشناس جهان عرب و مسائل خاورمیانه محسوب می‌شد و با پرویز نیکخواه (مائويیست) و ایرج گرگین (مدیر شبکه دوم تلویزیون ملی ایران) مثلثی را تشکیل می‌داد .
«محمود جعفریان» نوری‌زاده را نزد خود آورد و سپس ترتيبي داد تا وي با استفاده از بورسی مطالعاتی كه از سوی تلویزیون در اختیار وی قرار گرفت برای مطالعه درباره مصر و گذراندن دوره مصرشناسی (Ejeptolojy) به مصر فرستاده شود. نوری‌زاده در دوران اقامت یکساله در مصر زیر پوشش بازدید از اردوگاه‌های فلسطینی صبرا و شتیلا و نهرالبارد مستقر در لبنان به این کشور رفت و چند روز پس از ورود به لبنان از اسرائیل سردرآورد! وی در اسرائیل وارد موسسه آموزش‌های وزارت خارجه اسرائیل شد و دوره جمع‌آوری خبر و تحلیل اوضاع عربی خاورمیانه را گذراند. در این مدت دوست و همراه وی «مناشه امیر» نویسنده سابق روزنامه اطلاعات و از صهیونیست‌های عضو «آژانس یهود» بود که سال‌ها در سرویس سیاسی روزنامه اطلاعات کار می‌کرد و در اواخر دهه 1340 به اسرائیل رفت و بخش فارسی رادیو اسرائیل را به‌راه انداخت که در دوران حکومت شاه وظیفه‌اش تبلیغ یهودیان ایران برای مهاجرت به اسرائیل بود. علیرضا نوری‌زاده در دوران اقامت در اسرائیل چندین گزارش مصور تهیه و برای تلویزیون ملی ایران فرستاد. این ماموریت و بورس مطالعاتی پیوند و دوستی عمیقی میان نوری‌زاده و «شائول بختاش» يهودی دیگری که در روزنامه اطلاعات آن زمان کار می‌کرد و «مناشه امیر» به وجود آورد که تا امروز ادامه دارد. خود نوری‌زاده در بیان خاطراتش در روزنامه کیهان لندن (مورخ 24 دی‌ماه 1375) می‌گوید: «در سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران هرگز 2 تن را فراموش نمی‌کنم. یکی مرحوم جعفریان را به خاطر آنچه همه امکانات را به من داد و دوم ایرج گرگین را!» نوری‌زاده در همین شماره از کیهان لندن می‌نویسد که او تنها کسی بوده که در اجرای برنامه زنده رادیویی تحت هیچگونه نظارت و ممیزی نبوده است! آقای نوری‌زاده در مصاحبه‌ای با VOA (صدای آمریکا) مورخه 6/6/1371 (برنامه ساعت 22:30) می‌گوید: «در این زمان کلیه اوقاتم در رادیو تلویزیون گذشت و معاشر افرادی چون منوچهر آزمون، محمود جعفریان، جواد منصور، حسن شهباز، حمید رهنما، پرویز نیکخواه و بیژن صفاری بودم!»
در كارنامه كاري وي همكاري با امید ایران – هفته نامه فردوسی – دبیری سرویس سیاسی روزنامه اطلاعات – نویسندگی و پایه ریزی برنامه صبح بخیر ایران – برنامه رادیویی نامه های یک جهانگرد – برنامه رادیویی نامه های نلسون ماندلا اززندان – برنامه رادیویی هنرمندان ما – عصرانه با رادیو – جنگ شبانه های یک شبه – جنگ نگاه و دهها اثر دیگر ازجمله فعالیت های قبل و بعد از انقلاب وي قابل انكار نمي باشد.
ازجمله آثار معروف وی کتاب شعر فلسطین از انتشارات بعثت است که فخرالدین حجازی برآن مقدمه نوشت وعباس پهلوان مدیر هفته نامه فردوسی در قبل از انقلاب آن را چاپ کرد.
نوری‌زاده که در دوران حکومت نظامی با اعتصاب‌شکنی رادیو تهران را به راه انداخته و در حمایت از نیروهای نظامی ارتشبد اویسی داد سخن می‌داد پس از راه‌اندازی امید ایران و روی کار‌آمدن بختیار ‌‌یکباره به ملی‌گرایی دوآتشه تبدیل شد که تنها راه نجات ایران را حمایت از دولت بختیار می‌دانست. در ایامی که فریادهای مرگ بر بختیار خیابان‌های تهران و شهرستان‌ها را به لرزه درآورده بود، نوری‌زاده با چاپ عکس بختیار روی جلد امید ایران و مطالبی در حمایت از جبهه ملی و مصدقی‌ها خطر روی کار آمدن دولت اسلامی را تبلیغ می‌کرد.
خود علیرضا نوری‌زاده در نشریه پیام ایران (چاپ خارج از کشور، شماره 408، مورخ 24/4/1370) در این باره می‌نویسد: هرگز نتوانسته‌ام آن مهر قدیمی را که از روزگار خردی به بختیار داشته‌ام از دل برکنم(!) ماموریت من نزدیک کردن مردم با شاپور بختیار بود! نوری‌زاده که تا چند ماه قبل در روزنامه اطلاعات به پادوی مطبوعاتی «علی امینی» تبدیل شده بود و اخبار علی امینی را در صفحه اول اطلاعات با عکس و تیترهای بزرگ چاپ می‌کرد، به محض آگاهی از خروج علی امینی از کشور و عزیمت وی به پاریس، مصدقی (!) و مسؤول ارتباط مردمی و تبلیغاتی شاپور بختیار شد! نوشابه امیری، خبرنگار سابق روزنامه کیهان و همسر هوشنگ اسدی (آخرین سردبیر روزنامه کیهان در حکومت شاهنشاهی) که در حال حاضر هر دو در پاریس بسر می‌برند و از همکاران رادیو صدای آمریکا هستند در روزنامه توس (چاپ خارج از کشور، شماره 19، مورخ 25/5/1377) می‌نویسد: «... چهاردهم دی‌ماه 1357 شاپور بختیار خواسته بود اعضای سردبیری روزنامه‌ها را ببیند. رابط علیرضا نوری‌زاده بود.
اعضای شورای سردبیری روزنامه ما هم رفتند... تا رسیدیم ، نوری‌زاده دوان‌دوان آمد و عکس بزرگی از دکتر مصدق را پشت سر شاپور بختیار گذاشت!»
پس از انقلاب وي به فعاليت هاي خود ادامه داد . و با تهیه نوارهایی بنام بهارصبح و رستم که حالتی منتقدانه داشت بتدريج از در مخالفت با حكومت جديد در آمد كه به همين علت توسط كميته انقلاب دستگير شد . آزادي وي تنها با دخالت مستقيم صادق قطب زاده وزير خارجه دولت موقت كه مدتي نيز رييس راديو و تلوزيون صورت گرفت . خود قطب زاده بعدها متهم به كودتا شد و به اتهام طوطئه انفجار بيت رهبري اعدام گرديد. پس از گریز از زندان وی به اتفاق همسر و فرزندانش بدون فوت وقت به انگلستان عزیمت نمود. هفته نامه الدستورکه یک ویژه نامه سودانی عربی که در لندن منتشر میشد اولین جایی بود که نوری زاده درآن به قلم زدن پرداخت وشرح ماوقع اعدام های مدرسه علویی را منحصرا" برای آن نگاشت.
خود نوری‌زاده ماجرای این دستگیری را در مصاحبه‌ای با صدای آمریکا (VOA)، (در مورخ 6/6/1371) بدینگونه شرح می‌دهد: «... در یک مورد دیگر من نواری درآوردم به نام«پیام ایران» که این نوار آخرین نوار می‌بود و در نوروز 1359 توزیع شد و وقتی به محتویات آن پی بردند مرا دستگیر و به کمیته مرکزی بردند... به من اجازه دادند تلفن بکنم... من به صادق قطب‌زاده تلفن کردم و او بود که آمد و مرا آورد بیرون!»
آقاي نوري زاده از اولين كساني بود كه در جريان اعتراض هاي ملت آزربايجاندر خرداد سال 85و نتيجه ماجراي روزنامه ايران در برنامه تلوزيوني خود به صراحت به دشمني با مردم آزربايجان پرداخت و صراحتا گفت ما در ايران ترك نداريم و اگر لازم باشد من خود در كنار دولت براي سركوب تجزيه طلبان قرار مي گيرم و سپس با تكان دادن انگشت اشاره خود تهديد كرد كه شما را مانند غائله پيشه وري خود آزربايجاني ها قتل عام خواهند نمود. پس از جريان انتخابات دور دهم رياست جمهوري و سكوت فعال آزربايجان عليرضا نوري زاده با زرنگي خاص خود در صداي آمريكا آزربايجاني ها را تشويق به پيوستن به سبزها نمود و با لفاظي خاص خود به نوعي اعتراف كرد كه ما نسبت به آزربايجاني ها بد كرديم .نوري زاده علاقه خاصي به كردها و گروههاي تروريست كردي شمال عراق از خود نشان مي دهد گويا وي حدس مي زند كه روزي براي سركوب آزربايجان به اينها نياز خواهند داشت.وي هميشه از قاسملو قصاب سولدوز با عنوان زنده ياد دكتر قاسملو انديشمند كرد ياد مي كند. در پایان یک بار دیگر برای وصف بهتر آقای علیرضا نوری‌زاده که عده‌ای او را آرسن‌لوپن مطبوعاتی نامیده‌اند خوب است این بیت را خطاب به ایشان تکرار کنیم که:
«در ظاهر روباهی و در باطن گرگی/ آمیخته‌ای با هم صد بوالعجبی را!»


ديره لي آزه ربايجان سور فعاليميز بويوك بي رسول اوغلو" كيست اين دكتر عليرضا نوري زاده ؟"مقاله سي ايرتيباط دا بير ايضاحات گوندريب لر كي سيزه  بو يازيني چاتديرماقي بير بورج بيلديم . بو ايضاحات دان دولايي وهمچنين منه ايلطيفات لاريندان سايين بويوك بي دن تشكور ائديرم :
Əziz və dəyərli Urmulu Taymaz,

Bütün yazı və münasibətləriniz kimi bu təhliliz və nəzəriz çox doğru və faydalıdır. Bütün dedikləriz , özəlliklə milli hərəkatımızla  bağlı bu rasistin mənfi münasibəti yerində və düzdür. Bu adam, Türklərə o qədər qısqancdır ki, son zamanlar, Türkiyədə baş verən bəzi probləmlərdən öz sevincini gizlədmir, ama Türkiyədə bir irəliləyiş baş verəndə , ən ağır ifadələr işlədir. Şimalı Azərbaycanı dəfələrlə İran ərazisi adlandırıb, hətta orta asya Türk ölkələrinidə hədələyir, bu haqda "Buxara və Səmərqənd" adı ilə bir şeirdə azıb.
Bizi ilgiləndirən məsələ daha ziyadə Azərbaycan Milli Hərəkatı olduğuna görə sizin sözlərizə iki məqamı artırmaq istəyirəm. Baxmıyaraq ki, sizin bu məqamlar və daha çoxundan xəbəriz var, ancaq məktubuz uzun olmasın diyə qısaldıbsız.
1- Bu adam, dəvamlı Almanyada yaşayan Həsən Şəriətmədarı ilə olan əlaqələrindən danışaraq, onun atasından söz açaraq azərbaycanlıları aldatmağa çalışır. İki gün öncə bir Kürd TV-də Həsən bəy ilə İngiltərədə görüşdüyünü də bəyan etdi. Məncə Həsən bəy bu şovinistin aldatmacaları ilə bağlı millətimizə aydınlıq gətirməlidir. Biz ya millətimizin yanında olmalıyıq , yada Fars şovinistərinin qucağında, üçüncü yol yoxdur.
2- Milli hərəkatımızın içində bəzi süst ünsürlərin bu adam və başqa Farsçılarla əlaqəsi aydındır. Beləki, yazarlarımızdan bu şəxsin haqqında Türkcə bir yazı yazıldıqdan bir saat sonra ona tərcüməsi ilə birgə xəbər verirlər. Diqqət edərsəniz bu xəbərdarlıqdan sonra, bu adam azərbaycanlıların ürəyini almağa çalışır. Bu barədə diqqətli olmaqla birlikdə, bunlarla əlaqədə olan soydaşlarımızıda, oyandırmalıyıq. Bildiyiniz kimi millətimizi aldatmaq üçün yeşil hərəkatından da çox su istifadə etdi bu adam, ama xoşbaxtlıqdan çox başarılı olmadı.

Dərin hörmətlərimlə : Böyük Rəsuloğlu

چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۹

واقعيت حركت خلق مسلمان چه بود؟


ديروز يادداشت بسيار ارزنده اي از مصطفي تاج زاده از سران اصلاحات و فعال سياسي 35سال اخير با عنوان" پدر مادر ما باز هم متهميم" در سايت هاي مختلف منتشر شد . سايت هاي آزربايجاني نيز با برجسته كردن قسمتي از اين يادداشت كه معذرت نامه ايشان از مردم آزربايجان بابت رفتار حاكميت با حضرت آيت اله شريعتمداري بود اين يادداشت را منتشر كردند. قطعاً انتقاد از خود در فرهنگ ايران چيزي غريب و ناشناخته است. همه ما بايستي هر از چند گاهي كلاه خود را قاضي كنيم و به تحليل آنچه كه گفتيم و كرديم و نكرديم بپردازيم . به هرحال سخنان آقاي تاج زاده و مصاحبه اي كه آقاي حسن شريعتمداري در همين روز در دويچه وله (صداي آلمان ) پيرامون آزربايجان و جنبش سبز انجام دادند، يك بار ديگر نظرها را متوجه آزربايجان نمودوزمينه ساز يادآوري آنچه بر مرحوم آيت اله العظمي شريعتمداري و حزب خلق مسلمان شد. برخي دوستان جوان ما از آن روزها اطلاع چنداني ندارند پس با هم مروري كنيم بر آنچه كه گذشت :
مقدمه
تبليعات رهبران انقلاب اسلامى مبنى بر برابرى ميان گروه هاى ملى در كشور و جهان شمولى اسلام، اين تصور را در بسيارى از آذربايجاني ها بوجود آورد كه نظام جديد از راهبرد هاى يكسان سازى مبتنى بر يك كشور، يك ملت و يك زبان دست خواهد كشيد و به آن ها ميدان خواهد داد كه در امور داخلى شان مشاركت كنند، به زبان مادرى شان تحصيل كنند و از فرهنگ و سنت هايشان لذت برند. از آنجا كه بسيارى از رهبران كشور در نظام تازه را آذربايجاني ها تشكيل مى دادند ( از جمله مهدى بازرگان، آيت اله موسوى اردبيلى، آيت اله خامنه اى)، و برخلاف كرد ها و اقليت هاى ديگر، اكثر آذربايجاني ها از مذهب شيعه پيروى مى كردند، اميد به دست يابى به حقوق پايمال شده در ميان آذربايجاني ها بسيار بالا بود. بنابراين پس از فرار شاه، فعالين آذربايجاني اولين روزنامه ترك زبان را بنام اولدوز انتشار دادند. نويسندگان اين روزنامه در اولين گام خواستار حق بكار بردن زبان تركى شدند. افزون براين، يك هفته پس از ايجاد حزب جمهورى اسلامى بوسيله هواداران آيت اله خمينى، حزب خلق مسلمان كه با آيت اله شريعتمدارى پيوند داشت، اعلام موجوديت كرد. اين حزب عضويت همه ايرانى ها را بى توجه به وابستگى قومى شان تشويق مى كرد، اما بيشترين اعضاء و هوادارانش را ساكنان آذربايجان و بازاريان آذربايجاني مقيم تهران تشكيل مى دادند. اين حزب خواستار حقوق خودگردانى براى كليه مليت ها در چهارچوب كشور ايران شد و از تشكيل مجلس هاى ايالتى پشتيبانى كرد. روزنامه خلق مسلمان (ارگان حزب) به زبان فارسى چاپ مى شد اما بيشتر به موضوع هاى آذربايجان مى پرداخت. هدف رهبرى حزب يافتن راه كارى براى مسائل كشور بود اما بيشتر در آذربايجان فعاليت داشت و بر مسائل مربوط به تمركز گرايى نظام در ايران، توجه ويژه نشان مى داد. اين حزب ازجمله، با ولايت فقيه مخالف بود و باوجودى كه با آيت اله شريعتمدارى پيوند نزديكى داشت، مستقلانه عمل مى كرد. چنانچه برغم تحريم انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسى از سوى آيت اله شريعتمدارى، شاخه اين حزب در تبريز، در اين انتخابات شركت جست، زيرا تشخيص داد كه بايد در فرآيند تهيه قانون اساسى حضور يافته و از حقوق منطقه اى اقليت ها دفاع كند. نمايندگان اين شاخه توانستند به مجلس راه يابند و پس از آغاز بكار مجلس خبرگان قانون اساسى، طرحى را از سوى شاخه تبريز و حزب خلق متحده آذربايجان مبنى بر تشكيل مجلس هاى استانى بعنوان بخشى از مجلس در تهران، به نمايندگان ارايه دهند. در اين پيشنهاد آمده بود:
" تشكيل مجلس هاى استانى و مجلس خلق ايران، از تمركز قدرت در دست دولت مركزى جلوگيرى كرده و در عين حال توان تصميم سازى مراكز استان هارا تضعيف خواهد كرد. استقرار چنين نهادى كمك خواهد كرد كه برابرى واقعى ميان خلق هاى ايران برقرار شود."
اختلاف برسر ولايت فقيه و ميزان تمركز قدرت در دست دولت مركزى، بزودى آيت اله خمينى و آيت اله شريعتمدارى را به رويارويى كشاند و در نتيجه اكثريت ساكنان آذربايجان از شركت در رفراندوم قانون اساسى كه در سال ١٣٥٨ از سوى مليت هاي ديگر نيز تحريم شده بود، خوددارى كردند.
برغم تحريم انتخابات از سوى آيت اله شريعتمدارى، راديو تبريز فتوائى را به وى نسبت داد كه در آن از مردم مى خواست كه در انتخابات شركت كنند. آذرى ها از ترفند جمهورى اسلامى و بى احترامى به وى بخشم آمدند و به خيابان ها ريختند. پس از اخطارهاى پى در پى مقامات جمهورى اسلامي براى توقف تظاهرات، عده اى به منزل آيت اله شريعتمدارى در قم حمله بردند و يكى از نگهبانان وى را كشتند. اين رويداد معترضين تبريزى را خشمگين تر ساخت و ايستگاه راديو تلويزيون و ادارات دولتى اين شهر به تصرف مردم درآمد ند. اين اعتراضات رنگ رويارويى با نظام را بخود گرفت. در مذاكرات نمايندگان آذربايجان در تابستان سال ١٣٥٨با دولت، بر دو خواسته تاكيد مى شد؛ كنترل محلى بر انتصاب مقامات استان، نظارت بر راديو و تلويزيون محلى.
تظاهر كنندگان در تبريز، فرودگاه شهر را نيز به تصرف در آوردند. نيروهاى مستقر در فرودگاه از مقابله با آنان خوددارى كردند. نيروهاى هوايى اين شهر نيز از تظاهر كنندگان پشتيبانى نمودند و سربازان با لباس نظامى در تظاهرات از آيت اله شريعتمدارى حمايت كردند.

صحنه اي از نا آرامي ها در اول انقلاب

شورش و مخالفت با نظام اسلامى با شتاب به سراسر آذربايجان كشيده شد. در بسيارى از شهرها از جمله اروميه و اردبيل، ادارات دولتى به تصرف مخالفين در آمدند و شاخه حزب خلق مسلمان از شريعتمدارى پشتيبانى كردند. اين حزب در تبريز شعار "حق تعيين سرنوشت براى خلق هاى ايران" را تبليع مى كرد. گروه هاى سياسى از خواندن اعلاميه هاى سياسى خود از راديو و تلويزيون بهره مى جستند. يكى از گروه ها طى اطلاعيه اى از تشكيل شوراى محلى خبر مى داد و مقامات دولتى را به فرمانبردارى از آن دعوت مى كرد.
در پائيز سال ١٣٥٨، آيت اله خمينى براى ديدار از آيت اله شريعتمدارى به خانه وى رفت. در اين ديدار وى را تهديد كرد كه اگر ظرف ٢٤ ساعت آينده، ايستگاه راديو و تلويزيون تبريز از مخالفين تخليه نگردد، اين شهر بمباران خواهد شد. در اين بين پاسداران نيز بوسيله بالگرد در دانشگاه تبريز پياده و مستقر شدند. آيت اله شريعتمدارى كه اصولا ً روحيه مسالمت جويى داشت و باتوجه به واكنش هاى خشن دولت اسلامى در كردستان، براى جلوگيرى از خونريزى ، از طرفدارانش خواست كه از تظاهرات دست كشند و ايستگاه راديو تلويزيون و ادارات شهر را تخليه كنند. البته به تظاهر كنندگان چنين تفهيم شد كه پس از آن كه امتيازاتى در ارتباط به اداره استان به آيت اله شريعتمدارى واگذار شده است.

پس از تخليه ادارات، نيروهاى دولتى به دفاتر حزب مسلمان حمله بردند و بسيارى از فعالين را دستگير كردند. مردم بدون آنكه از واقعيت نشست دو آيت اله با خبر باشند، بزودى دريافتند كه آيت اله خمينى حاضر نيست به وعده هايش عمل كند. در نتيجه مخالفت مردم از سر گرفته شد و ايستگاه راديو تلويزيون دوباره به تصرف در آمد.
كشمكش و مبارزه مردم تبريز و نيروهاى دولتى چندين ماه به طول كشيد. در اين مدت ايستگاه راديو و تلويزيون چندين بار دست به دست شد. آيت اله خمينى ناچار شد نيروهاى نظامى از خارج استان به اين شهر گسيل دارد. در زمان هايى كه راديو تلويزيون در دست پاسداران بود، روحانيون آذربايجاني مانند آيت اله موسوى اردبيلى براى مردم بزبان تركى پيام مى فرستاد ند و اين مى رساند كه دولت از اهميت مسائل ملي براى مردم آذربايجان آگاه بود.
بارى، در جريان سركوب ها، در زمستان همان سال، ١٢ نفر از رهبران حزب اعدام شدند. تعدادى از افسران نيروهاى هوايى نيز بجرم پخش اسلحه در بين مخالفين دستگير و تا فروردين سال ١٣٥٩ شمارى ديگر از مخالفين اعدام شدند.
پس از اشغال دفاتر حزب خلق مسلمان، اين حزب وابسته به آمريكا و صيهونيزم و غير قانونى اعلام شد. آيت اله شريعتمدارى از منحله اعلام كردن آن خوددارى كرد و فعالانش از ادامه فعاليت در شرايط مخفى پرهيز جستند.
مبارزات آشكار و پنهانى دو آيت اله ادامه يافت تا اينكه در ارديبهشت سال ١٣٦٠، آيت اله خمينى عنوان آيت اله عظمى را از شريعتمدارى سلب و در خانه زندانى اش كرد. اين حركت تحقير آميز خشم مجدد مردم تبريز را برانگيخت و به تظاهرات خيابانى منجر شد. وى سال ها سكوت اختيار كرد و كوشيد در ديدار مردم از منزلش، از سخن گفتن در مورد مسائل سياسى روز پرهيز كند. امرى كه به محبوبيت وى در ميان هوادارانش لطمه زد و سر انجام وى در اثر كمبود مراقبت هاى لازم پزشكى در سال ١٣٦٥ در گذشت.

شريعتمداري كه بود




مرحوم آيت‌الله العظمی شريعتمداری در ۱۱ ذيقعدۀ ۱۳۲۳ قمری، برابر با ۱۵/۱۰/۱۲۸۴ شمسی، در تبريز تولد يافت. پدرش مرحوم آيت‌الله حاج سیّد حسن شريعتمداری از علمای معروف آن ديار و مادرش زنی عالمه و فاضله بود و نسبش به حضرت امام زين‌العابدين (ع) می‌رسد. پس از اتمام دروس سطح، دو سال در درس خارج مرحوم آيت‌الله آقا ميرزا صادق تبريزی و مرحوم آيت‌الله آقا ميرزا ابوالحسن انگجی که از علمای معروف آذربايجان بودند، شرکت نمود و در سال ۱۳۰۳ شمسی، برای ادامۀ تحصيل، به حوزۀ علمیۀ قم آمد و در درس مرحوم آيت‌الله العظمی آقای حاج شيخ عبدالکريم حائری يزدی شرکت نمود و دورۀ خارج فقه و اصول را در محضر آن بزرگوار تا زمان فوتش تلمذ نمود و همزمان درس استاد را برای همدوره‌های خود مانند حضرات آيات: آقای حاج ملاعلی معصومی (آخوند همدانی)، آقای سیّد ابوالفضل موسوی زنجانی، آقای سیّد رضا موسوی زنجانی و آقای حاج آقا روح‌الله موسوی خمينی (رهبر انقلاب) تقرير و توضيح می‌داد. در سال ۱۳۰۵، به نجف عزيمت نمود. پس از مراجعت از نجف، در سال ۱۳۱۳ شمسی، حوزۀ علمیۀ تبريز را رونق چشم‌گيری بخشيد و با تدريس فقه و اصول، به تربيت شاگردانی می‌پرداخت. پس از ارتحال مرحوم آيت‌الله العظمی بروجردی، مرجعیّت عامۀ شيعه در بين چند تن از فقها و مجتهدين قم و نجف تقسيم گرديد که در نجف، مرحوم آيت‌الله العظمی حکيم و در قم، آيت‌الله العظمی شريعتمداری بيش از مراجع تقليد ديگر، مورد توجه شيعيان جهان قرار داشتند. نمونه‌ای از اقدامات ايشان در سال ۱۳۴۲، نجات جان آيت‌الله خمينی از اعدام بود، زيرا به‌سبب مخالفت بسيار شديد آقای خمينی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با اصول شش‌گانۀ انقلاب سفيد شاه سابق، وی را دستگير کردند و به تهران بردند و زندانی نمودند و چون طبق قانون اساسی زمان شاه، مجتهدين و مراجع تقليد مصونیّت از محاکمه داشتند و رژيم شاه آيت‌الله خمينی را به‌عنوان مرجع تقليد نمی‌شناخت، لذا قصد محاکمه و اعدام وی را داشتند که برای نجات ايشان از اعدام و نيز آزادسازی حضرات آيات قمی و محلاتی از زندان، آيت‌الله العظمی شريعتمداری که مرجعی مُسلّم و شناخته‌شده بودند، به تهران رفتند و آقای خمينی را به‌عنوان مرجع معرفی فرمودند تا نتوانند اعدام‌شان کنند. پس از پيروزی انقلاب، احزاب متعددی در ايران تأسيس شد که از جملۀ آن‌ها حزب جمهوری اسلامی و حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ايران بود که در هيئت مؤسسان آن، رجال دينی محترمی چون استاد صدر بلاغی و سیّد غلام‌رضا سعيدی و امثال ايشان بودند که در ۲۲ اسفند ۵۷، طی نامه‌ای، از آيت‌الله العظمی شريعتمداری پيرامون تشکيل آن نظرخواهی نمودند و ايشان نيز در پاسخ، مرقوم فرمودند که: «عضويت در اين حزب و ساير احزاب اسلامی که زير نظر جامعۀ روحانیّت فعالیّت دارند، نه تنها بلامانع، بلکه يک وظيفۀ اسلامی و ملّی است. از خداوند متعال توفيق همۀ احزاب اسلامی را در راه برقراری جمهوری اسلامی خواستارم.

اعلاميه آيت اله شريعتمداري در مورد ولايت فقيه و رفراندم قانون اساسي:

به‌دنبال مراجعات مکرر گروه‌های مختلف مردم به آيت‌الله العظمی شريعتمداری و نظرخواهی از وي، ايشان طی اعلاميه‌ای نظرات خود را بيان كرد که به فرازهايی از آن اشاره می‌شود:

حاکمیّت ملّی قدرتی است که بقای اسلام و ايران بدان بستگی دارد و با ضعف آن، اسلام و کشور به خطر خواهد افتاد. لذا، اگر حاکمیّت ملّی و نقش فعال آن از بين برود و خدای ناکرده تضعيف شود، فرصت مناسب و زمينۀ آماده‌ای برای بازگشت ديکتاتوری و نظام طاغوتی خواهد بود و بيم آن است که مملکت به وضع سابق رجعت کند.

دو اصل ۶ و ۵۶ که مطابق مقررات شرعی نيز می‌باشد، حاکمیّت ملّی را تثبيت و تقرير کرده، اما اصل ۱۱۰ قانون اساسی اختيارات مردم را از ملّت سلب کرده است و در نتيجه، اصل ۱۱۰ با دو اصل ۶ و ۵۶ کاملاً متضاد است، به‌طوری‌که با توسل به هيچ تأويل و توجيهی نمی‌توان اين اختلاف و ضدیّت را رفع نمود. و غير از اين تضاد، مواد ديگری نيز در قانون اساسی وجود دارد که دارای ايراد و اشکال می‌باشند و همچنين کمبودها و نارسايی‌هايی نيز در آن به چشم می‌خورد که در درجۀ دوم اهمیّت قرار گرفته که بايد اصلاح و رفع اشکال شود.

اما آن‌چه که بسيار مهم است تغيير و يا اصلاح مادۀ ۱۱۰ و اصولی است که متفرع بر آن است؛ به‌طوری‌که با حاکمیّت ملّی سازگار بوده و هيچ‌گونه تضادی نداشته باشد. لذا، باصراحت اعلام می‌دارم که با مراعات اين نقائص و اصلاح آن‌ها، در نزديک‌ترين وقت ممکن، بقیۀ مواد قانون اساسی بلامانع است.

حملۀ به بيت مرجعیّت

آيت‌الله العظمی شريعتمداری اعلامیۀ مذکور را در روز ۹/۹/۱۳۵۸ صادر فرمود که غير از روزنامۀ اطلاعات، هيچ‌يک از روزنامه‌ها و رسانه‌های گروهی ديگر متن کامل آن را چاپ يا پخش نکردند، بلکه سيمای جمهوری اسلامی به‌جای پخش اين اعلاميه، با پخش تصوير معظم‌له، اعلامیۀ شخص ديگری را در مورد ترغيب مردم به رأی دادن به قانون اساسی پخش کرد که اين فريب دادن و حقه‌بازی حکومت موجب بروز اعتراض در آذربايجان شرقی و غربی، به‌ويژه در تبريز و ارومیّه، و قم گرديد.

شب پنج‌شنبه ۱۴/۹/۵۸، عدّه‌ای تحريک‌شده به بيت آيت‌الله العظمی شريعتمداری حمله کردند و مرحوم آقای علی رضايی را که در پشتِ‌بام بيت مرجعیّت مشغول محافظت بود، از پشتِ‌بام يکی از خانه‌های مجاور، مورد هدف قرار داده و به شهادت رساندند. و رهبر انقلاب، به‌جای عذرخواهی، اين جنايت را به عوامل خارجی نسبت دادند! که اين امر سبب تشديد تشنج گرديد؛ به‌حدّی که در تبريز، مراکز دولتی و «صدا و سيما» توسط مردم خشمگين تصرف شد.

به دنبال اين وقايع و فشارهايي كه بر ايشان وارد شد كه شرحي از آن در قسمت اول اين مقاله رفت ، آقاي شريعتمداري اعلاميه زير را صادر كرد:

بسم الله الرحمن الرحيم

حضرت آقايان علمای اعلام و حجج شيراز، اصفهان و جهرم دامت افاضاتهُم!

با ابلاغ سلام. نامه يا تلگراف آقايان قبل از اين‌که به رؤيت برسد، از طريق راديو پخش و مسموع گرديد! از اين‌که آقايان به يک فاجعۀ مصيبت‌باری که در شُرُفِ تکوين است بالاخره متوجه شده و اظهارنظر کرده‌اند، موجب امتنان و تشکر است. لازم است که توجه عموم را به جواب سه نکتۀ موردِاشاره جلب نمايم:

1-آذربايجان ساکت و آرام باشد.

2- جاهايی که اشغال شده مسترد گردد.

3- حزب خلق مسلمان منحل شود.

راجع‌به آذربايجان، آقايان بايد به رفع علل و موجبات حادثه بپردازند. مردم آذربايجان چنين دريافتند که پس از اظهارنظر اين‌جانب در بارۀ قانون اساسی، گروهی اوباش تحريک‌شده به منزل من ريختند که در نتيجه، يک نفر پاسدار شهيد و چندين نفر مجروح شدند. اين پاسدار در بام منزل فقط مشغول پاسداری بود. مردم چنين پنداشتند که اين عکس‌العمل غيرمنتظره تنها به‌جُرم اظهارعقيدۀ يک مرجع تقليد، در يک امر حياتی که بستگی به سرنوشت ۳۵ ميليون مردم ايران دارد، انجام گرفته و سکوت راديو و تلويزيون و کم‌اهمیّت جلوه دادن اين موضوع، به شيوع اين طرز فکر کمک نمود و اين سؤال در اذهان مطرح شد که مبادا انقلاب اسلامی ما که آن را مسلمانان و ملّت ايران با تحمل صدمات و لطمات سنگين و با خونِ دل پرورانده‌اند، دارد به بيراهه می‌رود.

باری، اين جنايت هولناک و قتل و جرح در آذربايجان، عکس‌العمل شديدی ايجاد کرد و تبريز را متشنج و عصبانی نمود و قهراً مردم هنگامی که عصبانی می‌شوند، کارهای غيرمنتظره هم انجام می‌دهند.

اين‌که آقايان فرموده‌اند که تبريز را دستور آرامش دهيم، شايد از اقدامات اين‌جانب برای حفظ آرامش آذربايجان بی‌اطلاع نباشند، ولی چگونه می‌توان آرامش شهری را که بدون هيچ‌گونه مجوز و جُرمی مأمورين جمهوری اسلامی عده‌ای را مقتول و گروهی را مجروح نمايند، تأمين کرد؟

ارتباط دادن واقعۀ دردناک منزل اين‌جانب به امپرياليزم آمريکا و نسبت همۀ امور به امپرياليزم و صهيونيزم دردی را دوا نمی‌کند و لزوم تعقيب مباشرين حوادث و جنايات را از بين نمی‌برد.

آقايان محترم!

در دورۀ طاغوت نيز قيام دليرانۀ مردم اذربايجان را به مشتی خارجی نسبت دادند. شک نيست که بايد با امپرياليزم قاطعانه مبارزه کرد، ولی مبادا شعارهای ضدامپرياليستی حربۀ تکفير و چماقی شود که حق و ناحق را باهم بکوبيم. شما آقايان در مقامی هستيد که بايد قضاوت‌های‌تان مبتنی بر حق و عدل و انصاف و واقع‌بينی باشد و در شأن روحانیّت نيست که خود را داخل تبليغات ناروا و جنجال‌های غيرِواقعی نمايد.

و اما در موضوع استرداد جاهايی که اشغال شده، تنها خواست مردم آذربايجان اين بود که اين مکان‌ها که در کمال دقت محافظت می‌شد، به‌دست اعضای شورای انقلاب يا استاندار جديد سپرده شود.

افرادی که از شورای انقلاب روز جمعۀ گذشته به منزل ما آمدند و مذاکراتی به‌عمل آمد و توافق‌هايی در نحوۀ عمل نسبت به آذربايجان حاصل شد و از جمله اين بود که عده‌ای از اعضای شورای انقلاب با اعزامی‌های ما عازم تبريز و ارومیّه شوند و مشکلات را بررسی و رفع نمايند و جاهايی را که اشغال شده با رضايت و استقبال مردم، فوراً تحويل بگيرند و کسانی از مأمورين دولت و غيره را که مشغول تحريکات در تبريز و آذربايجان می‌باشند و ايجاد تفرقه می‌کنند، ساکت و آرام نمايند، ولی برخلاف انتظار و برخلاف قرارداد و توافقی که آقايان شورای انقلاب به‌عمل آوردند، نمی‌دانم چه قصدی و چه دستی در کار بود که اجرا نگرديد، بلکه کارهايی کردند و حرف‌هايی زدند که مخالف توافق و قرارداد بود. لذا، به جناب آقای مهندس بازرگان تلگراف کردم و مراتب را به‌اطلاع رساندم و از خود سلب مسؤلیّت نمودم. ايشان جواب تلگراف را دادند و اعلام داشتند که قرار به قوّت خود باقی است و هيچ تخلفی نخواهد شد، اما مع‌الاسف نقشه‌های دور از عقل و حزم که حاکی از عدم شناخت صحيح منطقه است، تبريز را به خاک و خون کشيد. پس از اين فاجعه و مصيبت، هيچ مناسبتی نمی‌بينم که در جريانات تبريز دخالت کنم و چنان‌که به آقای مهندس بازرگان، طی تلگراف، اعلام داشته‌ام، تمام مسؤليت‌ها و عواقب وخيم به‌عهدۀ خود آقايان است و ديگر دخالت اين‌جانب به‌هيچ‌وجه موردی ندارد.

و اما در خصوص حزب خلق مسلمانان

اين حزب حزبی است مستقل و من اکثر افراد مؤسس آن را می‌شناسم؛ مردمانی مسلمان و معتقد هستند. انحلال يا ابقاءِ آن نيز به عهدۀ خود حزب است و اعضای آن گويا بين دو تا سه ميليون نفر می‌باشند. خود بايد تصميم بگيرند.

و اميدوارم مملکت اين‌همه امپرياليست و صهيونيست نداشته باشد!

و نکته‌ای را که در اين‌جا بايد به شما آقايان محترم بگويم اين است که با روش موجود حکومت، احتياجی به انحلال حزب از طرف مؤسسين آن نيست، بلکه حکومت خود همۀ احزاب را با مارک آمريکايی و صهيونيستی و ضداسلامی منحل خواهد ساخت. لذا، از اين بابت نگرانی نداشته باشيد.

آقايان محترم!

نسبت دادن به امپرياليزم و صهيونيزم و عوامل ديگر را با در دست داشتن وسايل ارتباط جمعی، در بارۀ هرکس و هر گروهی می‌توان به‌سهولت انجام داد، اما شهادت بر حق و عدل کار بسيار دشواری است.

در پايان، اميدوارم که حقايق آن‌طور‌که هست، در نظرتان منعکس شده و شهامت ابراز آن را داشته باشيد!

خداوند متعال همۀ مشکلات و معضلات را با عنايت خاصۀ خود مرتفع فرمايد و واقع‌بينی و حق و انصاف را در ميان مسلمانان برقرار سازد.

والسلام عليکم و رحمت الله

20 محرم الحرام ۱۴۰۰

آيت‌الله العظمی شريعتمداری در چند سخنرانی مختصر در خانۀ بيرونی خودشان، در اواخر آذرماه و اوايل دی‌ماه ۱۳۵۸، ايراد فرمودند که در آن‌ها، ضمن دعوت مردم به حفظ آرامش، از اجازه ندادن دست‌اندر‌کاران به پاسخ‌گويی به باران تهمت و افترا سخن به ميان آوردند و جملۀ دو سال قبل خود را که در مسجد اعظم، خطاب به رژيم قبلی فرموده بودند، تکرار کردند و بيان داشتند:

شما به ما تهمت می‌زنيد، برعليه ما و دوستان ما هرچه می‌خواهيد می‌نويسيد و پخش می‌کنيد، اما به ما اجازه نمی‌دهيد که "آخ" هم بگوييم. آخر ما چه گناهی کرده‌ايم که مستحق اين‌همه تهمت و افترا شده‌ايم؟ من همان فردی هستم که چند ماه قبل بوده‌ام. تنها چيزی که اتفاق افتاده، طبق وظيفۀ شرعی، نظر خود را پيرامون قانون اساسی گفته‌ام. آخر اين‌گونه برخورد و سلب آزادی بيان و اجازه ندادن به يک مرجع که بتواند نظرش را اظهار نمايد، اين چيزی است که ما برعليه آن مبارزه کرده‌ايم.



مواضع و واكنش هاي گروه هاي سياسي آن روز
درمورد سکوت همگانی نسبت به این جنبش عظیم دلایل متعددی وجود دارد. وجه غالب در این جنبش مخالفت با ولایت فقیه بود و بعد از آنکه نظام ولایت فقیه بمردم ایران تحمیل شد دیگر در داخل نمی شد راجع به آن صحبت کرد زیرا هرگونه اظهار نظر در مورد آن به مخالفت با ولایت فقیه تعبیر می شد و کسی حاضر نمی شد ریسک بکند. در آنزمان اصل 110 قانون اساسی در مورد اختیارات ولی فقیه بود.
بازرگان به همراه فروهر و امير انتظام
البته موارد استثنائی وجود دارد از جمله ابراهیم یزدی که درآن دوره وزیرخارجه بود بعدا در کتاب خاطرات دوران وزارتش به جنبش طرفداران شریعتمداری اشاره می کند ولی مهدی بازرگان که خود آذربایجانی و نخست وزیر دولت انقلاب بود در کتاب «انقلاب ایران در دو مرحله» مطلقا نامی ازاین جنبش نمی برد؛ اولا بخاطر نقش بسیار غلطی که شخصا نسبت به جنبش داشت و ثانیا بعد از واقعه از آیت اله شریعتمداری فوق العاده شرمنده بود.

بسیاری از روحانیون نیز مخالف سرکوب نظامی جنبش و توهین به آیت اله شریعتمداری بودند و حتی بارها در جلسات هیئت دولت طی سی سال گذشته مساله حزب خلق مسلمان و جنبش طرفداران شریعتمداری در آذربایجان مطرح شده و نسبت به بی احترامی به مرجعی که میلیونها پیرو داشت اظهار پشیمانی شده است.

تمام گروه ها و احزاب كمونيست همگي بر عليه حزب خلق مسلمان و شخص آيت اله شريعتمداري موضع گيري كردند . گروههای چپ بویژه حزب توده و فدائیان خلق (درآنزمان انشعاب اقلیت و اکثریت صورت نگرفته بود) بخاطر حمایت از خط ضد امپریالیستی آیت اله خمینی از حکومت حمایت می کردند و نیز بخاطر مبارزه با سرمایه داران، علیه جنبش طرفدران شریعتمداری و حزب خلق مسلمان موضع گرفتند. فقط قسنت كوچكي از سازمان فدائيان خلق بنام شاخه اشرف دهقاني از اين جنبش پشتيباني كرد.

مجاهدین خلق(منافقين) در جریان جنبش طرفداران شریعتمداری با تمام توانشان از رهبری آيت اله خمینی دفاع می کردند و مستقیما رو در روی حزب خلق مسلمان بودند. متاسفانه رهبری مجاهدین به انتقاد از خود معتقد نیست و هرگز از اشتباهات خودش انتقاد نکرده است و به این سنت ناپسند ایرانی که انتقاد از خود را بهانه دادن بدست دشمن می داند پایبند مانده است. رهبران مجاهدین به بدنه نیروی طرفدار خلق مسلمان چشم دوخته بودند ولی طولی نکشید که خودشان قربانی انحصارطلبان شدند .

جریانات پان ایرانیست نظیر جبهه ملی نیز بخاطر باور ایدئولوژیک خود از سرکوبی جنبش های ملی غیرفارس خوشحال می شوند و در مورد جنبش طرفداران شریعتمداری سکوتشان قابل درک است.

ماهيت واقعي جنبش خلق مسلمان

ماشاء اله رزمي در پاسخ سوال سايت اويرنجي در زمينه ماهيت ملي جنبش خلق مسلمان چنين مي گويد:
اويرنجي - به نظر شما جنبش طرفداران شریعتمداری و بویژه خود حزب خلق مسلمان را می توان در رده جنبشهای ملی آذربایجان رده بندی کرد؟
تعلق ملی یک جنبش مانند تعلق خانوادگی افراد است؛ هیچکس پدر و مادر خود را خودش انتخاب نمی کند و مساله خانواده و زادگاه خارج از اراده انسان است. جنبش های ملی نیز با محل پیدایش خویش و شعارهائی که مطرح می کنند جنبش ملی نامیده می شوند و حتی اگر جنبشی در یک منطقه هیچگونه شعار منطقه ای مطرح نکند و صرفا شعارهای عام مانند آزادی و برابری و نان و مسکن بخواهد باز هم بنام ملت ساکن در همان منطقه شناخته می شود و از مبارزات تاریخی و ملی همان ملت بحساب می آید. جنبش طرفداران شریعتمداری که محتوای ملی پررنگی نیز دارد و اگر هم در خارج از آذربایجان نیرو و هوادار داشت باز هم آن هواداران از آذربایجانی های مقیم در خارج از خاک تاریخی آذربایجان بودند؛ در مشهد، قم و شاه عبدالعظیم این آذربایجانی ها بودند که مقلد آیت اله شریعتمداری بودند و به حزب خلق مسلمان پیوسته بودند. شروع حرکت در مخالفت با اختیارات نامحدود ولی فقیه بود که از افتخارات مردم آذربایجان محسوب می شود ولی هرچه جنبش پیش می رفت و رادیکالتر می شد شعارهای ملی پررنگتر می شدند. ازهمان اول یکی از شعار ها این بود که مسئولین آذربایجان باید از اهالی محل و با تایید آیت اله شریعتمداری انتخاب شوند. خود آیت اله طرفدار انجمن های ایالتی و ولایتی بود و کانون مبارزه نیز در شهر تبریز قرار داشت که پایتخت تاریخی آذربایجان است. یکی  از شعارهای تظاهرات که با مارش نظامی و قدم رو جمعیت بزبان ترکی خوانده می شد این شعار بود:

آذزربايجان قهرمانلاري
چوخ وئریب بئله امتحانلاری
جمهوری اسلام اولسون برقرار
رهبریمیز مرجعیمیز شریعتمدار

تركيب هواداران و رهبران جنبش

جنبش طرفداران شریعتمداری یک حرکت توده ای بود و رهبران شناخته شده و ناشناخته متعددی داشت. خود آیت اله حلقه واسط گرایشات موجود در جنبش بود که خواهان اجرای قانون انجمن های ایالتی و ولایتی بود. زبان جنبش ترکی بود و شعارها و خواسته ها بزبان ترکی مطرح می شد. همه آذربایجانی بودند و ملی بودنشان آنقدر روشن بود که کسی راجع به آن شک نمی کرد. بورژوازی ملی آذربایجان و بازار تبریز لوکوموتیو جنبش بود، به گذشته مبارزاتی آذربایجان متکی بودند و نمی خواستند شخصی در تهران قیم آنها باشد. آيت اله خمینی و اطرافیانش نیز جنبش را قیام تبریزی ها می دانستند و بهمین جهت قصد بمباران تبریز را داشتند. و عمدا می خواستند جنبش را بدست خود ترک ها سرکوب کنند و از افرادی چون آیت اله موسوی تبریزی و صادق خلخالی استفاده کردند. درعین حال در آن زمان هنوز جنگ سرد در جریان بود و جنبش های ملی مانند حالا در جلوی صحنه سیاست بین المللی نبودند. در بیانیه ها از دولت خواسته می شد که هرچه به کردستان داده شده به آذربایجان نیز داده شود و منظور این بود که کردها در مذاکره با هیئت حس نیت که از تهران اعزام شده بود خواهان خود مختاری بودند و دولت می گفت که حاضر است به کردها «خودگردانی» بدهد. خودگردانی یا اوتوژستیون بمعنی خودمختاری اداری است نه سیاسی.
آن عده از رهبران جنبش طرفداران شریعتمداری که لائیک و غیرمعمم بودند نظیر آقایان مهندس حسن شریعتمداری، مهندس توکلی و مهندس علیزاده و همفکرهای آنان افراد دموکرات ملی بودند و انگیزه های دموکراتیک ملی داشتند ولی شخصی مانند آیت اله سید یوسف حکم آبادی نماینده تام الاختیار شریعتمداری در آذربایجان تنها تعلق ملی داشتند و بیشتر به اسلامی بودن جنبش فکر می کردند، اما آیت اله سعیدی و آیت اله ایرانی علنا مدافع خواسته های ملت آذربایجان بودند. بغیر از اینگونه رهبران اکثریت رهبران و سازمانگران مردمی جنبش عرق ملی قوی داشتند ولی متاسفانه ایده هایشان تئوریزه نشده بود، شعارها را آنها می ساختند و همه شعارها رنگ و بوی ملی داشتند. در آن دوره جنبش های ملی نظیرکانون فرهنگی سیاسی خلق ترکمن، جبهه دموکراتیک خلق اهواز، بلوچ راج زرمبخش(جبهه آزادیبخش خلق بلوچ)، کومله و حزب دموکرات کردستان جریانات لائیک و چپ بودند و روشنفکران آنروز فکر می کردند که اگر جنبشی مذهبی باشد دیگر نمی تواند ملی باشد. این درک اشتباه بدلیل عدم اطلاع از محتوای جنبش ملی طرفداران شریعتمداری بود. جنبشی به آن عظمت در یک جامعه مذهبی نمی توانست رنگ مذهب نداشته باشد بویژه که در اوایل انقلاب هنوز اکثریت مردم نسبت به مذهب و روحانیت خوش بین بودند و حکومت مذهبی و تلفیق دین و دولت چهره واقعی و عقب مانده خود را نشان نداده بود و خود آیت اله شریعتمداری نیز مرجع تقلید مردم بود، پنج میلیون آذربایجانی که فریاد میزدند:
«
قم سنه زندادیر شریعتمدار، جان سنه قرباندیر شریعتمدار»
 و یا

«
آیت اله هه بو ناچیز جانی قربان ائیلریك،
گر اونا توهین اولا دنیانی ویران ائیلریك»

شخص آیت اله شریعتمداری در دوره ملی شدن صنعت نفت از مصدق حمایت کرده بود و مساله ملی را در ابعاد گوناگون آن خوب می شناخت اما حاضر نبود از خود مختاری حرف بزند و بیشتر به انجمن های ایالتی و ولایتی تاکید می کرد که اگر درست اجرا شود خود مختاری کامل است. آیت اله مثل همه آیات عظام بیشتر مدافع اتحاد تمام مسلمین بود و نمی خواست به ایجاد جدائی در میان مسلمانان متهم شود. ایشان نه تنها در سراسر ایران بلکه در میان شیعیان کشورهای همسایه و حتی شیعیان پاکستان طرفداران زیادی داشت و می کوشید سخنگوی همه مریدانش باشد.

آنچه كه ناگفته باقي ماند

از مدت ها پيش در نظر داشتم جمع بندي و تحليلي بر وقايع آزربايجان و جنبش خلق مسلمان داشته باشم منتها امكانات و منابع لازم را هرگز نتوانستم پيدا كنم منابع حكومتي متاسفانه مثل اغلب موارد پر از شعار و تحليل هاي يك طرفه مي باشند . منابع و كتابهاي ديگر نيز به سادگي قابل دسترسي نمي باشد . لذا در تهيه اين مقاله صرفاً از منابع اينترنتي استفاده شده است .
 حسن شريعتمداري
 در همين راستا سوالاتي از آقاي مهندس شريعتمداري پرسيده شد كه متاسفانه به دلايلي پاسخ دريافت نگرديد. لذا متن كامل اين سوالات در اينجا درج مي گردد به اميد آنكه ايشان و يا دوستان ديگري كه اين اطلاعات دسترسي دارند روزي آن را در اختيار ما قرار بدهند.
ابتدا بفرماييد هدف و اساسنامه حزب خلق مسلمان چه بود و چه نسبتي با حق حاكميت ملي آزربايجاني ها داشت ؟
لطفا بفرماييد حضرت آقا ابوي مرحوم به چه نسبت بر امور حزب خلق مسلمان نظارت داشتند؟
آقاي مهندس شما يكي از  برپا كنندگان حزب خلق مسلمان بوديد و قطعاً مشرف بر امور تشكيلاتي اين حزب . لطفا در مورد نحوه شكل گيري و موانع پيش پاي اين حزب در تبريز و اورميه به عنوان شهر دوم آزربايجان و منابع مالي حزب توضيحات لازم را بفرماييد؟
آقاي مهندس حتما به ياد داريد كه مرحوم جناب آقاي فوزي از علماء درجه اول اورميه كه فردي خير و مورد وثوق حضرت آيت الله شريعتمداري و قاطبه اهالي استان بودند نماينده آقا در آزربايجان غربي بودند آيا ايشان در امور حزب خلق مسلمان شاخه اورميه نقشي داشتند يا خير؟ و اساسا حزب خلق مسلمان در اروميه چگونه و توسط چه اشخاصي اداره ميشد؟
جناب مهندس ، من و اكثر خوانندگان اين وبلاگ در آن ايام در سنين نوجواني بوده و يا اصولاً در سني نبوديم كه در جريان مسائل سياسي باشيم ، لطفا در مورد نحوه برخورد و سركوب انجام شده و نيروهاي سركوبگر ، ايادي و مخالفين آزربايجاني حزب خلق مسلمان و آمار تقريبي شهدا در تبريز ، اورميه و ساير شهرهاي آزربايجان اطلاعاتي را در اختيار خوانندگان ما قراردهيد .
آقاي مهندس براي اينكه كمي از فضا و جو غم آلود آن زمان خارج شويم و در واقع تمدد اعصابي براي ادامه گفتگو داشته باشيم لطفاً كمي از سابقه خانوادگي تان ، نحوه اداره كرد امور مالي حضرت آقا و نهادها و بنگاه هاي خيريه مورد اداره ايشان اطلاعاتي در اختيار ما بگزاريد؟
جناب آقاي مهندس شريعتمداري ، برگرديم به مسير اوليه سوالاتمان . بعد از برخورد سخت با مردم آزربايجان و سرانجام قيام خونين ملي حزب خلق مسلمان شما و ساير سران و فعالان حزب چگونه و تحت چه شرايطي از كشور خارج شديد و چه بر سر اهل بيت ابوي مرحوم شما آمد ؟
به عنوان آخرين سوال و با تشكر از قبول زحمات حضرت عالي لطفاً بفرماييد آيا حزب خلق مسلمان در تبعيد به فعاليت خود ادامه مي دهد يا خير ؟ و اگر ادامه مي دهد اهداف و رئوس مبارزاتي اين حزب چيست ؟

گرد آوري و تنظيم : اورمولو تايماز25خرداد 1389